با بیماران
با بیماران
موضوعات: درمان بیماری ها- ترک اعتیاد,
برچسب ها: تمارض به بیماری , جلب محبت , نفرت , رجوع به پزشک ,
[ بازدید : 137 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
با بیماران
معتاد و جامعه و اطرافیانش
۵۸- در قلمرو اخلاق و قانون، اعتیاد غیر قابل قضاوت ترین پدیده های بشری می باشد. اعتیاد آئینه تمام نمای وجدان بشر مدرن است. عذاب اطرافیان یک معتاد هیچ کمتر از خود معتادان نیست و بلکه بیشتر و برتر است. عذاب معتاد با مرگش پایان می پذیرد ولی عذاب اطرافیانش چطور؟
۷۶- به بیان دیگر عصر جدید قادر به تحمل دل نازکان و خوبان در عرصه حیات اجتماعی نیست و آنها را به حاشیه می راند . و آنان هم از کل این دوران انتقام می ستانند. انتقام از خوبی، از دل، از عشق و از خویشتن و همه عزیزان و مخصوصا انتقام از معشوق به شیوه خودزنی. آنها بدینگونه روزگار را بر سایرین زهر می کنند و قبل از هر کس بر خودشان. این انتقام از کل جهان نیز هست.
۷۷- مطالعه اعتیاد در دوران ما به مثابه مطالعه سرنوشت ارزش های انسانی در آخرالزمان است.
از کتاب "فلسفه اعتیاد" استاد علی اکبر خانجانی ص ۷
بیماری چیست؟
آدمی به میزانی که از فطرت و هویت ذاتی خویش دور و بیگانه می شود
در عرصه بیماریها قرار می گیرد که او را در این از خودبیگانگی و بی ارادگی
و بازیچگی مستحکم می سازد. امراض میخ های ماندن در غربت از خویشتن
هستند.
آنچه که عموماً خاصه در عصر مدرن موسوم به امراض است فقط نشانه
و سر نخ بیرونی بیماری است و نه خود بیماری. خود بیماری در یک کلمه
همان از خودبیگانگی است به معنای دوری و غربت نسبت به فطرت و عقل
و وجدان و هوش حیاتی و معرفت انسانی می باشد.
....
امروزه پیچیده ترین و لاعلاج ترین وج امراض در قلمرو درمانگریها پدید می آید
که عرصه جنگ فیزیکی با نشانه های بیماری است.
از کتاب " فلسفه عرفان درمانی " استاد علی اکبر خانجانی ص 5
مبارزه با اعتیاد
64 - همه مفاسد اجتماعی حاصل از اعتیاد مربوط به قلمرو خماری
است که حاصل فقر و در دسترس نبودن مواد است. بنابر این اگر
دولنها این مواد را بطور قانونی و ارزان در اختیار آنها قرار دهند اساس
مفاسد حاصل از اعتیاد از میان می رود. این تنها راه به حداقل رسانیدن
تباهی و شرازت و خطرات حاصل از اعتیاد است.
65- جنگ فیزیکی با اعتیاد فقط و فقط در خدمت پیچیده تر شدن و
پیشرفت اعتیاد و بالاتر رفتن هزینه ها و مفاسد حاصل از آن و گرایش
به مواد قوی تر و داروهای روان گردان است و فروپاشی خانواده ها.
66- دست کشیدن از مبارزه با اعتیاد توسط دولتها، مفیدترین راه
مبارزه با اعتیاد است که عوارض آنرا به حداقل می رساند.
67- پیچیده ترین مافیاهای مواد مخدر در جریان مبارزه با قاچاق
مواد مخدر در بطن حکومتها پدید آمده اند.
