امام کیست؟
موضوعات: دین،اسلام،قیامت،آخرالزمان،بهشت،جهنم،گناه،عذاب،حجاب،,
برچسب ها: امام , رهبری , عشق , روشنفکر , علوم دینی , تقلید ,
[ بازدید : 133 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
حکمت جاوید ( تعلیم و تربیت )
تقلید ، دزدی اعمال دیگران است .
تعلیم اجباری مولّد جباّریت است .
شعار،شعور دزدی است .
علم بی ایمان، فساد را توجیه می کند .
علم حقیقی ھرگز بفروش نمیرسد و بلکه انفاق می شود .
ھیچکس خودش را تربیت نکرده است .
کسی که ربّی نداشته باشد نمی تواند مربّی باشد.
بمیزانی که اطاعت می کنی اطاعت می شوی.
اطاعت که از محبّت نباشد موجب عداوت است .
علمی که به خودشناسی نرسد به خود فروشی می رسد.
آنکه خود را بی نیاز از مربّی می داند تربیت نمی داند.
تربیت شدن با محبّت شدن است .
ھیچکس فرزندش را تربیت نمی کند .
مرد را مرادی تربیت می کند و زن را شوھرش.
زن با تربیت مرید شوھر است .
تربیت نمودن نظر بر ذات کردن است .
غایت تربیت دوست داشتن منکر خویش است .
آیا عدالت همان برابري است؟
عدالت را مترادف برابری دانستن عین حماقت و ھذیان است و بلکه عین ستم و تجاوز به حقوق ذاتی
افراد بشری می باشد . برابرسازی استعدادھا، دانائی ھا ، ایمان ھا ، فضیلت ھا و شرایط جسمانی و
روانی و نیازھای متفاوت عین نادیده گرفتن واقعیت و کتمان نیازھا و توانائی ھای متفاوت است . این نوع
برابرسازی فیزیکی و رفتاری جز به انھدام و سرکوبی روانی انسانھا نمی انجامد . موجودات فقط در
نابودن خود برابرند . برابری برخاسته از عدم پرستی و انھدام سازی و طبع ویرانگری بشر است . ھمه
جدال ھا و جنگھا برخاسته از اندیشه برابرسازی است . برابرشدن با دیگری یعنی نابود شدن . عدالت
اینست که ھر کسی بسوی خصائل و استعدادھا و نیازھای خود حرکت کند و آنھا را دریابد ، بشناسد ،
اصلاح کند و کامل سازد و در سمت اتحاد و تعالی روحانی خود بکار گیرد و در اختیار ھمگان قرار دھد تا ھر
کس موجودی منحصر بفرد و بی تا باشد . برابرسازی صوری حاصل غایت قشری گری است. تلاش برای
برابرسازی جز فساد و جنون و جنایت بھمراه نداشته است . این فلسفه محصول ارادۀ به تقلید کردن
است که برخاسته از بخل و حقارت بشر است و انسان را در حقارتش میستاید. این یک فلسفه ماشینی
و حاصل ماشین زده گی بشر است .
قرآن کریم بوضوح حماقت این نوع فلسفه را بر ملاء می کند : آیا عالم و جاھل برابر است ؟ آیا پاک و ناپاک
برابر است ؟ آیا مؤمن و کافر برابر است ؟ امروزه شعار برابری موجب شده که مردان مبدّل به دیوھای
ملوسی شده و زنان مبدّل به عنکبوتھائی مردخوار گشته و بچه ھا مبدّل به غولھای والدین خوارشده اند
و جملگی در مالیخولیای بی ھویتی و گمشده گی خود جان می کنند . بقول علی (ع) عدالت بمعنای قرار
گرفتن ھر چیزی بر جای خودش می باشد نه ھر کسی بجای دیگری . این تناسخ و مالیخولیاست .
