فرق تقوا وریا
موضوعات: سایر مطالب,
برچسب ها: عذاب وجدان , تقوا ,
[ بازدید : 132 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
شیطان شناسی
نسل آخرالزمان
آنچه هست دلیل آِنچه نیست :
ادب ناپذیری دلیل فقدان وجدان است .
نصیحت ناپذیری دلیل فقدان دین است.
محبّت ناپذیری دلیل فقدان دل است .
وظیفه ناپذیری دلیل فقدان عھد است.
عرف ناپذیری دلیل فقدان آدمیّت است.
آرامش ناپذیری دلیل فقدان ایمان است.
ھمسر ناپذیری دلیل فقدان عصمت است .
دین ناپذیری دلیل فقدان عقل است .
میھمان ناپذیری دلیل فقدان عزّت است .
اعتماد ناپذیری دلیل فقدان صدق است.
حجاب ناپذیری دلیل فقدان حرمت است.
امامت ناپذیری دلیل فقدان جان است.
فنا ناپذیری دلیل فقدان وجود است.
از کتاب دایره المعارف عرفانی استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 86
چرا درباره زنان اینقدر بدبین هستید؟
(پاسخ به یک سؤال)
مابه ازای ھر یک مقاله یا کتابی که درباره زن و انتقاد به بدیھای زن نوشته ایم دھھا و بلکه صد ھا مقاله و
رساله درباره مرد و بدیھای او نگاشته ایم . و سایت ما اثبات ادعای ماست . فی المثل ھمه مطالبی که
درباره علم و تکنولوژی و سیاست و اقتصاد و تاریخ و ادبیات و فلسفه ھا نوشته ایم مربوط به عوالم و
مسائل مردانه است زیرا مردان سازندگان و مدعیان این عرصه ھا ھستند. منتھی شما می توانید از ما
بپرسید که : چرا اصولاً نسبت به ھمه اینقدر بدبین ھستید؟ که ما بارھا پاسخ این سئوال را داده ایم و آن
اینکه نگاه ما از منظر آسیب شناسی و درمانگری است ھمانطور که طبیب در جستجوی امراض بیمار
است و نه اعضای سالمش. علاوه بر این روح حاکم بر کل تاریخ ادبیات و فلسفه و مذھب و فرھنگ بشری
روح انتقاد است زیرا از منظر انتقاد و بدبینی است که راھگشائی و خلاقیت و مکاشفه و ابداعات رخ می
دھد و نه از منظر خودستائی و فخر فروشی و خودشیفتگی . کار ما اینست که نقاط بیمار را پیدا کرده و
بفشاریم تا آدمھا درد را احساس کنند و لااقل بدانند که بیمارند و چاره ای اندیشند. زیرا روح حاکم بر
رسانه ھای مدرن جھان ھمانا تخدیر و فریبکاری و گمراه سازی بشر است تا متوجه دردھای خود نشود و
بازیچه امیال آدمخواران جھانی گردد وآنھا را بعنوان ناجیان خود باور کند . پس بدبینی ما در واقع نیک بینی
ماست وبشر دوستی.
واینکه ھر چیز زشتی از زن در مرد ریشه دارد و بالعکس.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 42
--------------
ناز یا محبت
در اندیشه عامه مردم محبت کردن مترادف با ناز کشیدن است در
حالیکه ناز کردن و ناز کشیدن بزرگترین دشمن عاطفه و محبت قلبی
می باشد زیرا در طرفین رابطه موجب حقارت و مکر و دریوزه گی و
منت است . کسی که ناز می کند در واقع نیاز خود را انکار نموده و بلکه
تظاهر به بی نیازی می کند و این اساس مکر و خود فریبی در رابطه است
که گوهرۀ صدق و صمیمیت را نابود می کند . و اما کسی که ناز می کشد
آگاهانه این افکار و مکر را تصدیق می کند و بصورت ترحم و تحقیر نیاز طرف
مقابل را برآورده می سازد و سپس می آموزد تا خودش هم نیازش را بیان
و عیان نکند و بلکه بصورت نیاز ادا نمایید . ولی آنکه در جناح محبوب قرار دارد
حاضر نیست که ناز بخرد زیرا خودش فروشنده ناز است لذا فرد عاشق دچار
قحطی نیاز و عاطفه شده و کینه می کند . و بدینگونه بنیاد محبت می پوسد
و تمام رابطه غرق در تظاهر و مکر و کینه و چاپلوسی می شود . ناز ،......
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 26 و 40
آیا تکنولوژي حرام است؟
(پاسخ به یک نامه)
خیر! تکنولوژی حرام نیست بلکه تکنولوژیزم یعنی تکنولوژی پرستی و تکنولوژی سالاری حرام است
ھمانطور که پول حرام نیست بلکه پول پرستی حرام است.
ھمانطور که حکومت و سیاست حرام نیست بلکه حکومت و سیاست بازی حرام است . ھمانطور که زن
حرام نیست بلکه زن پرستی و زن سالاری حرام است. ھمانطور که بچه حرام نیست بلکه بچه بازی و بچه
حرام نیست بلکه منیت حرام است . ھمانطور که « من » پرستی و بچه خواری حرام است. ھمانطور که
غذا حرام نیست بلکه شکم پرستی و مذھب اصالت تغذیه حرام است. ھمانطور که سکس حرام
نیست بلکه سکس پرستی و ابتلای به پائین تنه حرام است. ھمانطور که عشق حرام نیست بلکه بازی
با عشق حرام است.
