چرا نسل جدید از ازدواج می گریزند ؟
موضوعات: رابطه زن و شوهر،ازدواج،طلاق،عشق،نفرت،,
برچسب ها: کاهش ازدواج , رابطه دختر و پسر , مهریه , عشق غیر متعهد , زن صیغه ای ,
[ بازدید : 117 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
الفباي حقوق زن در اسلام
(پاسخ به یک نامه)
س:
آقای دکتر لطفاً بدون فلسفه بافی به زبان ساده و عامیانه حقوق اقتصادی و اجتماعی زن در
اسلام را بر شمرید به زبانی که ما ھم فھم کنیم. من یک زن خانه دار باسوادسیکل ھستم . ممنونم.
پاسخ :
طبق نص صریح قرآن و حدیث و سنت و عترت حقوق ابتدائی زن از این قرارند: زن حق انتخاب ھمسر
دارد و ھیچ قدرتی نمی تواند او را وادار به ازدواج با مردی کند. زن بدون اینکه عفت و عصمت خود را
به خطر اندازد حق کار و تجارت و امرار معیشت دارد و درآمدش تماماً از آن خود اوست و شوھر حق
تصرف در آن را ندارد. زن اگر عزت و ایمان و عصمت خود را در خطر جدی بیابد حق طلاق دارد و ھیچ
قانونی قادر به ممانعت از این امر نمی تواند باشد. زن حق دارد از بابت کارھای خانه و بچه داری از
شوھر خودش طبق عرف اقتصادی، حقوق دریافت کند و اگر نکند گذشت کرده است. زن باید در
تصمیم گیریھای کلان و کلی زندگی تحت ولایت شوھر باشد. زن باید در رابطه جنسی، بدون آنکه
عزت و ایمانش مورد تجاوز قرار گیرد تمکین جنسی با شوھر داشته باشد. زن باید امر عصمت خود را
تحت ولایت شوھر قرار دھد در صورتیکه شوھرش مؤمن باشد. زن حق دارد که تسلیم اعمال و اوامر
ناحق و غیر دینی شوھر خود نشود. زن مومنه البته کار در خانه را بر کار بیرون از خانه ترجیح می
دھد. زن مؤمنه بایستی حقوق خود را طلب کند و تن به خفت ندھد.
زن باید حقوق اقتصادی خود در خانه را بداند تا خدا را متھم به ستم نسبت بخودش نکند.
زن خردمند ھرگز خود را اسیر معیشت و سیاست نمی کند و آنرا به شوھر وا می نھد.
فلسفه عشق شهوانی
شھوت جنسی در رابطه مرد و زن ھمان جنبش روح د و شقه شده آدم است که در دو قالب تن برای
وحدت و یگانگی ازلی به حرکت می آید . این جنبش که عشق نامیده می شود عطش توحید ذات آدم
است و عرصه و کارخانه ھمه فعل و انفعالاتی است که انسانیّت نامیده می شود و کارگاه تاریخ و تمدن و
فرھنگ و دانش و فن و قانون و مذھب و عرفان است .
عشق و شھوت جنسی واقعه رجعت به وحدانیت جان و روح و ھستی یگانه است . وجھی از وجود آدم از
سینه اش خروج کرد و بنام حوا تجسم یافت و لذا آدم را دچار قحطی وجود و از خود بیگانگی روح نمود
.پس آنچه که عشق شھوانی نامیده می شود مقدسترین واقعه در عالم وجود است که روح خدا در بشر
را به وجد وجود می اندازد و واقعه بازگشت به خویشتن خویش است و ارادۀ به یکی شدن این دو جان و
روح است که در ازل یکی بود و اینک دو پاره شده و در دو تن متفاوت محبوس گردیده است . پس عشق
شھوانی اراده به رھائی از قفس تن و پیوستن به نیمه دیگر خویشتن است .
آنچه که موجب طرد و لعن و اکراه بشر نسبت به عشق شھوانی گردیده یکی جھل بشر نسبت به این
واقعه است و دیگر سوء استفاده بشر از این واقعه که خود معلول این جھل و خود نشناسی می باشد.