از کتاب " فلسفه اعتیاد " استاد علی اکبر خانجانی ص 7
« پاستور » پیامبر حیات زدائی از زندگی
پاستور پدر بھداشت مدرن و بنیانگزار جنون استریل کردن جھان بجای اینکه میکروبھا را نابود کند زندگی را
نابود کرد تا میکروبھا ھم ھمراه زندگی نابود شوند . و امروزه کل جھان طبیعت شبانه روز در حال
سمپاشی و استریل شدن و واکسینه گشتن است تا ھیچ میکروبی باقی نماند تا موجب بیماری انسان
شود . غافل از اینکه با تحلیل دادن قوۀ حیات ، میکروبھا تغییر ماھیت داده و با جھش ژنتیکی قدرتمند تر
گشتند و این فقط قوۀ حیات بود که تحلیل رفت و امپراطوری میکروبھا را ممکن ساخت و بر انسان مسلط
کرد . امروزه کل بھداشت و درمان مدرن کاری جز مسموم ساختن حیات بر روی زمین ندارد و این شیطان
نبرد با زندگی مبدّل به اساس پزشکی مدرن شده است و داروسازی مدرن کاری جز تولد سموم مھلکتر
ندارد و این جنگ با حیات است به قصد ادامه حیاتی مرگبار و مسموم با مرگ تدریجی . انسانھا از کودکی
با جنون واکسینه کردن مھد کشت میکروبھا شده و میوه جات از بدو شکوفائی با انواع سموم مھلک
آبیاری می شوند . نبرد با باکتریھا اصل اول دانش پزشکی گردیده است درحالیکه باکتریھا عناصر اوّلیه
پیدایش حیات بر روی زمین ھستند . این جنگ با زندگی نامش علم پزشکی است . امروزه با انواع مواد
شیمیایی و از طریق سوزاندن و منجمد نمودن غذاھا سعی در نابودی میکروبھا دارند در حالیکه میکروبھا
در حال دگردیسی ھستند و فقط زندگی در حال انقراض می باشد و بشر مدرن سموم را بجای غذا
مصرف می کند . و این غذای اھل دوزخ است که بقول قرآن سموم و چرک و خون و فسادند که بعنوان غذا
و دوا استفاده می شوند .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 206
فلسفه امراض و بدبختیها
آدمی حامل روح خداست یعنی محل اراده و قدرت مطلقه حق است بی آنکه در این باره علم و معرفت
لازم را داشته باشد که با این قدرت کبیر چه کند. به ھمین دلیل خداوند آدمی را به لحاظ صفات و قوای
حیاتی به ضعیفترین موجود جھان تنزل نمود. «انسان را در عالیترین مقام آفریدیم و سپس در پست
ترین موقعیت قرار دادیم». قرآن - و این راز اعتدال انسان در جھان است. آدمی به لحاظ ذاتی اشرف
مخلوقات است ولی به لحاظ صفات و توانائیھا و ھوش حیاتی علیل ترین و جاھلترین و بدبخت ترین
حیوانات است.
بنابراین اگر در فردی علاوه بر ضعفھا و جھالتھای عمومی بشر، یک ضعف و عیب جسمانی و یا روانی
خاصی ھم دیدیم که یا بطور مادرزادی و یا بواسطه حادثه ای پدید آمده است بایستی درک کنیم که اگر
این عیب را نمی یافت از تعادل خارج شده و خود و اطرافیانش را می درید. آنانکه قدرت نفسانی و
روحانی شدیدتری دارند اگر به ایمان و معرفت برتری ھم مجھز نباشند تبدیل به یک فاجعه بشری می
شوند الا اینکه بواسطه ضعفھا و یا بیماریھا و نداریھا و حتی نقص عضو مادرزادی مھار شوند تا بتوانند
مجال رشد و تعالی یابند که در اینصورت می توانند به آسانی ضعف حاصل از آن عیب را ھم جبران کنند.
بنده در درمان امراض لاعلاج و مادرزادی بسیاری از بیماران خود این راز حیرت آور را کشف نمودم. به
ھمین دلیل یک انسان خردمند و اھل معرفت ھرگز در صدد درمان ھیچ عیب جسمانی و یا مرض فیزیکی
خود بر نمی آید و بلکه سعی می کند بواسطه معرفت و ایمان از این ضعف خود یک قدرت روحانی پدید
آورد. یا حتی فی المثل اگر بناگاه و بدون ھیچ زمینه فرھنگی و تعالی معنوی ھمه معتادان و بیماران
لاعلاج و درماندگان و فقراء نجات یابند کل جامعه بشری در اندک مدتی فرو می پاشد و تمدن بر میافتد .
از اینجا بھتر می توان ھدف و معنای « عرفان درمانی » را دریافت زیرا ھر درمان و علاج بدبختی بدون
پشتوانه ایمان و معرفت بزرگترین ظلم به بشریت است. و درست به ھمین دلیل کل علوم و فنون و طب
مدرن عملاً ھیچ گشایشی در نفس بشر پدید نمی آورند و بلکه مستمراً نفوس بشر را به انواع غل و
زنجیرھا می بندند تا بشریت ادامه یابد. و این یک راز و حکمت الھی است. در حقیقت آنچه را که بشر
مدرن، بدبختی و گرفتاری و عذاب می داند راز استمرار بقای او و مھلت او برای بیداری و توبه است. یعنی
در واقع بدبختی ھا بزرگترین نعمات خداوند ھستند و اساس خوشبختی حقیقی می باشند. در اینجا بھتر
می توان این کلام علی (ع) را درک کرد که «در نزد اھل معرفت، واژه ھا زیر و رو میشوند ».یعنی آنچه
را که بدبختی می نامند در واقع خوشبختی است و بالعکس. این امرشامل حال ھمه مفاھیم و واژه ھای
دیگر نیز می باشد. واژه ھا فقط در نزد عارفان معنای حقیقی دارند و در نزد مابقی مردمان واژگونه و
فریبنده اند و به مثابه نعل وارونه می باشند.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص98
حس هستی
برای آدمی تنھا چیزی که احساس حیات و حسِّ ھستی پدید می آورد محبوبیّت است . ھمه کسانی که
روی به خودکشی ھا و مخدرات می کنند این حس را از دست داده و دیگر در دل کسی محبوب نیستند .
