عشق ضد عشق
موضوعات: رابطه زن و شوهر،ازدواج،طلاق،عشق،نفرت،,
برچسب ها: عشق ضد عشق , محبت , عشق شیطانی , نفرت ,
[ بازدید : 136 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
حس هستی
برای آدمی تنھا چیزی که احساس حیات و حسِّ ھستی پدید می آورد محبوبیّت است . ھمه کسانی که
روی به خودکشی ھا و مخدرات می کنند این حس را از دست داده و دیگر در دل کسی محبوب نیستند .
آنچه که ھویّت فردی نامیده می شود برخاسته از محبوبیّت است . کسی که لایق محبوب یک نفر نیست
چیزی نیست و بودن را در خود در نمی یابد و احساس نابودی و ھیچی می کند . این وضعیت در زنان
بصورت ھرزه گیھا و در مردان بصورت بزھکاریھا خودنمائی می کند . بنابراین ھر آنچه که تحت عنوان بی
ھویتی و تبھکاری و مفاسد اخلاقی وھرج و مرج در جامعه ای خودنمائی می کند حاصل فقدان محبت
است .
« من ھستم چون محبوب ھستم »: این تنھا تعریف از ھستی انسان و لایق انسان است که حقیقت
ھستی انسانی را بیان می کند . آنکه محبوب دلی نیست اصلاً نیست و برای جلب محبوبیت لااقل در نزد
یک نفر دست بھر کاری می زند حتّی روسپی گری و یا جنایت .
آنکه محبوب است ھست و آنکه ھست نیازی به اثبات خویشتن ندارد . زیرا ھمه تلاشھای مذبوحانه
بشری در جھت اثبات ھستی خویش است .
ھمه دروغھا ، فریب ھا ، جنونھا ، جنایت ھا ، اعتیاد ھا و مفاسد اخلاقی و اقتصادی و سیاسی معلول
فقدان محبت است .
ھمه ما نیازمند کسی ھستیم که ما را برای خودمان دوست بدارد در ھر وضعیتی .
کسی ھم ھست که از ارادۀ به محبوبیت بی نیاز باشد و خود مظھر دوست داشتن و عشق ورزیدن به
دیگران باشد ؟ حتی خداوند ھم مخلوقاتش را آفریده تا او را دوست بدارند و بپرستند و در غیر اینصورت
عذابشان می کند . آنکه ما را برای خودمان دوست بدارد و توقع محبت ھم نداشته باشد امام است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 189
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 177
حکمت جاوید ( یعنی ...)
بر حق بودن یعنی فھم و تصدیق آنچه که ھست و رخ می دھد .
خوب بودن یعنی خوب بودن را دوست داشتن .
صدق یعنی تصدیق واقعیت زندگی خویشتن .
عصمت یعنی غیر خدا یا دوستان خدا را به دل راه ندادن .
کفر یعنی انکار و لعن وضعیت وجودی خود.
فسق یعنی عھد خود را زیر پا نھادن .
زنا یعنی ھمخوابگی با کسی که با او عھدی جاودانه نداری .
ربا یعنی خواستن زیاده از ھر آنچه که داری .
تقوا یعنی ترسیدن از خود .
صبر یعنی نشستن در خویشتن .
دین یعنی راه رسیدن از تن خویش تا ذات خویش.
اخلاق یعنی راه و روش خدا شدن .
محبّت یعنی بی ھیچ نیازی دوست داشتن .
مردن یعنی نامرئی شدن ھمچون خدا .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 43
حکمت جاوید ( تعلیم و تربیت )
تقلید ، دزدی اعمال دیگران است .
تعلیم اجباری مولّد جباّریت است .
شعار،شعور دزدی است .
علم بی ایمان، فساد را توجیه می کند .
علم حقیقی ھرگز بفروش نمیرسد و بلکه انفاق می شود .
ھیچکس خودش را تربیت نکرده است .
کسی که ربّی نداشته باشد نمی تواند مربّی باشد.
بمیزانی که اطاعت می کنی اطاعت می شوی.
اطاعت که از محبّت نباشد موجب عداوت است .
علمی که به خودشناسی نرسد به خود فروشی می رسد.
آنکه خود را بی نیاز از مربّی می داند تربیت نمی داند.
