فلسفه واکسن
موضوعات: درمان بیماری ها- ترک اعتیاد,
برچسب ها: واکسیناسیون , پاستور , بیماری های ویروسی و میکروبی , سیستم ایمنی بدن ,
[ بازدید : 138 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
مرضی بنام همجنس گرائی
عصر مدرنیزم به لحاظی عصر نھضت جھانی ھمجنسگرایان است و بدین لحاظ به مثابۀ رجعت
جھانی قوم لوط می باشد و عصر لوطیزم یا لاطیزم است زیرا فرھنگ حاکم بر این جماعت ھمانا
لوطی گری و لاطی است . و می دانیم که جماعت لاط و لوطی بیش از ھر امری معروف به لاابالیگری
و عدم تعھد به امور اخلاقی و اجتماعی ھستند . و در عوض دعوی عشق و عاشقی و خدمت بی
شائبه به دیگران را دارند البته خدمات فسق و فجوری و عشرتکده ای و میخانه ای و پا منقلی. و این
نیز دیگر از نشانه ھای آخرالزمان و پایان تاریخ به عنوان عرصه انقراض نسل بشر می باشد . تکّبر و
خود پرستی تا سر حد انکار ھر تعھدی حتّی در قبال نیاز جنسی و ازدواج منشأ اصلی بروز مرض یا
عذابی بنام ھمجنسگرائی است که در مردان تحت عنوان عشق گرائی و تخدیر گرائی وگاه درویش
گرائی و در زنان مدرن تحت عنوان فمینیزم خودنمائی می کند : مکتب اصالت مردانگی و نرینه گی و
اصالت مادینه گی ! و این یک زندگی انگلی و کرم صفتی است چرا که انگل و کرم کدو بطور ژنتیکی در
آن واحد در خودش حامل نرینه گی و مادینه گی است و لذا جانوری خود –گاه می باشد . ولی در
انسان این مرض ژنتیکی نیست بلکه فرھنگی و اخلاقی می باشد و توجیه ژنتیکی و روانی این مرض
یک فریب بزرگ می باشد . این مرض دشمن تعھد و وفا و مسئولیت است و لذا یکمرض کاملاً کافرانه
و فاسقانه می باشد و مبتلایانش در جرگه معذبترین افراد بشری می باشند و جز با توبه از کفر و
فساد اخلاقی علاجی ندارند .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 170
زن و اعتیاد
ھر امر واحدی در مرد و زن دو نتیجۀ معکوس دارد . مرد ذاتاً برون گرا است و مخدارات وی را بسوی
درون خودش می کشاند و لذا صبور و چه بسا فکور می کند . ولی زن موجودی درون گراست و
مستی و نشئگی موجب برون گرائی زن می شود و او را بسوی ھرزگی و فحشاء می برد و اینست
که اعتیاد زن در ھمه جا بھمراه فاحشگی و فساد اخلاقی بوده است و در مورد مردان لزوماً چنین
نیست مگر اینکه مواجه با نیاز اقتصادی شدید شوند .
مستی و نشئگی در زن موجب تخریب عقل و حیا و فطرت است و او را بسوی شقاوت و
لاابالیگریھائی می کشاند که سرنوشت او را تباه می کند و چه بسا راه نجاتی ندارد زیرا اولّین چیزی
که زن در این وادی از دست می دھد عفّت و سلامت اخلاقی است و چنین زنی ھیچ مأوائی ندارد و
حتّی خانواده اش او را تحمل نمی کنند .
گرایش به مخدرات در زن به نوعی دگر یک معلول است معلول جدال او با اخلاق و عفّت و تقواست . و
زن در حالات مستی و بیخودی راحت تر می تواند مرتکب فحشاء گردد و لذا مواد مخدر ابزاری در
جھت تسھیل ھرزگی زن است زیرا ھوشیاری و وجدان را در وی از بین می برد . پس باید گفت
خانوادھائی که دارای فرھنگ مذھبی نیستند دخترانشان یا به افسردگی مبتلا می شوند و یا به مواد
مخدر می گرایند . افسردگی معلول فقدان امکان برون افکنی فحشاء است و مخدر ھم این امکان را
پدید می آورد . اعتیاد عذاب بی عفّتی است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 171
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 105
تنها راه قطعی ترک اعتیاد
ترک کسانی که بھمراھشان مواد مصرف می کنید.