پس واضح است آنانکه یگانه پرست تر و حق جوتر وزنده ترند و در عطش ھستی یگانه اند دارای قدرت و
عطش و عشق شھوانی شدیدتری می باشند ھمانطور که حضرت رسول اکرم ( ص) پیامبران خدا را به
لحاظ قدرت شھوانی به خروس سفید تشبیه نموده است . و ھمانطور که امر اول دین خدا ھمانا ازدواج
است و الفبای اخلاق و شریعت ھا ھم بر امور زناشوئی و خانواده استوار است و کل سرنوشت تاریخی
بشر ھم تماماً منوط به رابطه آدم – حوائی می باشد. مرد به مثابۀ خانه وجود است و زن ھم صاحب این
خانه است که بایستی به خانه دل مرد باز گردد تا در آنجا قرار یابد و مرد ھم احساس وجود کند . عشق
شھوانی آن قوه محرکه این رجعت زن و مرد به یکدیگر است . لذا زن بایستی در وجود مرد وارد شده
و تحت الشعاع وجود او احساس وجود نماید و آرام گیرد . این ھمان ولایت زناشوئی است . ولایت مرد به
زن و پذیرش این ولایت از جانب زن . اگر این ولایت رخ ندھد رابطه جنسی دچار اختلال و ناکامی و بلکه
عذاب می شود و رابطه زناشوئی به بن بست و سوء تفاھم و جدال وعداوت و طلاق می رود.
اگر مرد قدرت القای این ولایت را بر زن نداشته باشد و زن ھم این ولایت را با دل و اعمالش پذیرا نشود
شھوت جنسی به انحراف و بطالت و زنا کشیده می شود . زیرا آن واقعه ای که بایستی در رابطه جنسی
رخ دھد نداده است . شھوت جنسی موتور محرکه حرکت بسوی یگانگی و اتحاد زن و مرد است و اگر بر
اساس ولایت زناشوئی نباشد تماماً زنائی است و بالاخره به خیانت کشیده می شود .
اگر این ولایت رخ ندھد زن و مرد یا به طلاق و یا به زنا می روند و جز عداوتی بی پایان حاصلی ندارد و
حیات بشری مبدّل به دوزخ و فساد و جنگ و خیانت می شود ھمانطور که شده است .
آنچه که زنا و خیانت و عداوت زناشوئی نامیده می شود محصول رابطه جنسی بدون ولایت زناشوئی
است . و پر واضح است که فلسفه و شعاری که امروزه بانی انھدام خانواده و دوزخ بر روی زمین است
ھمانا برابری زن و مرد می باشد که دشمن ولایت زناشوئی است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 167
راز فرقه هاي ضالّه
ضلالت ھر فرقه و مکتب مربوط به واژگون سالاری ارزشھای فطری دین است . دراین فرقه ھا ھر ارزشی
ضد ارزش است و ضد ارزشھا حاکم ھستند و بدانھا فخر می شود مثل بی عصمتی ،ریاکاری ، رباخواری ،
ھرزه گی و عیاشی و غیره . ولی رکن اساسی ضلالت این فرقه ھا جای زن و مرد بطور کامل عوض شده
است . در این فرقه شاھد زنان متکبّر و جاه طلب ھستیم که جملگی مرد وارند و مردانی زن – ذلیل و بی
ھویّت و چاپلوس که کباده عشق بردوش می کشند و تا سر حد جاکشی برای زنان خود به پیش میروند .
دختران این خانواده ھا نیز جملگی پسروار و لاابالی و آزادند و پسران آنھا جملگی دختروار و ملوس و ترسان
از جامعه و توسری خور خواھران خود ھستند و شدیداً عصبی و متشنج به بار می آیند.
