شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

بی همتا

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

دجال و امام

دجال و امام

دجّال ھر مذھب و مکتبی از بطن خودش پدید می آید و اتفاقاً از نزدیکترین حدّ وجود آن صاحب مکتب و
بواسطه مشاھدات و آموزه ھای درجه اول و عالی آن مذھب رشد می کند.
دجّال موسی (ع) ، سامری بود که یک دانشمند بود. دجّال مسیح (ع) ، یھودا بود که از حوارین بود و او ھم
تحصیل کرده ترین حواری مسیح بود. دجّال محمد (ص) ،کسانی چون ابوجھل ، ابوھریره ، کعب الاحبار
وابوموسی اشعری بودند که جملگی از اصحاب نزدیک رسول و ازجمله با سوادترین اصحاب بودند . دجّال
علی (ع) ، ھم عمرعاص بود که او ھم یک فیلسوف بود و از بطن اصحاب صفه رشد نمود . در واقع دجّال
ھر مذھب و مکتبی کسی است که صورت آن آئین را می گیرد و در بطن آن دقیقاً ضد آئین را می پرورد
پس باید فردی بسیار با ھوش باشد. دجّال ھمان مکتب ضد مکتب است . به بیان دیگر دجاّلیت ھر اندیشه
و راھی ھمان فرمالیزم محض ان است که به انواع حیله ھا آراسته شده و مردم را می فریبد .
دجاّلیت ھمان مادیت و دنیویت محض یک مکتب است .
مثلاً دجّال حکمت سقراط ، ارسطو بود یا دجّال فلسفه فویرباخ و ھگل ھم مارکس بود . صورت مجلل می
شود و سیرت واژگون می گردد . مثلاً دجّال عرفان اسلامی، تصوّف فرمالیستی و نمادین است. دجّال ھر
اندیشه ای ،جسمانیت محض آن است .
در قلمرو معانی و ارزشھا ھم این قاعده جاریست . مثلاً دجّال رستگاری امروزه لیبرالیزم است ، دجّال
عدالت ھم دموکراسی است و ھمسان سازی . دجّال عشق ، ھرزه گی است و کلاً دجاّل معنویت ھم
ھنرھای مدرن می باشد ھمانطور که دجّال حکمت ، فلسفه است و ..... و دجّال انسان مدرن نیز آدم
الکترونیکی است .
دجّالیت ، صنعت و تکنیکی است که میخواھد تقدیس شود. بشریتی است که دعوی الوھیّت می کند.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 191

پیروزي بزرگ

پیروزي بزرگ

علی (ع) می فرماید: « یأس پیروزی بزرگ است ». گوئی بکام رسیدگیھا جملگی پیروزیھای حقیرند و

فقط ناکامی و یأس حاصل از آن پیروزی بزرگ است . چرا؟ زیرا انسان آنگاه که از ھمه کس و ھمه چیز و

جھان بیرونش مأیوس شد تازه بخودش میرسد و این آستانه پیروزی عظیم است ھمانطور که

خودشناسی ھم علم اعظم است . آدمی ھر چه که زودتر از غیر خود مأیوس شود زودتر به غایت دنیا و

آستانه آخرت رسیده است و مابقی عمرش را با خود زندگی می کند و خود را می آزماید . یعنی خود

آزمونگر را می آزماید و این ھمان عرصه شناخت شناسی است و در این عرصه آدمی بتازگی علت

ناکامیھا و شکست ھای گذشته را درک می کند زیرا در می یابد که او ھرگز نمی دانسته که چه می

خواھد زیرا خواسته ھایش از خود او نبوده بلکه خواسته ھا از دیگران به او القا شده است . او ھرگز

خودش نبوده است او ھمواره غیر بوده و دیگران در او و به جای او زیسته اند به ھمین دلیل ھیچ امری او

را راضی نکرده است زیرا خود او گم بوده است و حالا خود را یافته است و میخواھد بداند که چه میخواھد

. ولی ھر چه که بیشتر در خود تأمل می کند می بیند که براستی ھیچ چیزی نمی خواھد که ارزش آنرا

داشته باشد تا خود را به زجر و عذاب افکند فقط یک حداقل معیشت است که بھر طریقی به آسانی می

آید و نیاز به جان کندن نیست . لذا او خود را بکام رسیده و پیروز می یابد و مجال این را پیدا می کند تا

چیزی برتر از این دنیا بخواھد که جاودانه باشد . او تازه این مجال را یافته که به بعد از این جھان فکر کند

به معنای حیات و ھستی و علت آمدن و رفتن . این پیروزی معنای انسان است و انسانیت .