آنچه که ھویّت فردی نامیده می شود برخاسته از محبوبیّت است . کسی که لایق محبوب یک نفر نیست
چیزی نیست و بودن را در خود در نمی یابد و احساس نابودی و ھیچی می کند . این وضعیت در زنان
بصورت ھرزه گیھا و در مردان بصورت بزھکاریھا خودنمائی می کند . بنابراین ھر آنچه که تحت عنوان بی
ھویتی و تبھکاری و مفاسد اخلاقی وھرج و مرج در جامعه ای خودنمائی می کند حاصل فقدان محبت
است .
« من ھستم چون محبوب ھستم »: این تنھا تعریف از ھستی انسان و لایق انسان است که حقیقت
ھستی انسانی را بیان می کند . آنکه محبوب دلی نیست اصلاً نیست و برای جلب محبوبیت لااقل در نزد
یک نفر دست بھر کاری می زند حتّی روسپی گری و یا جنایت .
آنکه محبوب است ھست و آنکه ھست نیازی به اثبات خویشتن ندارد . زیرا ھمه تلاشھای مذبوحانه
بشری در جھت اثبات ھستی خویش است .
ھمه دروغھا ، فریب ھا ، جنونھا ، جنایت ھا ، اعتیاد ھا و مفاسد اخلاقی و اقتصادی و سیاسی معلول
فقدان محبت است .
ھمه ما نیازمند کسی ھستیم که ما را برای خودمان دوست بدارد در ھر وضعیتی .
کسی ھم ھست که از ارادۀ به محبوبیت بی نیاز باشد و خود مظھر دوست داشتن و عشق ورزیدن به
دیگران باشد ؟ حتی خداوند ھم مخلوقاتش را آفریده تا او را دوست بدارند و بپرستند و در غیر اینصورت
عذابشان می کند . آنکه ما را برای خودمان دوست بدارد و توقع محبت ھم نداشته باشد امام است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 189
نسخه اي براي امراض زنانه
در یک کلام ھمه امراض زنان برخاسته از جدالشان با ذات و ھویت و وظایف زنانگی آنھاست که خداوند
در خلقتشان نھاده است . و اگر زن مدرن بیمارترین زن کل تاریخ است بدان معناست که زن ھرگز تا
این حد با زن بودن خود در جدال و انکار نبوده است و زن بودنش را خوار نداشته و لعنت نکرده و لذا در
جھت مردوار شدن تلاش نموده و بازیچه فلسفه شیطانی برابری با مرد گشته است و خود را جسماً
و روحاً عقیم و ناھنجار و معذب کرده و لذا ھرگز امکان ھمسریت و مادریت نیافته است ھر چند که
شوھرھا نموده و بچه ھا زائیده باشد . از رایج ترین امراض روانی چنین زنی افسرده گی و ناتوانی و
بیزاری جنسی و انواع وسواسھا و آلرژیھاست . و بیماریھای ارگان جنسی ھمچون سرطان پستان و
عفونتھای مزمن رحم و انواع تومورھای دستگاه تناسلی نیز از مشھورترین امراض یک زن ضد زن
است که وظایف زناشوئی را در شأن خود نمیداند و خانه را برای خود زندان میکند و لذا دچار انواع
مفاسد اخلاقی می گردد و مبدّل به موجودی کینه ای و بخیل و متشنج و روانی می شود و نھایتاً در
جھت انتقام خود از مرد مبدّل به یک روسپی می گردد. ترک این مخاصمه کافرانه زن با ذات زنانگی
خود که بصورت انکار ولایت شوھر و گریز از وظایف زنانگی بروز می کند تنھا راه علاج ھمه دردھای
بی درمان زن است . مادر تجربه درمانی خود با تکیه بر این حقیقت موفق به درمان بسیاری از امراض
مزمن و لاعلاج زنان شده و لذا این یک نسخه نظری و نسیه نیست .