اساس بهداشت روانی در خانواده
موضوعات: رابطه زن و شوهر،ازدواج،طلاق،عشق،نفرت،,تربیت،فرزند،کودک،آموزش,
برچسب ها: بهداشت روانی , مشکلات خانوادگی , تحقیر دیگران , خودبرتربینی , ازدواج فامیلی ,
[ بازدید : 139 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 105
فلسفه ترحم
ترحم بمعنای رحم نمائی است به آدمھای بیرحم. و لذا ماھیتی ریائی دارد. ترحم به حماقت موجب
استمرار و رشد آن است. ترحم به شقاوت موجب تبلیغ و رونق آن است. ترحم به ضعف و انحطاط
موجب ترویج بدبختی و تشویق ناتوانی است. حتی ترحم به بیماری موجب تعمیق و استمرار مرض
در فرد بیمار می شود. متاسفانه فرھنگ ترحم به زشتی و حقارت و پلیدی و جھل در جامعه ما از
ریشه ای عمیق برخوردار است و بخشی از علل انحطاط و رشد تاریخی شرارت و حقارت و شقاوت
است که از زمینه ھای تاریخی نفاق فرھنگی و اخلاق می باشد. بزرگترین رحم به آدم بیرحم ھمانا
بیرحمی کردن به اوست.
ترحم جز به کودکان و پیران علیل و برخی آدمھای رنجور و از پا افتاده، موجب رشد و تشویق انحطاط
است. آنکه مستحق ترحم باشد ھرگز طلب ترحم نمی کند.
معمولاً آدمھای فریبکار و رذل و شقی دارای ھویتی رقت انگیزند و این ھمان ابزار شیطانی آنان در
جھت تداوم پلیدیھایشان می باشد که بصورت موش مرده گی و نه نه غریبم و زار زدن خود نمائی می
کند. اینان ھرگاه که کمر راست کنند جز به پلیدی خود ادامه نمی دھند. بھترین راه یاری رسانیدن به
این آدمھا،طرد و اظھار نفرت از آنھاست. کسی که رحم و محبت نمیکند در واقع آنرا خوار می شمرد
و لذا محبت به چنین کسی برای او عین خوار کردن است و لذا کینه می ورزد. پلیدی و فسق و
شقاوت و بیرحمی در لباس موش مردگی و مظلوم نمائی بھترین روش شیطان در ترویج و استمرار
شرارت پنھان در زیر پوست جامعه است. ترحم به تجاھل و تمارض و مظلوم نمائی بزرگترین نقطه
ضعف فرھنگ ما ایرانیان است که جز بواسطه معرفت بر ھویت این فرھنگ امکان فائق آمدن بر آن
نیست. ترحم به آدم بیرحم،بیرحمی به رحمت است. محبت به آدم بی محبت، بی محبتی به محبت
است. بیرحمی به آدم بیرحم موجب بیداریش می شود.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 113
«عذابی بنام تربیت کودك »
ھرگز در طول تاریخ بشرھمچون امروز بچه داری و تربیت فرزندان پدیده ای چنین معما وار و عذابی
خانمانسوز نبوده است. به لحاظی این پدیده مولود معما و عذابی بنیادی تر است که ھمان رابطه
زناشوئی می باشد. این عذاب آشکار حاصل آن عذاب پنھان است. این مسئله موجب شده که بار
داری برای والدین تبدیل به یک بدبختی بزرگ شود و حتی اصل زناشوئی و ازدواج را منتفی نماید.
نگرانی مھلک حاصل از باردار شدن نیز مھمترین بخش زناشوئی یعنی رابطه جنسی را نیز تبدیل به
یک عذاب نموده است و این عذاب کل رابطه را بسوی ھلاکت می کشاند و لذا نسل بشر را بر روی
زمین با خطری جدی مواجه ساخته است .