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 188

راز غیبت امام زمان

راز غیبت امام زمان

یکی از مھمترین زمینه پیدایش خرافه در ھر مذھبی بعنوان بزرگترین دشمن حقیقت آن مذھب ھمانا

آسمانی ساختن ھویت بشری انبیاء و اولیای آن مذھب در طول تاریخ بوده است یعنی فرافکنی زمین به

آسمان و عالم متافیزیک . در حالیکه تلاش مردان حق درست به عکس این واقعه بوده است یعنی زمینی

ساختن آسمان و عینی نمودن عوالم ماورای طبیعت که ھمان واقعه نزول وحی و کرامات الھی به زمین

و بسوی عالم عین است. این تلاش پیروان در واقع تلاشی کافرانه و ضد دین است منتھی در لباس دین

و قداست نمائی . کفر ھرگز دشمن دین نبوده است بلکه نفاق و خرافات دشمن خدا و دین اوست. کفر،

جھل است ولی نفاق، عداوت است.

تشیع و مذھب امامیه که عرصه تعین الوھیت در انسانی بنام امام است و درست به ھمین دلیل دین

کامل و آخرالزمان است دشمنی بزرگتر از فرافکنی امامان به عالم غیب ندارد. گوئی که این سخن

رسولان به پیروان خود که « ماھم بشری مثل شما ھستیم » مطلقاً شنیده و باور نشده است. و بدینگونه

مسیح، پسر خدا شد و امامان ھم خود خدا شدند و لذا از دسترس بشر خارج گشته و به عالم غیب پیوستند

. و اینست راز غیبت امام زمان. پس این غیبت برخاسته از بخل و نفاق پیروان این مذاھب است و تا این

نفاق و عداوت علاج نشود ظھور و نجاتی ھم در کار نخواھد بود الا اینکه باز ھم کشته خواھد شد بدست

پیروانی که چشم دیدن نور خدا در بشر و بر روی زمین را ندارند و لذا خدا را فقط نادیده و نابوده می

خواھند و ناجی را ھم در آسمان و یا درچاه غیبت دوست می دارند و این مذھب مرگ و نیستی پرستی

است.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 207


انسان و شیطان

انسان و شیطان

در قرآن می خوانیم که شیطان کالائی جز غرور برای آدمی ندارد و انکار و اعمال زشت و نادرست را برای

آدمی برحق و زیبا می سازد و بدینگونه انسان در قبال کردارھای نادرست خود مغرور و خودستا می

شود. و اما آیا این کارخانه زیباسازی اعمال زشت در کجای انسان قرار دارد؟ بدون شک این کارخانه جائی

جز ذھن و قوه اندیشه گری و توجیه و تحلیل نیست. این ھمان کارگاه غرّه شدن انسان است . در این

کارگاه یک میل و عمل فاسقانه لباس عشق بر تن می کند یک عمل تجاوزگرانه لباس خدمت وایثار به تن

می کند ھرزه گی و بولھوسی تحت عنوان آزادی و اختیار و استقلال اراده توجیه میشود، ترس و عافیت

طلبی با واژه صبر و توکل تقدیس می گردد و الی آخر. پس شیطان در مغز و اندیشه ماست. ولی آیا

چگونه می توان حد و مرز و ماھیت تفکر و تعقل را از توجیه گری و تبدیل صوری مفاھیم و خودفریبی و

شیطنت تشخیص داد ؟ در قلمرو فلسفه و خودشناسی منطقی ھر چند که صدھا ملاک بین این دو امر

معلوم شده است ولی نھایتاً ھمواره جائی برای فریب فکر وجود دارد و ھیچکس از وسوسه شیطان مبرا

نیست و گرنه اطاعت از رسولان و امامان ھدایت امری بیھوده می بود و اصلاً کل دین محلی از اعراب نمی

داشت و فلسفه ودانش بشری می تواند انسان را کفایت کند و بر جای مذھب قرار گیرد.

احکام اخلاقی و عملی دین واضح ترین محک برای چنین تشخیص می باشد ولی این احکام نیز در ھر

مذھبی و فرقه و فلسفه دینی متفاوت ھستند و علاوه بر این در ھر نظام شرعی و اخلاقی نیز دریائی از

احکام در درجات متفاوت وجود دارند که ضد و نقیض می نمایند و ھمین احکام قلمرو خودفریبی ھای

خواسته و ناخواسته بشرند و لذا کفایت نمی کنند واینست که آخرین پیامبر خدا ،یک انسان متشرع بدون

امام ھدایت را ھم کافر می خواند . میزان امام است و نه احکام.


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 211

سخنان قصار خاتم النبیین حضرت محمد مصطفی ص


« سخنان قصار خاتم النبیین حضرت محمد مصطفی ص »

*خداوند دین خود را بدست کافران اشاعه می دھد .

* بر حذر باشید از اینکه نان قرآن بخورید .

*تقیّه دین من است و ھر که از آن خارج شود از من خارج است .

* وای بر زنان از طلا و لباسھای زیبا . *

زنان با اشتغال در خانه ثواب مجاھدان فی سبیل الله را می برند .