تربیت شدن با محبّت شدن است .
ھیچکس فرزندش را تربیت نمی کند .
مرد را مرادی تربیت می کند و زن را شوھرش.
زن با تربیت مرید شوھر است .
تربیت نمودن نظر بر ذات کردن است .
غایت تربیت دوست داشتن منکر خویش است .
نرخ محبت
درحیات زمینی ھر چیزی قیمتی دارد . خداوند که خود اسوه عشق و ایثار مطلق است این واقعیت را به
بشر گوشزد می کند که حیات دنیا کالائی است که فروش آن به مفت و مجانی به خدا ارزش این تجارت را
دارد و مابقی تجارتھا سراسر زیان است .
و امّا غیر تجارت ترین و یا به لحاظی گران قیمت ترین کالاھا ھمانا عشق و محبّت است . آیا شما تا کجا وبه
چه قیمتی حاضرید که محبّت کنید و به آن ادامه دھید و محبّت کردن را به صرفه می دانید ؟
بی تردید محبّت تنھا کالائی است که مشتریان بسیار بسیار فراوان دارد ولی ھیچکس حاضر نیست نرخی
برایش بپردازد و بلکه در اکثر موارد جواب محبّت ، جفا و خیانت و عداوت و انتقام است . اینست که در دوران
حاکمیت مطلقه پول ، محبت یک کالای بی ارزش و نایاب است . مسئله اصلی اینست که آنکه محبّت می
کند خودش بیشتر به آن محتاج است و اینست که مخاطبانش تازه منّت ھم می نھند تا محبّتی را بپذیرند .
این داستان ھمیشگی محبّت در تاریخ بشر بوده است . و امّا اھل محبت تا کجا و به چه حدّی از منّت پذیری
و جفاپذیری حاضر است که به محبت خود ادامه دھد .
اھل محبّت بایستی از مال و وقت و انرژی و احساس و فکر و تن خود سرمایه کند و گاه به قیمت حیثیت خود
و حتّی جان خود و گاه انواع تھمتھای دیگر از جمله کفر و الحاد به پیش برود . و کسی که محبّت را کل ھدف
زندگی خود می سازد بایستی از ھمه اینھا به نوبت عبور کند و نھایتاً دل خود را ھم قربانی نماید آنجا که
محبوب فرد کل جریان محبت را توطئه و خیانت و مکر می نامد و حتّی جادوگری .
فقط انبیای بزرگ و اولیای خدا این راه را تا به آخر طی نموده اند . ما بقی بشر ، بسیاری که ھرگز براین
وادی که وادی انسانیت است وارد نمی شوند و ما بقی ھم بین راه پشیمان شده و باز می گردند و از خدا
و خلقش کینه می کنند .
بھر حال نرخ محبت نرخی مطلق است و به قیمت کل حیات و ھستی است و فقط عاشقان فنا (خدا) این
راه را طی می کنند .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد پنجم ص 278
ناز یا محبت
در اندیشه عامه مردم محبت کردن مترادف با ناز کشیدن است در
حالیکه ناز کردن و ناز کشیدن بزرگترین دشمن عاطفه و محبت قلبی
می باشد زیرا در طرفین رابطه موجب حقارت و مکر و دریوزه گی و
منت است . کسی که ناز می کند در واقع نیاز خود را انکار نموده و بلکه
تظاهر به بی نیازی می کند و این اساس مکر و خود فریبی در رابطه است
که گوهرۀ صدق و صمیمیت را نابود می کند . و اما کسی که ناز می کشد
آگاهانه این افکار و مکر را تصدیق می کند و بصورت ترحم و تحقیر نیاز طرف
مقابل را برآورده می سازد و سپس می آموزد تا خودش هم نیازش را بیان
و عیان نکند و بلکه بصورت نیاز ادا نمایید . ولی آنکه در جناح محبوب قرار دارد
حاضر نیست که ناز بخرد زیرا خودش فروشنده ناز است لذا فرد عاشق دچار
قحطی نیاز و عاطفه شده و کینه می کند . و بدینگونه بنیاد محبت می پوسد
و تمام رابطه غرق در تظاهر و مکر و کینه و چاپلوسی می شود . ناز ،......
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 26 و 40