اندیشه برابری حاصل تکنولوژیکی شدن روان بشر مدرن است که ھیچکس نمی خواھد خود باشد . این
گریز از خویشتن خویش عین دیوانه سازی خویش و جنون سالاری است. این نفرت از ھویت ذاتی خود و
خلقت الھی خویش عین کفر بشر است و لذا ھمه داعیان برابری علناً دشمنان دین و اخلاق و فضائل
انسانی ھستند و فساد و تبھکاری را اشاعه می دھند و نھایتاً انقراض نسل بشررا خواھانند . این برابری
در مرحله نخست موجب فروپاشی خانواده بوده است که این فروپاشی اساس ھمه مفاسد جھان برابری
است . وقتی زن بخواھد کارھای مردانه کند و بچه ھا ھم بخواھند از والدین خود تقلید نمایند چنین خانه
مبدّل به دیوانه خانه می شود و ھمه حقوق و وظایف و نیازھا درھم می ریزد و ھیچکس متعھد نیست
حتّی بخودش. برابرسازی چیزی جز نابودی حقوق و وظایف نیست ھمچنین نابودی غرایز و عواطف
ونیازھای فطری انواع بشری .
اگر عصر مدرن را عصر از خودبیگانگی می دانند حاصل سلطه اندیشه ھای برابرساز است . فکر برابری
فکر نابود سازی فطرت ھا و بی تائی ذات است.
یگانگی روح انسان بواسطه حضور روح خدا در بشر ربطی به برابری ندارد . یگانگی را ھمان برابری
دانستن منشأ ھمه جھالت ھا و جنونھا و ظلمھا و فریبھاست . بشر مدرن را بقول مولای رومی تقلیدش بر
باد داده است تقلیدی که امروزه نام برابری بر خود نھاده است و این رجعت به طبع میمونی بشر است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد پنجم ص 236
آیا براستی شیعه هستیم؟
سخنی تحت عنوان مذکور از امام خمینی از تلویزیون پخش شد که بس عبرت آموز و تکان دھنده بود. این
سخن که در آخرین ایام حیات آن بزرگوار بر زبان آمد دال بر یک ھشدار به کل مردم وخاصه داعیان انقلاب
و ایمان بود.
« شیعه » به لحاظ لغت یعنی پیرو . منتھی نه ھر نوع پیروی بلکه یک پیروی ویژه. وگرنه ھمه آحاد بشری
غریزتاً مشغول تقلید از ھمدیگر و از سران کفر یا ایمان خود ھستند ولی شیعه نامیده نمی شوند : خلق
را تقلید شان بر باد داد. لذا این پیروی مقلدانه که ذاتی بخیلانه و کافرانه دارد به حساب شیعه گری نمی
آید. شیعه یعنی پیروی مریدانه و قلبی وبا شوق از اولیاء وعرفا و امامان. این ھمان مکتب علی(ع) است
. تشیع بعنوان قلب اسلام بمعنای ارادت قلبی و عرفانی ( و نه کورکورانه) از یک انسان مؤمن و عارف به
مثابه امام است در درجات. و لذا ھر کسی بسته به درجه ایمان و معرفت خود دارای امام خاص خود می
باشد ھمانطور که در واقعه غدیر خم که دانشگاه تشیع است علی با محمد بیعت کرد و شیعه او شد و
سلمان ھم با علی ، و کمیل و عمار و مقداد ھم با سلمان و ..... و این یک جریان واحد است درست مثل
سلسله مراتب آموزش در کلاسھای درس مدارس که ھر گروھی معلم خاص خود را دارند.
پس تشیع مکتب عشق مبتنی بر ایمان و معرفت است . حال بقول امام خمینی آیا براستی شیعه
ھستیم؟ این را نیز بدانیم که پیروی از رساله ھای عملیه و مراجع ھم لزوماً نمی تواند بمعنای تشیع و
ارادت باشد حداکثر می تواند مثل پیچیدن نسخه یک پزشک باشد و نه بیشتر . تازه اگر پیروی صادقانه و
کامل باشد که آنھم نیست. پیروی گزینشی آنھم از روی کتاب دال بر شیعه گری نیست. در واقع کسی که
یک مؤمن با معرفت دیگری را قلباً و عملاً اطاعت می کند شیعه علی (ع) است . پیروی از آداب و راه و
روش خود علی (ع) به لحاظ روایات تاریخی ھم تشیع نیست بلکه پیروی از امام زنده . ھمانطور که
علی(ع) ، ھم مؤمنان را از تقلید خودش منع می نماید .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 105