انسان متعهد و انسان آزاد
موضوعات: تکنولوژی-دموکراسی-آزادی-برابری,
برچسب ها: آزادی , تعهد , بی بندباری , استقلال ,
[ بازدید : 115 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
زندگی عرفانی چیست؟
زندگی عرفانی ، زندگی توحیدی است توحید بمعنائی که سورۀ توحید عرضه می کند : راه یگانگی ، بی
نیازی، بی علت و معلولی و بی تائی .
عرفان یک زندگی تمام عیار و کامل و تمام خواه است و تمامیت حیات و ھستی مادی و معنوی انسان را
یا شامل می شود و یا ھیچ نمی شود. عرفان نوعی فوت و فن یا نظریه و ابزار نیست که در خدمت
زندگی فردی قرار گیرد و زندگی فردی را توسعه یا تعالی بخشد و تکمیل کند بلکه کل زندگی فردی
بایستی در خدمت آن قرار گیرد و در آن حل شود : زندگی عرفانی مثل شجرۀ معرفت است .
عرفان راه زیستن خدایگونه است و برای خدا زیستن و با او زیستن . عرفان آن راه و روشی از زیستن
است که جز معرفت ھدفی ندارد. زندگی عرفانی مکتب اصالت معرفت است . کل زندگی مادی و معنوی
و عاطفی و اجتماعی و سیاسی و شغلی بایستی بر مدار معرفتی که کسب کرده ای قرار گیرد بسوی
معرفتی برتر که البته معرفت الله است و این معرفت تماماً بر مدار خود آزمائی و خودشناسی عمل می
کند. کسب معرفت و اشاعه معرفت دو رکن یک زندگی عرفانی است که در ارادت تمام عیار با یک عارف
ممکن می شود.
زندگی عرفانی یعنی زیستن بقصد یافتن خدا در خود . پس مبدأ این زندگی ھمانا خود است و معاد و
مقصودش خداست . و امّا سنت این زندگی به لحاظ معنا ھمان سنت زندگی انبیاء و اولیاء است که
ھمانا عشق به خدمت خلق است و خدا ھم در فاصله بین خود و خلق خدا یافت می شود .
عیاشی و فحاشی
عیاشی و اراده به خوشگذرانی واکنش فقدان ھر عیش و سرور و نشاط زندگی دردل بشر است و
نشانه افسرده گی می باشد . و لذا آنان که افسرده تر و دلمرده ترند بیشتر تظاھر به عیش و قھقھه و
عربده می کنند و این از علائم کفر قلبی است .
و امّا چرا عیاشی ھا غالباً به فحاشی و عربده و بی آبروئی منجر می شود و لذا به تشنجی مضاعف
منتھی می گردد و این تشنج مجدداً مترصد برون افکنی است که در برنامه ھای عشرتکده ای و
عیاشیھای فرمالیستی و نمایشی خودنمائی می کند و در جنایت کامل می گردد.
تشنجات درونی انسان ھمواره در عرصه برون افکنی حتّی در عیّاشی ھایش ھم بصورت فحاشی و
اغتشاش آشکار می شود و فاحشگی و وقاحت نفس را بر می تاباند . اینستکه آنھائیکه بواسطه بخل
و کینه و کفرشان دارای قلوبی افسرده و منجمد و روانی راکد ھستند بیشتر جنب و جوش و عربده و
رقاصی می کنند تا اندکی آن سیاھی و ثقل و رکود باطن را برون بریزند و ادامه حیات یابند . اینست که
عیش کافران ھمواره با فحش و وقاحت و اغتشاش و عربده توأم می شود و این امری اجتناب ناپذیر است
و بمانند رقص در زنجیر است . ھمه جنایتھا در انتھای یک جریان عیاشی رخ می نمایند و به مثابه غایت
برون افکنی تشنج و جنون است .