تبدیل مصرف مواد از عیاشی به دارو ، و سپس کاھش تدریجی مواد بدون جایگزین.
ترک ستم به اھل خانه و رجعت به کانون خانواده.
ترک گناھان بزرگ مثل زنا، ربا ، رشوه و قمار.
ترک روابط ریائی.
طلب حلالی از کسانی که از شما دل آزرده اند.
رویکرد به فعالیتھای جسمانی بھراه نرمش و استفاده از طبیعت.
مصرف فراوان شیر و عسل و میوه جات.
جستجوی شغلی حلال ھر چند با درآمدی اندک.
این حقیقت را بدانید که ھرگز نمی توان مواد مخدر را به صرف مضرّاتش ترک نمود ھمانطور
که نمی توان جھنّم را بخاطر عذابھایش ترک نمود . بدانید که اعتیاد غل و زنجیری است که
انسان را در ستم محدود می کند . پس دست از ستم بکشید تا این زنجیر از شما بازشود .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 166
راز نسیان بشري
« چرا بوجود آمده ام ، برای چه زندگی می کنم و به کجا می روم...؟ »
این صورت مسئله کل حیات و ھستی انسان است و بمیزانی که صورت این مسئله بفراموشی می رود و
آدمی به ورطه نسیان و غفلت ھا و تاریکی می افتد و ھمه مسائل دیگر زندگیش بی معنا میگردد و این
ھمان معنای گمشدگی می باشد . ھمه امراض ویژه ای که تحت عنوان اختلال حواس و حافظه تا سر حد
جنون در بشر عارض می گردد معلول این نسیان عظیم است . این ھمان خود – فراموشی می باشد . که
وجود را عرصه تسخیر اجنه و شیاطین می کند و رنجور می سازد .
آدمی ممکن است ھرگز به ھیچ پاسخی ذھنی یا عینی یا متافیزیکی دربارۀ این مسئله وجودی نرسد ولی به
یاد داشتن آن موجب پیشگیری از ھمه امراض روانی و ھویتی و عاطفی و مادی و معنوی می گردد و
زیستن سیمائی زلال و ساده می یابد و آدمی در پیچ و خم مسائل جزئی زندگی گم و گور و دیوانه نمی شود
.
این سئوال تنھا مسئله ای است که روح انسان را ھوشیار و حاضر می دارد و آدمی را مقیم در خویشتن
نگه داشته و از بیگانه شدن در امور جزئی مصون می کند . آدمی بمیزانی که این امّ المسائل وجود خود
را ھمواره به یاد دارد بتدریج نگاھش به عرصه امور ماوراء طبیعی باز می شود و از درونش کسی با
وی سخن می گوید و بودن برای بودن را برایش تبدیل به امری مقدس می سازد . این سئوال اساسی ھمه
معنویت و قداست وجود است . مذھب و عرفان محصول طبیعی این سئوال است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 174
آیا راه نجاتی هست؟
«صدق ، سفینه نجات است. » علی(ع)
وقتی امروزه شبانه روز مواجه با امراض و بدبختی ھا و بن بست ھای نو به نو و پیچیده تر ھستیم
چنان دچار یأس می شویم که می گوئیم : یا علی غرقش کن ما ھم روش!
این احساس حاکم بر اکثریت مردم این دوران در سراسر جھان است . و تازه این وضع عاقلان است
جدای گروه گروه مردمی که در انواع جنونھا و اعتیادھا و روانگردانھا غرق و نابود می شوند .
می دانیم که یأس ھمان ایده ابلیس است و ابلیس به لحاظ لغت نیز از مصدر « بلس »
به معنای یأس می باشد و در دوزخ ھمه مأیوسانند .
وقتی که دردھا و بدبختی ھای فراینده و لاعلاج را می شکافیم می گویند که : چکار می شود کرد
ھیچ !
اینان به لحاظی راست می گویند زیرا بواسطه امکانات و فنون و علوم دوزخی نمیتوان از دوزخ رھید
و براستی که به دوزخ و ھر آنچه که در آن است و ھمه کسانیکه در آن زندگی میکنند ھیچ امیدی
نیست .