در این فرقه ھا والدین بطور مستقیم یا غیر مستقیم فرزندان بالغ خود را بسوی زنا و عیاشی ھا سوق
می دھند . یکی از ویژگیھای ضالّه بودن این فرقه ھا، سیمای بسیار رئوف و ملوس و حقوق بشری
و آزادیخواھانه آنھاست که در واقع درب زیبای ورود به این ضلالت است . این فرقه بغایت نژاد پرست
ھستند و به دختران خود اجازه ازدواج با خارج از فرقه را نمی دھند و در این مورد بسیار شقیّانه عمل می
کنند چرا که نمی خواھند بیگانه ای یر اسرار این فرقه آگاه شود . شیوه روابط اجتماعی این فرقه ھا
فراماسونی و مافیائی است . این فرقه ھا قلمرو تباھی زنان و برده گی مردان است و این انحطاط تفسیر
به عشق می شود و با تعابیر عرفانی موجّه می گردد . این فرقه ھا دشمنان قسم خوردۀ شریعت انبیای
الھی ھستند.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 172
« فلسفۀ زير لحاف »
اينھمه فيلسوف و دانشمند و روانشناس آمده و رفته اند ولي ھيچكس معماي رابطه جنسي و راز زير
لحاف را در زمينه زندگي زناشوئي جداً مورد تحقيق و تفحص قرار نداد و اين امر حياتي را كه راز بقاي
بشر بر روي زمين و ھسته مدنيّت است در شأن انديشه و علم نديد و جز به تمسخر و كنايه سخن بر
زبان نراند. بي ترديد ازدواج جز به امر غريزه جنسي ممكن نمي شود و جز بواسطه ھمين غريزه
استمرار نمي يابد و ھر گاه كه اين نياز حياتي كه شديدترين نياز وجود انسان است دچار اختلال و
عذاب شود خانواده اي بر آستانه فروپاشي قرار مي گيرد . به لحاظ شرع اسلام نيز اختلال و نابودي
اين رابطه بخودي خود دليل لازم و كافي براي طلاق مي باشد زيرا استمرار چنين رابطه اي به كينه
متقابل تا سر حد جنون و فساد و خيانت و زنا مي انجامد و عاقبتي نابود كننده است و غير قابل
جبران .
اين واقعيت نيز بديھي است كه ھمه اختلافات روز مرۀ زناشويي و بھانه جوئيھاي كه ھيچ دليلي
منطقي ھم ندارد و خانواده را مبدل به جھنم مي سازد و بسوي طلاق ميكشاند علتي جز اختلال و
نارضايتي در رابطه جنسي ندارد. ھر گاه كه اين رابطه بطور متقابل رضايت بخش باشد ھمه مشكلات
زندگي به سھولت و تفاھم قابل حل مي شود و بقول معروف سر نخ ھمه مسائل زير لحاف است.
معماي مشھور به « عدم تفاھم »در رابطه زناشوئي ھم منشأ و علتي جز اين ندارد و مابقي معلول
است. در واقع درب جھنم و بھشت زندگي زناشوئي از زير لحاف گشوده مي شود و عذاب زير لحاف
علت العلل سائر عذابھاست و درست به ھمين دليل استكه تمكين جنسي زن واجب ترين وظيفه زن
در امر زناشوئي مي باشد كه بدون آن خواه ناخواه زناشوئي بسوي فروپاشي ميرود. تمكين جنسي
از جانب زن فقط به معناي تسليم جنسي در قبال شوھر نيست بلكه به معناي فراھم آوردن جوي
است كه شوھر بتواند بر خورداري جنسي و عاطفي لازم را داشته باشد و چه بسا زنان مجسمه وار
و ھمچون جسدي عملاً تسليم ھستند ولي چنين وضعي ھرگز پاسخگوي اين رابطه نبوده است و اين
تنھا وظيفه واجب زن در قبال مرد باعث شده كه مرد ھم در قبال تأمين معيشت و رفاه و امنيت زن
قانوناً و شرعاً موظف باشد و اين قاعده و قانون فطري و جھاني در امر زناشوئي است كه اجتناب
ناپذير مي باشد .