کودکان به راستی آئینه رابطه پنھان زن و شوھر ھستند. به ھمین دلیل حضور کودکان در روابط
اجتماعی مایه بی آبروئی شده و لذا روابط اجتماعی نیز در خطر افتاده است. این چه معما و عذابی
است و چه علتی دارد؟
کودکان بی قرار و مخرب و رنجور که ھمچون خاری در چشم و استخوانی در گلوی والدین حداقل عزت
و آسایش را در خانه ھا نابود کرده اند که مھد کودکھا و کلاسھای مالیخولیائی را آباد نموده و خانوده
ھا را به تخریب می کشانند. این کودکان آخرالزمان چه می گویند؟ قتل کودکان بدست مادران و نیز
قتل والدین بدست کودکان تبدیل به یک پدیدۀ جھانی شده است. این یعنی چه؟ بچه ھائیکه در رحم
مادران خود قطعه قطعه می شوند حامل چه پیامی ھستند ؟ فرزندان فراری از خانه و مادران فراری
از بچه ھای خود بیانگر چه واقعه ای ھستند ؟ بخش مھمی از علت ازدواج نکردن نسل جدید نیز
مربوط به ھمین نفرت است .
آیا براستی بشر به پایان تاریخ خود رسیده و دیگر میلی به ادامه بقای خود بر روی زمین ندارد؟ ھرگز
بشریّت تا این حد مواجه با آق والدین نبوده است. در گذشته فرزندان موجب احیاء و استمرار
زناشوئی بودند و اما امروزه نقشی کاملاً معکوس ایفا می کند. چرا؟
بچه ھای امروز پر ھزینه تر و متوقع تر و متکبرتر از بچه ھای دیروز ھستند ھمانطور که والدین امروز
نیز عیاش تر و کافرترند . بچه ھای امروز رنجور تر و دیوانه تر و جفا کارترند ھمانطور که والدینشان . و
ھمواره بچه ھا یک نسل جلوترند در ھمه امور .
می توان ھمه این بد بختی ھا و عذابھا و جنون و جنایتھا را به گردن زمانه و حکومتھا و سرنوشت و
نھایتاً خدا انداخت و گریخت و خود را تبرئه نمود و ھمچنان به این تباھی ادامه داد. و نیز میتوان بخود
آمد و یکبار دگر عقل و فطرت را زنده ساخت و برای مدتی درب تلویزیون را بست و راه نجاتی در
فراسوی زمانه یافت . در درون زمانه ھیچ نور امیدی نیست .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 75
راز بیقراري کودکان
قرارگاه وجودی کودک تا قبل از سنّ بلوغ جایی جز رابطه والدین نیست . کودک نه فقط به لحاظ
جسمانی مخلوق این رابطه است بلکه به لحاظ روانی ھم مخلوق و موجود در این رابطه است. آنگاه
که رابطه ای بین زن و شوھر بنا شد و آن رابطه سراسر انکار و جدال و عداوت باشد در این صورت
کودک در آتش است و بیقرار است که باید زنجیرش نمود به تلویزیون و رایانه و اسباب بازیھا و قاقالی
لی و مھد کودک و... و اگر نشد به قرصھای آرام بخش و روان گردان.
امروزه این بیقراری و آتش درون کودک حتّی تفسیر بر نبوغ و انرژی خارق العاده وجودش میشود که
البته آنھم از عظمت والدین است.
اینان براستی یتیم و بی پدر و مادرند و ای کاش ھمین پدر و مادر جعلی را ھم نداشتند تا کسی به
دادشان می رسید و آنھا را در پناه محبّت خود می گرفت. این کودکان چون به سنّ بلوغ برسند انتقام
الھی خود را از والدین می ستانند. این کودکان قربانیان زن ذلیلی پدران و زن سالاری مادران خود
ھستند یعنی قربانی دیوی که « برابری » نامیده می شود.