ھمانطور که کار حرام نیست بلکه اشتغال پرستی حرام است و استثمار بدن خویشتن . ھمانطور که
کامپیوتر حرام نیست بلکه کامپیوتر پرستی حرام است. ھمانطور که نماز حرام نیست بلکه نماز پرستی
حرام است و نباید بجای خدا، نماز را پرستید . ھمانطور که نھایتاً دنیا حرام نیست بلکه دنیا پرستی حرام
است و ....... آیا باز ھم روشن نشد؟ ھر پرستشی جز پرستش خدای امام حیّ حرام است . یعنی
پرستش خدای شخصی ھم حرام است.
و ما متأسفانه امروزه به ھمه این حرامھای مذکور مبتلا ھستیم و به ھمین دلیل بنظر میآید که اصولاً جز
مرگ و نیستی، ھمه چیز حرام باشد از منظر معرفت بر وضع موجود .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 47
مهر جدائی
عموم آدمھا جدائی ھا را به حساب عداوت می گذارند و لذا از طرف مقابل خود کینه می کنند در حالیکه
اتفاقاً این جدائی ھا میتواند مھلت کینه زدائی باشد و از راه دور پاکترین دوستی را خلق کند و این دوستی
را توشه آخرت ارتباط ابدی بین آدمھا نماید زیرا آتش دوزخ چیزی جز آتش کینه نیست و نسیم بھشت ھم
جز رایحه محبت نیست. آنکه شدیدتر دوست میدارد باید زودتر جدا شود . این بزرگترین راز خلقت انسان
است.
انسان اگر بداند و بفھمد و تصدیق کند که واصل و فاصل رابطه ھا خداست آنگاه در راز ھر وصل وفراقی
می اندیشد و به حکمت زندگی آگاه شده و از ھیچکس ھم کینه نمی کند. آدمی اگر قرار است کسی
را مقصر بداند و از کسی ھم کینه کند بھتر است آن کس خدا باشد زیرا خدا بسیار مھربان است و حکیم. و
این گناه را عفو می کند وانسان را ھم از اینکه به او پناه برده و او را وکیل خود ساخته، اجر می دھد.
آدمھا ھمه مخلوقند. و این بدان معناست که کلیه امیال و افکار و کردارھای آدمھا ھم جنبه ای از جریان
خلق شدن آنھاست. بنابراین عامل و فاعل ھر امری خداست. و کسی که خدا را در زندگی خود درک کند
از ھیچ کس و چیزی نمی رنجد و کینه نمی کند. و خدا را ھم به رحمت و حکمتش میستاید و بدینگونه از
این مسافر خانه حیات دنیا، کوله باری از رنج و کینه و نفرت وحسرت به ارث نمی برد.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 180
فرق عشق و هوس
عشق ھمان ھستی بخشیدن است و عشق پذیری ، ھستی مندی است .
اکثر ما ھوسھای دمدمی خود را عشق ھای خود می پنداریم . این نوع عشق کاذب و جاھلانه فقط در
مواقع بروز نیاز و ھوس و شھوت و بازی بناگاه جلوه می کند و قربون صدقه می رود و بناگاه فروکش
نموده و اتفاقاً منجر به قھر و غضب می شود .
عشق و محبت اگر بمعنای دوست داشتن کسی برای خودش باشد و نه برای مردم ، حامل توقع به
مسئول نمودن طرف مقابل در جھت حق شناسی و وظیفه دانی و ادب و وفا و خدمت است . و این
اساس شکل گیری ھویت فردی و شخصیت و اراده و اتکاء به نفس در محبوب است زیرا اگر کسی را برای
خودش بخواھیم بایستی خواھان خلق خودیتِ حقیقی و انسانی در او باشیم و این ھمان خلقت نوین
انسان است که جز در پاسخگوئی به عشق و محبت ممکن نمی آید چرا که اصولاً خلقت مادی بشر ھم
حاصل عشق و کرامت خداوند به انسان است و انسان بمیزانی که به این عشق پاسخگوست و مسئول
راستین و ذاتی می شود و غیر اینصورت دچار کفر و « خود » می شود ھستی پذیر می گردد و دارای یک
انکار و بی ھویتی است که ھمان بیخودی و بی وجودی و عدم اتکاء به نفس می باشد که مولّد تکبر
دروغین و ادعاھای کاذب برای اثبات خودی است که نیست . بنابراین کسی که مورد لطف و محبت قرار
می گیرد اگر در قبالش مسئول نباشد دچار قحطی وجود و فقدان ھویت و خودیت ذاتی شده و مبدل به
غولی متکبّر و بی اراده می شود .
لذا یک انسان عاشق و اھل محبت نمی تواند از محبوب خود متوقع وظیفه دانی و حق شناسی و
مسئولیت نباشد در غیر اینصورت یک ھوسباز است . عاشق بودن ، مسئول ساختن است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 141