با بیماران
با بیماران
موضوعات: درمان بیماری ها- ترک اعتیاد,
برچسب ها: تمارض به بیماری , جلب محبت , نفرت , رجوع به پزشک ,
[ بازدید : 137 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
با بیماران
با بازیگران
ای بازیگران وادی عدم که نقش وجود را بازی می کنید! در این نقش ها آیا احساس وجود می کنید؟
برخی از شما نقش غنی را ایفا می کنید و برخی نقش فقیر را، برخی نقش قاتل را و برخی نقش مقتول را، برخی نقش خوشبخت و برخی نقش بدبخت را، برخی نقش عاقل و برخی نقش دیوانه را، برخی نقش عاشق و برخی نقش معشوق را، برخی نقش خوب و برخی نقش بد را، برخی نقش مؤمن و برخی نقش کافر را و ... .
بنگرید که جز نقش نیستید، واقعیت ندارید. آیا در کدامین مدرسه اینهمه نقشها را آموخته اید؟ می دانم در مدرسه ها! در مدرسه ها نقش وجود را آموخته اید تا نقش خدا را بازی کنید. و اینک از مدرسه بی نیاز و بیزار شده اید زیرا تماماً نقش گشته اید، نقش وجود!
ای بازیگران نقش وجود، نقش آدم را هم آیا بازی می کنید؟ و یا فقط نقش خدا را دوست می دارید که بازی کنید؟ آری براستی مدتی است که دیگر نقش آدم فراموش شده است و بازی این نقش چه تهوع انگیز و نفرت آور و زجر دهنده گشته است و عین جنون و جنایت محسوب می شود و هیچ تماشاگری هم ندارد.
...
برای آدم بودن چه زجرها کشیدید. ولی کافی بود که هیج کاری نکنید همین و بس! تمام جان کندن شما برای آن بود که آدمیت خود را برای دیگران به اثبات برسانید و نتوانستید و لذا اصلا آدم بودن خود را طرد و نابود ساختید زیرا کسی نبود که آدمیت شما را تصدیق کند، آنکسی هم که تصدیق کرد او را تکفیر نموده و کشتید و سپس به تقلید از وی پرداختید تا شاید آدمیت شما برای خودتان ثابت شود ولی نشد و دیوانه گشتید و آدمیت را بکلی منکر شدید. آن کس همواره من بوده ام که یکبار دگر زنده شده ام ولی هیچ کس را طالب آدم شدن نمی یابم....
از کتاب"ابّر انسان" استاد علی اکبر خانجانی ص ۷
با گناهکاران
گوش فرا دهید ای اهل دین، چه عالم و چه عامی:
آنچه را که شما گناه می نامید من آنرا عذاب می دانم:دزدی، زنا، دروغ، جفا، وقاحت و خشونت. اینان اجتناب ناپذیرند، اینان معلولند.
گناهان شما در سر شماست در ذهنیت و شیوه نگرش و قضاوت و برنامه ریزی و آرزوها و باورها. و اعمال نادرست شما محصول جبری این نوع ذهنیت است و شما به هر شیوه ای که بخواهید از بروز آن جلوگیری کنید به ناگاه از درب دگری از شما صادر می شود و رسوایتان می سازد یعنی به جبر شما را بسوی صدق می کشاند و باطنتان را ظاهر می کند. و اما بذرهای گناهان کبیره را در ذهن شما متذکر می شوم:
هر آرزویی در ظرف دنیا، اندیشه آزادی، آرزوی به محبوبیت در نزد دیگران، تفسیر ایثارگریهای خویشتن، خود را از سایرین برتر دانستن از هر حیث، وظایف غریزی را در شأن خود ندانستن، به غیر از خود را علت سرنوشت خود دانستن، جدایی و شکست و مرگ و ناداری را ناحق دانستن و بالاخره از تنهائی گریختن.
از کتاب "ابّر انسان" استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۱
حق ِ پوچی
۱۹- هیج پیروزی و وصالی نیست که اساس و امکانات یک شکست و خیانت و فراق برتر نباشد. اینست حقیقت! پس حق با شکست و فروپاشی و خرابات و پوچی و فناست و احمق آن است که جز خود خدا کسی را مسبب بداند و او را در این واقعه نبیند. کل هستی برای روبرو شدن با اوست و لذا قیامت کبری خرابات هستی است که آدمی از زیر این خرابه سر بر می آورد و دیدارش می کند و می بیند که خود هموست.