جسم کودک مخلوق لحظه ای ھماغوشی والدین است ولی روح او مخلوق عاطفه و محبّت و رابطه
قلبی و صداقت و ھمدلی والدین است . و اگر بچّه ھای مدرن ھرگز رشد نمی کنند و تا چھل سالگی
ھم محتاج قیّم ھستند بدین دلیل است که ھرگز دارای روح و اراده و انتخاب نشده اند و امکان خلق
روحی و معنوی نیافته اند و لذا یک جانور ناقص الخلقه باقی می مانند ، یک انسان بیروح. این غول
بچّه ھای عصر جدید ، محصول رابطه بین والدین خود ھستند و لذا بزرگترین مشکلشان ناتوانی در
برقراری رابطه با دیگران است و لذا برای ارضای این نیاز روحی خود مجبورند روی به مخدّرات و
داروھای روان گردان کنند. اعتیاد در میان نوجوانان محصول عدم رابطه سالم و صادقانه بین والدین
است. اعتیاد بچّه ھا محصول برابری زن و مرد است.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 85
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 99
اخطار ! جنون کامپیوتری
امروزه با اندک دقّتی بوضوح شاھد پیدایش نسلی ھستیم که اسوه کبر و غرور و ادعاھائی تو خالی
ھستند و در عین حال دچار نوعی از خود - بیگانگی و خود –شیفتگی بیمار گونه توأم با بیقراری و کلافگی
و افسار گسیختگی بیمار و جنون آمیز ھستند و خود را علّامه دھر و نابغه ای منحصر بفرد می پندارند و
جز خود ھیچکسی را قبول ندارند . اینان را بایستی مبتلا به جنون کامپیوتری دانست که اعتیادشان به
کامپیوتر بسیار شدیدتر از مواد مخدر است و می دانیم که بتازگی در برخی از کشورھای جھان مراکز ترک
اعتیاد و باز پروری روانی این نوع معتادان و بیماران روانی گشایش یافته که مراجعین به این مراکز به صف
ایستاده اند . وبسیاری ھم تاکنون در جریان ترک ، خودکشی کرده اند . دیگر از ویژگیھای این نسل جدید
بدبینی و وسواس فزاینده نسبت به سائر انسانھاست و ھمه را مولّد ویروس کامپیوتری می پندارند .
بنظر می رسد که کامپیوتر مولّد ویروسی بسیار مھلکتر از ویروسھای مشھور است که برنامه ھا را بھم
می ریزد و حافظه کامپیوتر راپاک می کند . وعجیب اینکه دیگر از ویژگی ھای این معتادان نسیان فزاینده
است که در مراحل اولیه بصورت بد قولیھا خود نمائی می کند و لذا آنھا را بسرعت به انزوا می کشاند که
ھمین انزوا موجب ابتلای بیش از پیش به کامپیوتر می شود .
علاوه بر این رشد فزاینده انواع بزھکاری و دروغگوئی ھای رسوا می باشد . گوئی کامپیوتر مولد
شیطانی است که در کاربرھا رسوخ کرده است و براستی شعور و وجدان و اراده را از آنان پاک می نماید
و حافظه شان را نیز مختل می کند . و حتی بتدریج در آنان پس از یک مرحله انحراف جنسی ، مولّد عقیم
شده گی جنسی است ھم به لحاظ ھورمونی و ھم روانی .
ھمه کسانی که شاھد چنین مبتلایانی ھستند این ویژگیھای شیطانی و جنونی را بوضوح می بینند و
غافل ازاینکه این بیماری نابود کننده روح انسان از پیشرفته ترین تکنولوژی بشر مدرن می باشد و لذا
کسی شھامت چنین ادعا و اعتراضی را ندارد زیرا متھم به ارتجاع و عقب مانده گی میشود . ولی از آنجا
که ما پی ھمه این اتھامات و بدتر از اینھا را به جان و تن خود مالیده ایم به ھمه بخصوص جوانان اخطار
می دھیم که شعور و وجدان و اراده و حافظه و نھایتاً جان شما در خطر است . از این دجّال عصر جدید
بترسید و این امر را جدّی بگیرید و به وجود خود رحم کنید . ما نیز براستی از فرط ناچاری و بی چادری به
قصد پیام رسانی و انجام وظیفه دینی و انسانی خود با کمال اکراه و انزجار از این رسانه استفاده می
کنیم که آنھم در سطح بسیار ابتدائی است .
مراقب سرقت روح خود باشید تا بواسطه این گوساله سامری بلعیده نشود .