ولی ما به تجربه ادعا می کنیم که راه نجات ھست آنھم معجزه آسا . و امّا این معجزه نه از آسمان و
در وادی ورد و جادو بلکه در نفس خود شماست و آن چیزی جز « صدق »نیست . صدق به معنای
تصدیق و تأیید بی چون و چرای این حقایقی که به عینه می بینید و جای ھیچ تردیدی نیست . نجات
الھی از بطن این اعتراف و تصدیق رخ مینماید درست از آن سمتی که گمانش را ندارید . از فرط یأس
، انکار مکنید !
ما به تجربه به این باور رسیده ایم که براستی صدق سفینه نجات و صراط المستقیم ھدایت و رشته
رحمت و کرامت حق است .
پس بیائید و ھر آنچه را که بعنوان واقعیتھای محسوس و عینی در این نشریه می خوانید در دلتان
تصدیق کنید ھمین و بس. و ما به شما قول می دھیم که با این تصدیق نجات الھی فرا می رسد .
صدق یعنی تصدیق واقعیت !
این را بدانید که از جمله مھمترین عاملی که مانع تصدیق شماست وسوسه ھای مأیوس کننده
ابلیس است که بشما می گوید : درست است ولی چکارش می شود کرد ، ھمه ھستند شما ھم
بمانید بالاخره یک طوری می شود و.... .
این نجوا را لعنت کنید که نجوای ابلیس است و راز بقای شما در دوزخ عذابھاست . به رحمت و
شفاعت و معجزه خدا امیدوار باشید . ما ھم اگر امیدی نمی داشتیم این نشریه را بر پا نمیکردیم تا
بر داغ و زخم مردم نمک بپاشیم . آنچه که تصدیق نشود مخفی می گردد و لاعلاج می شود چون
سرنخ ھا را از بین می برد .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 91
( انسان پاك و مؤمنی هستم )
زودتر در انتظار جوابتان ھستم .
ولی چرا با ما اینگونه وقیحانه و طلبکارانه سخن می گوئید و طلب شفا ھم می فرمائید ؟ علّت بی تردید آن
است که درمان ما رایگان است .ھزینه کنید و سپس تشریف بیاورید.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 20
حسد : شعله اي از آتش دوزخ
سرنوشت ھر کسی معلول نگاھی است که به دیگران دارد . حسد معلول بدخواھی است . بشریت به
تجربه درک کرده که بخل و حسد براستی از جنس یک آتش نامرئی است که روح را بلاوقفه می گدازد و
سیاه می کند و لذا یک عذاب عظیم در وادی کفر و گناه می باشد . حسد در یک کلمه یعنی میل به
بدبختی دیگران.
آنانکه رحمت خدا و نعماتش را قدر نمی دانند و حقوقش را که ھمان اطاعت از احکام اوست رعایت نمی
کنند بناگاه دچار قحطی عاطفه و عزّّت و آرامش می شوند و سپس نسبت به کسانی که این نعمات را
دارا ھستند به عداوتی جنون آمیز می رسند و در صدد بر می آیند که این نعمات را در دیگران ھم نابود
سازند. و این جنگ تن به تن با خداست . کسی که عاشق بدبختی دیگران است طبعاً به آن بدبختی ھا
دچار می شود . ھمانطور کسی که عاشق سعادت دیگران است سعادتمند می شود .
علی (ع) ھمه امراض روانی بشر را حاصل حسد می داند . حسد دل را سیاه می کند و وجدان را می
میراند و عقل را زائل می کند و لذا صاحبش را به جنون و خود – براندازی می کشاند . و اینست که قرآن
می فرماید « کافران نسبت بخودشان بخیل ھستند ». در واقع بخل به دیگران منجر به عداوت با خود می
شود و عذابی بزرگتر از این نیست . چنین کسانی بتدریج پا به ھمه امکانات و شرایط باعزّت زندگی خود
می زنند و خود را به غایت خفّت و ذلّت می اندازند و نسبت بکل مردم به کینه ای حیرت آور می رسند و
چشم دیدن ھیچکس را که دارای عزّت و آرامش باشد ندارند . آدمی ھر چه را که برای دیگران بخواھد
برای خودش خواسته است . برای حسد بعنوان یک بیماری روانی ، علاجی نیست چرا که عذاب الھی
چون فرود آید شفاعتی ندارد و باید دورانش بسر آید و خود حسد در مرحله خود براندازی فرد موجب
ھلاکت نفس اماره و کافرش می شود . در واقع آتش حسد ، درمان کفر بشر است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 231