انسانی که دلی زنده و روانی با انبساط و زلال و خلاق دارد در ھمه حال از زندگی لذّت می برد حتّی در
رنجھایش نیز لذّتی برتر نھفته است و لذا نیازی به عیاشیھای برنامه ریزی شده ندارد . ولی جشن و
عروسی و عزای کافران جملگی تشنج بار و با عربده است . آنھا از ھر فرصتی برای برون افکنی ثقل و
سیاھی دل بھره می گیرند و این به مثابه استفراغ روانی است و برون افکنی آتش دوزخ .
از کتاب "دایره المعارف عرفانی" استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 230
زن و پول
زنانیّت زن یعنی رحمت و لطافت وجودی اش یعنی ھمسریت و مادریتش، دشمنی شقی تر از پول زدگی
ندارد . ابتلای به دنیا و دنیا پرستی که معمولاً در حد پرستش لوازم خانه و دکوراسیون است برای ھلاکت
روح زنانگی کافی است تا چه رسد به اینکه به اموال و املاک بیشتری ھم مبتلا شودو برای خود درامد و
تجارت و پس انداز مستقلی ھم داشته باشد . در اینجا سخن بر سر حقوق اقتصادی زن نیست بلکه بحث
بر سر حقوق روحانی اوست .
تجربه بشری در ھمه جای زمین نشان می دھد که ابتلائات مادی برای زن ھمچون جذام روح است و
قلبش را می میراند تا ان حد که چشمانش را نسبت به فرزندانش ھم کور می سازد . بیھوده نیست که
خداوند مسئولیت معشیت زندگی زن را به مرد سپرده است تا وی حتی مبتلا به نیازھای مادی خودش
ھم نباشد و بتواند خانه را بعنوان ھسته اولیه جامعه مھد محبت و معنویت و لطافت سازد و زنگار دنیا زده
گی را از مردش ھم بزداید .
زن به تجربه و آزمون وجودی خودش به یقین می داند برای معشیت خود مطلقاً نیازی به کار کردن و
اشتغال مستقیم به امور مادی ندارد و از این بابت جای ھیچ نگرانی ھم نیست زیرا مرد محبوبش بسیار
بیشتر از خود او نگران آسایش و سلامت و آتیه اوست . ولی مالیخولیایی بنام پول من ، شغل من ، اداره
من ، و حساب بانکی من ، او را کور و کر و دیوانه می سازد و گاه برای دستیابی به این جنون به آسانی
پای بر روی سعادت و آسایش نقد خود می گذارد و برای بچه ھایش ھم پشیزی ھم قائل نمیشود . این
بزرگترین طاعون زن مدرن است و دامی است که نظام سرمایه داری پیش پایش پھن کرده است و تحت
عنوان آزادی و استقلال او را به لحاظ جسمی و روانی و جنسی مفت و مجانی استثمار و غارت میکند .
زن عاقل کسی است که حتی پول جیبی ھم با خودش حمل نمی کند و برای خودش جداگانه ھیچ پس
اندازی نمی سازد . انچه که مرد را بیمار می کند زن را نابود می سازد . مرد ی که می پندارد بواسطه
رشوه و حق حسابھایی مالی به زنش دلش را به دست می آورد او در خطاست بلکه دلش را اسیر پول
می کند و بدینگونه روحش را تبدیل به اشیاء می سازد . مردی که زنش را دوست داشته باشد او را نمی
خرد و برده پول خود نمی کند . تجربه مردانیکه بدین واسطه موجب نابودی زندگی خود شده و حتی زن را
به وسوسه طلاق انداخته اند یک عبرت جھانی است . این از بی ظرفیتی زن نیست بلکه از لطافت روح
اوست و دال بر رسالت ویژه ایی است که خداوند برای ھستی او قائل شده است . قدرت زن ھرگز در
جیب او نیست بلکه متکی به قدرت عشق و عطوفت او به ھمسر و فرزندان است و این بزرگترین سلاح
اوست . قدرت اقتصادی از زن یک دیو می سازد دیوی شوھر خوار و بچه خوار و نھایتاً خود- برانداز و
مجنون . زن پولدار ھرگز زن مھربانی از آب در نیامده است .