والدین عزیز این دیو روح خوار را در خانه خود به زنجیر کشید و آنرا اسباب بازی بچه ھای خود مسازید.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 226
نظري بر بی هویتّی نسل جوان
متأسفانه تھمت بی ھویتی ھمواره متوجۀ نسل جوان است در حالیکه پیران ما بسیار بی ھویت تر
ھستند منتھی در پس نقاب . درست به ھمین دلیل نھایتاً این پیرھا ھستند که تن به ھمان بی ھویتی
جوانان می دھند و لذا نسل آینده را می سازند . جوانان به خاطر صدقشان رسوا کنندۀ بی ھویتی والدین
خود می باشند منتھی والدین این بی ھویتی خود را در پس پردۀ نمایشھای عرفی و شرعی پنھان می
دارند و درست به ھمین دلیل عملاً مشوق بی ھویتی فرزندان خود ھستند زیرا خود از این ریا در عذابند و
نمی خواھند که فرزندانشان ھم عذاب بکشند تنھا مشکل انھا با جوانان این است که در قلمرو فامیل
حافظ نمادین ھویت باشند ولی در روابط پنھان خود ھر چه می خواھند بکنند . جنگ فرزندان با والدین و
کلاً جنگ نسل جوان و پیر ھمان جنگ بین صدق و ریا می باشد . انچه که پیران را رنج می دھد آن است
که بواسطۀ جوانان خود لو می روند و آبرویشان بر باد است .
متأسفانه آنچه که در نزد پیران جامعه ھویت نامیده می شود ھمان آبرو است یعنی ریاکاری . بیائیم باور
کنیم که جوانان آیینه باطن پیران ھستند و به جای اینھمه برنامه ریزی و ھزینه برای پرده پوشی و یا به
اصطلاح علاج بی ھویتی جوانان، فکری به حال بی ھویتی و ریای پیران کنیم که زیر بنای ھویت جامعه
ھستند . ھویت ذاتی جوانان ھمان صدق است که اصل دین است پس بیاییم بر این سرزمین بذر معرفت
بکاریم نه سیاست و مصلحت و تزویر و ریا . به یاد آوریم که نخستین مؤمنان و مریدان ھمۀ انبیاء و اولیای
خدا جوانان بوده اند و نه پیران . بھتر است ما پیران به خود تکانی بدھیم و خود را اصلاح کنیم و دست از
سر جوانان برداریم . کفر آشکار جوانان از نفاق پیران است بیاییم این نفاق کھنه را درمان کنیم .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 197
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 164
پایان افسردة زندگی دانشمندان
تقریباً ھمه دانشمندان بزرگ و بانیان علوم و فنون و نوابغ ھنری و ادبی در نیمه دوم عمرشان دچار
افسردگی بغایت شدیدی می شوند درست در زمانیکه بایستی بخاطر آنھمه مکاشفات و اختراعات خود
در اوج پیروزی و نشاط و امید قرار بگیرند و نیمه دوم عمرشان را غرق در شور و شوق و شادی و رضایت و
نیک بختی باشند : این نتیجۀ وارونه از چه روست ؟ زندگی افسرده و حسرت بار و گاه جنون آمیز نیمه دوم
عمر کسانی چون ارسطو ، بوعلی ، نیوتون ، مادام کوری ، فروید ، انیشتن ، یونگ و امثالھم حجّتی بر این
ادعاست . اینان خدایان عرصه علوم و فنون محسوب می شوند و افتخار جھان بشری ھستند ولی این چه
عاقبتی است . پر واضح است که افسردگی و دلمردگی بکلی جدای از حزن و اندوه عرفانی بزرگان دین و
معرفت می باشد که وجھی از عشق آنھاست و اصلاً بمعنای حسرت و ندامت نیست بلکه بمعنای داغ
ھجران یاران و فراق دوست است و نه احساس پشیمانی و قحطی و برزخ روح .
فکر آدمی به مثابۀ عرش خداست و قلمرو عرفات حق است و لذا نوابغ فکری بیش از سائرین مستحق و
ملازم خداشناسی ھستند . پس بھدر دادن این ودیعه ویژه الھی فقط در علوم دنیوی به نوعی خیانت در
حق این عالیترین نعمت خداست . این خیانت بخویشتن است که مولّد احساس حسرت و سرزنش
خویشتن می باشد زیرا عطش روح را ارضا نکرده است و بر برزخ وجود افزوده است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 161