زن و شوھرھايي كه اين رابطه و نياز ذاتي را بھايي نميدھند و بلكه آنرا در شأن خود نميدانند.و به
اصطلاح عملي حيواني و حتي شيطاني مي پندارند دچار خود-فريبي عظيمي شده به صدھا عقده و
كينه و جنون و مرض مبتلا مي شوند و اين حاصل كبر و انكاري است كه بشر كافر ومدرن امروز با آن
مواجه مي باشد و حاصل اين كفر انواع امراض عصبي و رواني و انحرافات و جنون جنسي استكه
گاه به جنايت مي انجامد. زناي محصنه و خيانت از جمله نتايج اين كفر و كبر است و كار به آنجا ميرسد
كه ھر يك به شيوه ھايي بسيار مكا رانه، ديگري را بسوي فسق و زنا ميراند تا به اصطلاح كانون گرم
خانواده حفظ بماند و آبروي اجتماعي آنان ھم در خطر نيفتد. اينان گناه زنا را كمتر از طلاق ميدانند
در حاليكه طلاق نيز ھمچون ازدواج يك حق الھي و فطري است. و چه بسا زن وشوھرھايي كه
بخاطر ترس از طلاق به دھھا جنون و جنايت مبتلا شده اند و جز انتقام از ھمديگر كاري ندارند
وفرزندانشان ھم رنجورترين بچه ھا ھستند و در آتش رابطه والدين مي سوزند در حاليكه تمام منت
ادامه اين جھنم زناشويي بر گردن بچه ھاست كه :ما بخاطر بچه ھا ايثار ميكنيم و به ھمديگر خيانت
ميكنيم و از ھم انتقام مي ستانيم ولي جدا نمي شويم !؟
مردي كه با منت و يا به روشھاي حرام امرار معيشت مي كند و نان به خانه مي آورد و زني كه با
منت با شوھرش مي خوابد و ھر بار نرخي بالاتر عرضه مي كند عاقبتي جز اين جھنم ندارد كه براي
ھمديگر جاكشي كنند و اين عذاب آن وظيفه نشناسي و كفران است. و بدينگونه استكه زناشوئي به
اصطلاح موفق امروزي منوط به داشتن فاسق است. به اين زناشوئي مي گويند:زندگي دوستانه !؟
زنان افسرده و ديوانه و مردان معتاد و ھمجنسگرا از محصولات اين به اصطلاح زندگي «دوستانه »
مي باشند .
بخش عمده اي از مفاسد اخلاقي و اجتماعي محصول اين نوع زناشوئي كافرانه است .
از كتاب " دايره المعارف عرفاني " استاد علي اكبر خانجاني جلد اول ص 13
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 177
مهر جدائی
عموم آدمھا جدائی ھا را به حساب عداوت می گذارند و لذا از طرف مقابل خود کینه می کنند در حالیکه
اتفاقاً این جدائی ھا میتواند مھلت کینه زدائی باشد و از راه دور پاکترین دوستی را خلق کند و این دوستی
را توشه آخرت ارتباط ابدی بین آدمھا نماید زیرا آتش دوزخ چیزی جز آتش کینه نیست و نسیم بھشت ھم
جز رایحه محبت نیست. آنکه شدیدتر دوست میدارد باید زودتر جدا شود . این بزرگترین راز خلقت انسان
است.
انسان اگر بداند و بفھمد و تصدیق کند که واصل و فاصل رابطه ھا خداست آنگاه در راز ھر وصل و فراقی
می اندیشد و به حکمت زندگی آگاه شده و از ھیچکس ھم کینه نمی کند. آدمی اگر قرار است کسی
را مقصر بداند و از کسی ھم کینه کند بھتر است آن کس خدا باشد زیرا خدا بسیار مھربان است و حکیم. و
این گناه را عفو می کند و انسان را ھم از اینکه به او پناه برده و او را وکیل خود ساخته، اجر می دھد.
آدمھا ھمه مخلوقند. و این بدان معناست که کلیه امیال و افکار و کردارھای آدمھا ھم جنبه ای از جریان
خلق شدن آنھاست. بنابراین عامل و فاعل ھر امری خداست. و کسی که خدا را در زندگی خود درک کند
از ھیچ کس و چیزی نمی رنجد و کینه نمی کند. و خدا را ھم به رحمت و حکمتش میستاید و بدینگونه از
این مسافر خانه حیات دنیا، کوله باری از رنج و کینه و نفرت وحسرت به ارث نمی برد.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 180