از کتاب "دایره المعارف عرفانی" استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 218
« اسلام ناب » چیست؟
دین اسلام ، دین آخرین و دین آخرالزمان و دین عرصه انسان جھانی است و لذا اسلام ناب بدون ھرشرک
و نژاد پرستی و اقتدار گرائی فرقه ای و ملی، دینی است که بیانگر نیاز انسان آخرالزمان در سراسر
جھان است بدانگونه که ناجی ھمه مذاھب و ملت ھا باشد.اسلامی که بیانگر انسان واحد و جھان واحد و
روح واحد و نیاز واحد و حق واحد وخدای واحد و معرفت واحد و شریعت واحد بر مبنای معرفت نفس
نباشد اسلام ناب نیست و ھنوز شرکھا و آفت ھای تاریخی و قومی و نفسانی دارد و آن اسلامی نیست
که ناجی آخر الزمان را به جھانیان معرفی کند و نظم و حکومت واحد جھانی را پدید اورد.
در واقع اسلام ناب اسلامی است که از اعماق عرفان توحیدی تبیین و تدوین شود. ھمانطور که فی
المثل معارف مولوی و حافظ بر دل ھفتاد و دو ملت و مذھب می نشیند ولی این معارف امروزین نیست و
باید احیاء و به روز گردد. پس اسلام ناب ھمان عرفان علوی است که ھمه آحاد بشری را درک نموده و
پاسخگو باشد . اسلامی که نتواند ھمه مذاھب و ملل را تماماً درک کند اسلام ناب نیست. اسلام ناب آن
عرفانی است که ھمه پدیده ھای جھان مدرن را در قلمرو فرھنگ و مذھب و سیاست و اقتصاد و علوم و
فنون و ھنرھا بخواند و حقش را بیان کند و رازش را در انسانیت انسان بنمایاند و یگانگی را آشکار سازد .
اسلام ناب آن اسلامی است که حتی یک نفر را بر روی زمین مستثنی نکند و در خود جای دھد .اسلام
ناب اسلام مرده باد و زنده باد نیست . اسلام ناب اسلام ذِرات و کرّات است و مال ھمه است .
بنیاد رابطه خانواده با جامعه
(خانواده درمانی)
می دانیم که اساس پیدایش خانواده غریزه جنسی است و بر ھمین غریزه نیز استمرار می یابد و ھر کجا
این مسئله دچار خدشه گردد بنیان آن خانواده نیز به لرزه می آید. ولی اساس روابط اجتماعی در خارج از
خانواده ھمان غریزه معیشت و اقتصاد است . بدین گونه کل اساس گردھمائی و جوامع و مدنیت بر دو
غریزه جنسی و شکمی استوار است . یعنی آنچه که تمدن نامیده می شود در ھسته مرکز وپنھانش بر
زیر شکم استوار است و در سیمای آشکار اجتماعی اش بر غریزه شکم . و می دانیم جامعه بیرونی
حاصل روابط افراد تشکیل دھنده خانواده ھاست بنابراین این روابط ھمان رابطه بین دو غریزه جنسی و
شکمی می باشد و این بنیاد ھر اجتماعی بر روی زمین بوده است . ھمانطور که بنیاد قانون و شرع ھم
بر اساس حقوق زناشوئی و اقتصادی استوار است و پدیده ھائی مثل فرھنگ و علوم و فنون و سیاست
و حکومت حاصل ارتباط بین این دو غریزه مذکور و قوانین و اصول و مسائل و نیازھای ناشی از این ارتباط
