دین مرده و دین زنده
دین مرده و دین زنده
همواره دو نوع دین وجود داشته است : دینی که به ارث گرفته
می شود و در بستر تاریخ و شجرۀ نژاد حرکت می کند و لذا
دو عنصر ذاتی دارد که یکی نژاد پرستی است و دیگری اخباریگری
و لذا ریشه در گذشته دارد و از عالم اموات به ما می رسد و به
صورت سنت ها و آداب و شعائر خود نمایی می کند . این دین
ربطی به وجود افراد پیرو خود ندارد و در آنان بی ریشه است و
این دین کفر است که بر اسطوره ها و قدمت و سنّت پدران استوار
است که قرآن کریم آن را مذهب کفر نامیده است که خدای این
مذهب هم طبق کلام قرآن در جایی بسیار دور است در جایی از
ازلیت تاریخ و پشت بام آسمان . این دین مرده است و هیچ دخالتی
در زندگی عملی و جوهره حیات فرد ندارد . و به بهانه ایی محو
می گردد فی المثل به واسطه دوری فرد از نژاد و یا پیدا شدن اخبار
و احادیث ضدّ و نقیض در تاریخ و یا به واسطه یک فلسفه ضدّ مذهب .
لذا پیروان این نوع دین ، خواه ناخواه دچار تناقض و ریا و نفاق و عذاب
می شوند زیرا دارای ایمان قلبی نیستند و به قول علی )ع( این دین
عاریه ایی است . و امّا دین دیگری وجود دارد که البتّه همواره بسیار
کمیاب است و آن دین مؤمنان است که دارای رسول یا امام و یا پیری
زنده هستند که نور ایمان را در قلوبشان برافروخته است، این دین قلبی
و زنده و حیّ و حاضر است و اتفاقاً فقط در این دین است که حقانیت
رسالت انبیای الهی و احکام شرعی درک و تصدیق شده و صادقانه و
بی ریا به فعل می آید و قدرت نژاد و اخبار و فلسفه نمی تواند این
ایمان را به بازی گیرد زیرا خودی است . دین زنده می تواند به طور
طبیعی در زندگی جاری شود و به واسطه شعور قلبی در هر عصری
حلال و حرام را تشخیص دهد ولی دین مرده و عاریه ایی یا توسل به
صدها آیه و حدیث و اخبار و فلسفه هم قادر نیست حتی درباره یک
امر به فتوای یقینی نائل آید. دین تاریخی مشمول مرور زمان است و
در گذر دورانها به تدریج رنگ می بازد و از خاطره ها می رود ولی دین
قلبی خود جوش و عاشقانه است همانطور که عشق به هیچ بهانه
بیرونی منقرض نمی شود ، ایمان هم چنین است .
در طول تاریخ همواره شاهد نبرد دین مرده برعلیه دین زنده بوده ایم و
نیز اینکه بسیاری از حاملین دین زنده در این نبرد شهید شده اند .
این همان تفاوت بین دین عرفی – شرعی از دین قلبی – عرفانی است .
و امّا نکته آخر اینکه دین کفر که وجه مسلط بر اکثریت بشر بوده است
نیز بر حقی عظیم استوار است که حداقل این حق همان حراست از
علائم و شعائر مذهبی می باشد و حافظ سنت هایی است و
عرفهایی پدید می آورد که بستر مدنیت و قوانین اجتماعی است که
بدون آن این نظم نابود می شود . این را نیز بدانیم که کفر نیز
وجهی از دین است همانطور که دوزخ.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 92
برچسب ها: سنت ها , ارث ,
[ بازدید : 110 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]