از کتاب " حق بودن" استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۶
آیا همه جاسوسیم؟
۳- براستی این چه مرضی است که هر که با ما نیست و مرید ما نیست جاسوس و خائن می شود. این چه پدیده ای است؟
استکبار فکری و تمام خواهی عقیدتی و خود-شیفتگی هویتی یکی از ویژه گیهای ما ایرانیان است که همه نهضت های آزادیخواهانه را به فساد می کشد و هر انقلابی را در ذاتش تبدیل به ضد انقلاب می کند و پس از هر نهضتی دوره ای از فترت و نسیان و حسرت و خودباختگی و خودفروشی رخ می نماید. این افراط و تفریط محصول طبیعی یکدیگر است: خودشیفتگی و خودباختگی! استبداد و سپس استعمار!
۸- ما یا غرق در خودشیفتگی هستیم و یا مبتلای به خودباختگی. و این عذاب آن است. یا شاه و امام می سازیم و یا می کشیم. یا بخودمان جایزه می دهیم و یا خاک بر سرمان می کنیم. و این داستان و حماقت تکراری گویا قابل عبرت هم نیست.
۱۱- هر که مثل من فکر نکند کافر یا جاسوس و خائن است: اینست بدبختی ملت ما.
از کتاب "نامه های عرفانی"استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۹۲
معتاد و جامعه و اطرافیانش
۵۸- در قلمرو اخلاق و قانون، اعتیاد غیر قابل قضاوت ترین پدیده های بشری می باشد. اعتیاد آئینه تمام نمای وجدان بشر مدرن است. عذاب اطرافیان یک معتاد هیچ کمتر از خود معتادان نیست و بلکه بیشتر و برتر است. عذاب معتاد با مرگش پایان می پذیرد ولی عذاب اطرافیانش چطور؟
۷۶- به بیان دیگر عصر جدید قادر به تحمل دل نازکان و خوبان در عرصه حیات اجتماعی نیست و آنها را به حاشیه می راند . و آنان هم از کل این دوران انتقام می ستانند. انتقام از خوبی، از دل، از عشق و از خویشتن و همه عزیزان و مخصوصا انتقام از معشوق به شیوه خودزنی. آنها بدینگونه روزگار را بر سایرین زهر می کنند و قبل از هر کس بر خودشان. این انتقام از کل جهان نیز هست.
۷۷- مطالعه اعتیاد در دوران ما به مثابه مطالعه سرنوشت ارزش های انسانی در آخرالزمان است.
از کتاب "فلسفه اعتیاد" استاد علی اکبر خانجانی ص ۷
عشق اگر خیمه زند
وقتی کسی عاشق می شود ديگر در کل جهان هم نمی گنجد و لذا کل زندگی اين جهان در نظرش حقیر می آيد و اعمالی شگرف انجام می دهد که دال برجنون می آيد. عاشق به آنسوی مرزهای هستی نظر دارد تا میخهای خیمه عشق را بکوبد زيرا اين خیمه بسیار وسیعتر از جهان است و لذا هرگز موفق به نصب اين خیمه نمی شود و اين خیمه را به دوش کشیده و شهر به شهر و در به در می چرخد تا جائی برای کوبیدن میخهای خیمه بیابد که خاک سست نباشد. اين سرّ خانه بدوشی عاشق است و بی خانمانی او. عاشق برای برافراشتن اين خیمه نیازمند چهار میخ است (چهاراوتاد)، چهار يار. ولی گاه تعداد ياران به سه می رسد ولی هرگز چهارمی از راه نمی رسد و يا اگر چهارمی رسید يکی از آن سه می رود. می گويند که امام زمان (عج) به هنگام ظهور چهار يار اصلی دارد که معروف به چهار اوتاد هستند و اوتاد از الفاظ قرآنی می باشد و به معنای میخها هستند. پس مشکل دو تاست: يکی میخها وديگری زمین است. چهار جان پاک و چهار نقطه از جهان پاک برای استقرار اين چهار میخ.
نکته ای هست ولی هر دل عاشق داند… عشق اگر خیمه زند کل جهان اينهمه نیست
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۱۷
استاد علی اکبر خانجانی
وعده گاه - میعاد
۲۳- و حتی بسیاری آنگاه هم که قیامت کبری فرا رسید و بساط جهان جمع و طومارش پیجیده شد هنوز هم به وقت نیستند و می خواهند به دنیا بازگردند و لذا خود را در آتش سرنگون می کنند زیرا دوزخ، باقی مانده دنیا در آخرت است. زیرا هنوز کارهای ناکرده بسیار دارند عقب مانده اند تنبلی کرده اند و هنوز کار دارند و مهیای وصال نیستند. مثل پیر پسرها و دخترهایی که همه عمر را صرف ولگردی و عیاشی کرده و فرصت و امکان ازدواج نیافته اند و بچه مانده و به بلوغ عقلی نرسیده اند.