متقابل است . بنابراین کل سلامت و رشد و ماھیت ھمه پدیده ھای ا جتماعی و مدنی بشر منوط به
ماھیت و سلامت روابط جنسی و معیشتی د رجامعه می باشد که ھسته اصلی و عملی آن در خانواده
پنھان است و بر دوش زن و مرد می باشد که زن مسئول اصلی سلامت جنسی است و مرد ھم مسئول
ارضای معیشت می باشد . و لذا ھمه معنویات و مقدسات و فرھنگ و عواطف یک جامعه برخاسته از
عملکرد این دو فرد در قلمرو این دو وظیفه می باشد. یعنی ھر مشکل و معما و ناھنجاری و فساد و
تبھکاری در جامعه و حکومت ھم حاصل ناھنجاری در انجام این دو وظیفه غریزی است : آداب و حقوق
خوردن و جماع کردن . بنابراین باز ھم خانواده و خانواده درمانی را اساس ھمه راه حل ھای جوامع بشری
می یابیم . و این در حالی است که متأسفانه اھمیت خانواده امروزه درحال فراموشی می باشد و از
قلمرو سیاستھای کلی در حال حذف شدن است.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 269
آیا عدالت همان برابری است؟
عدالت را مترادف برابری دانستن عین حماقت و ھذیان است و بلکه عین ستم و تجاوز به حقوق ذاتی
افراد بشری می باشد . برابرسازی استعدادھا، دانائی ھا ، ایمان ھا ، فضیلت ھا و شرایط جسمانی و
روانی و نیازھای متفاوت عین نادیده گرفتن واقعیت و کتمان نیازھا و توانائی ھای متفاوت است . این نوع
برابرسازی فیزیکی و رفتاری جز به انھدام و سرکوبی روانی انسانھا نمی انجامد . موجودات فقط در
نابودن خود برابرند . برابری برخاسته از عدم پرستی و انھدام سازی و طبع ویرانگری بشر است . ھمه
جدال ھا و جنگھا برخاسته از اندیشه برابرسازی است . برابرشدن با دیگری یعنی نابود شدن . عدالت
اینست که ھر کسی بسوی خصائل و استعدادھا و نیازھای خود حرکت کند و آنھا را دریابد ، بشناسد ،
اصلاح کند و کامل سازد و در سمت اتحاد و تعالی روحانی خود بکار گیرد و در اختیار ھمگان قرار دھد تا ھر
کس موجودی منحصر بفرد و بی تا باشد . برابرسازی صوری حاصل غایت قشری گری است. تلاش برای
برابرسازی جز فساد و جنون و جنایت بھمراه نداشته است . این فلسفه محصول ارادۀ به تقلید کردن
است که برخاسته از بخل و حقارت بشر است و انسان را در حقارتش میستاید. این یک فلسفه ماشینی
و حاصل ماشین زده گی بشر است .
قرآن کریم بوضوح حماقت این نوع فلسفه را بر ملاء می کند : آیا عالم و جاھل برابر است ؟ آیا پاک و ناپاک
برابر است ؟ آیا مؤمن و کافر برابر است ؟ امروزه شعار برابری موجب شده که مردان مبدّل به دیوھای
ملوسی شده و زنان مبدّل به عنکبوتھائی مردخوار گشته و بچه ھا مبدّل به غولھای والدین خوارشده اند
و جملگی در مالیخولیای بی ھویتی و گمشده گی خود جان می کنند . بقول علی (ع) عدالت بمعنای قرار
گرفتن ھر چیزی بر جای خودش می باشد نه ھر کسی بجای دیگری . این تناسخ و مالیخولیاست .
اندیشه برابری حاصل تکنولوژیکی شدن روان بشر مدرن است که ھیچکس نمی خواھد خود باشد . این
گریز از خویشتن خویش عین دیوانه سازی خویش و جنون سالاری است. این نفرت از ھویت ذاتی خود و
خلقت الھی خویش عین کفر بشر است و لذا ھمه داعیان برابری علناً دشمنان دین و اخلاق و فضائل
انسانی ھستند و فساد و تبھکاری را اشاعه می دھند و نھایتاً انقراض نسل بشررا خواھانند . این برابری
در مرحله نخست موجب فروپاشی خانواده بوده است که این فروپاشی اساس ھمه مفاسد جھان برابری
است . وقتی زن بخواھد کارھای مردانه کند و بچه ھا ھم بخواھند از والدین خود تقلید نمایند چنین خانه
مبدّل به دیوانه خانه می شود و ھمه حقوق و وظایف و نیازھا درھم می ریزد و ھیچکس متعھد نیست
حتّی بخودش. برابرسازی چیزی جز نابودی حقوق و وظایف نیست ھمچنین نابودی غرایز و عواطف
ونیازھای فطری انواع بشری .
اگر عصر مدرن را عصر از خودبیگانگی می دانند حاصل سلطه اندیشه ھای برابرساز است . فکر برابری
فکر نابود سازی فطرت ھا و بی تائی ذات است.
یگانگی روح انسان بواسطه حضور روح خدا در بشر ربطی به برابری ندارد . یگانگی را ھمان برابری
دانستن منشأ ھمه جھالت ھا و جنونھا و ظلمھا و فریبھاست . بشر مدرن را بقول مولای رومی تقلیدش بر
باد داده است تقلیدی که امروزه نام برابری بر خود نھاده است و این رجعت به طبع میمونی بشر است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد پنجم ص 236
تنها راه نجات جامعه ما
به گواه تاریخ، دین خدا و مقدسات از ھیچ جناحی به اندازه نفاق یعنی کفر پنھان در لباس دین، لطمه
نخورده است . بزرگترین فجایع بشری از قلمرو نفاق برخاسته است که حاصل اکراه و ریا و جبر در دین
خداست . ھمه امامان وعارفان بدست رؤسای نفاق به قتل رسیده اند.
آن بخشی از نفاق که تبدیل به نھادھای اجتماعی می شود برخاسته از اکراه و جبری است که از جانب
حکومت تحت عنوان دین به مردم تحمیل می شود و بدینگونه شاھد بروز مؤسسات قرض الحسنه
ھستیم که کانون رباخواری در جامعه ھستند و ظھور محافل فسق و فجوری که بنام مداحی وعزاداری
حسینی و سماع عارفانه نھادینه می شوند که شومن ھا و کاباره ھائی در لباس مقدسات ھستند.
امروزه تنھا راه نجات جامعه ما اجرای ھمه جانبه آیه الکرسی یعنی « لااکراه فی الدین » است. تلاش
برای پنھان ساختن کفر جامعه منجر به ایجاد نفاق می شود و لذا در لباس دین و مقدسات و عبادات
شاھد بروز اشد جنایات می شویم و ھمه اینھا البته به نام اسلام تمام می شود و نھایتاً نظامی را که بر
اسلام بنا شده از بنیاد می پوساند. در معرفت اسلامی ھیچ مصلحتی بنام نفاق نداریم .« نفاق »
بزرگترین مصلحت کفر و ابلیس است.
چنین تلاشھائی جز به پنھان داشتن مرز بین کفر و دین نمی انجامد که ھمه تبھکاران را در این لباس
پوشش میدھد و حمایت می کند. در آیه الکرسی که شاه آیه قرآن نامیده شده ملاک تشخیص رشد و
گمراھی بوضوح معین شده و آن « لا اکراه فی الدین »است که متأسفانه در کشور ما جز به حرف رعایت
نمی شود و بزرگترین قلمرو مفاسد و براندازی دین و مقدسات و نھایتاً خود نظام اسلامی است. بیائید
میکده ھا و اماکن رسمی فساد را افتتاح کنید تا مرز بین کفر و دین آشکار شود تا جوانان ما امکان
تشخیص و انتخاب بیابند.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 119