* دشمنی خطرناکتر از کسی نیست که با او ھمخوابه می شوی .

* آرایش زن در خانه عبادت اوست و در کوچه زنای اوست.

*خداوند عذاب امّت مرا در دنیا نھاده است .

* اکثر اھل دوزخ زنانند و کمترین ساکنان بھشت نیز زنانند .

* زنا در جامعه باعث زلزله و ظلم حکومت باعث قحطی می شود .

* گرانی نشانه غضب الھی است.

*تب پاک کننده گناه مؤمنان است و سھمشان از دوزخ .

* ھر که از اعمال نیکش خوشحال و از اعمال بد خود ناراحت شود مؤمن است .

* زن مردوار ھرگز بر بھشت وارد نشود .

* اعمال بد در ھمین دنیا مجازات میشود.

* ھر که علمی را پنھان دارد در قیامت در آتش است .

* خداوند ھر که را عاشق باشد مال و فرزندان از او بستاند .

* ھر که علمی را بیاموزاند پاداش عمل کننده به آن علم نیز به او ھم برسد .

*طالب علم ھر گاه که بمیرد شھید است .

* ھر که غریب بمیرد شھید است .

* ھر که بواسطه علم فروشی نان خورد خداوند او را در ھمین دنیا سرنگون ساخته و دوزخ بر او واجب می آید .

* ھر که نزد غیبگو و فالگیر برود کافر است .

* با ھجرت ھمه گناھان گذشته پاک می شود .

* خداوند مؤمنانش را با بیماریھا پاک می کند .

* شیطان بصورت زن می آید و بصورت زن می رود .

* روزگاری بر مردم می رسد که ھر که بخواھد دین خود نگه دارد گوئی که آتشی را در دستان خود حمل می کند .

* مؤمن ھر خصلتی می تواند داشته باشد الا دروغگوئی .

* مرکب قلم علمای دین من از خون شھدا برتر است .

* چون خدا بر قومی غضب کند قحطی و گرانی پدید می آورد و اشرارشان را به حکومت می گمارد .

* چون خداوند بخواھد کسی را ھلاک کند حیا را از او می گیرد .

* راست بگوئید حتی اگر جانتان در خطر باشد .

*شیطان ھمچون خون در بدن آدمی جاری است .

* زین پس فقط رھروان معرفت نفس(عارفان) به حقایق دین من نائل می آیند و رستگار می شوند .

اقتباس از نھج الفصاحه


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 213


قرآن فارسی

قرآن فارسی

در قرآن کریم می خوانیم که ھر پیامبری بایستی به زبان قوم خودش سخن بگوید . و نیز می خوانیم که

اگر قرآن به زبان عربی اصیل نازل نمی شد ھیچکس در عربستان ایمان نمی آورد . امّی و بومی بودن

زبان وحی و معارف الھی مھمترین نشانه حقانیّت و بزرگترین دلیل بلاغت و نفوذ حقیقت در قلوب مردمان

است .

دین اسلام ھرگز بواسطه زبان عربی به قلوب ایرانیان و سائر اقوام بشری راه نیافته است . این قاعده

شامل حال سائر مذاھب الھی می باشد . دین خدا یکی است و بواسطه پیامبرانی از اقوام و زبانھای

متفاوت به کل بشریت رسیده است . موسی و مسیح این دین را به زبان عبری و محمّد (ص)ھم به زبان

عربی و سائر پیامبران و حکیمان و قدیسین مذاھب ھم در ھر قومی این دین را به زبان ھمان قوم به

قلوب مردمان رسانیده اند . دین اسلام را سلمان فارسی به زبان فارسی به قلوب ایرانیان رسانید . و در

ھر دوره ای عارفان و حکیمان ھر قومی ھم اسلام را به زبان قوم خودشان به قلوب طبقات مردم

رسانیدند . مثلاً مولوی بواسطه مثنوی و حافظ بواسطه غزلیاتش ایرانیان را در قرون اخیر به قلب دین

محمّد (ص) مربوط ساخته اند . و اینست که شیخ بھائی یکی از سلاطین فقه شیعی کتاب مثنوی مولوی

را « قرآن فارسی » نامیده است و این ادعائی به گزاف نیست . در ھر عصری نیز بایستی مؤمنانی صاحب

قلم و بیان باشند که دین خدا را به زبان زمانه قوم خویش به مردمان برسانند تا دین خدا ھمواره در ھر

قومی زنده و منوّر باشد . امروزه از طریق تورات و انجیل و قرآن و به زبانھای کھن و منقرض شده و اجنبی

نمی توان مردمان را به دین خدا رھنمون ساخت . علمای ھر قومی اوصیای پیامبرانند و کارشان ھمین

است .



از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 122

دیدگاه علی (ع)دربارة زن


دیدگاه علی (ع)دربارة زن

از میان مردان خدا ھیچکس رک گو تر از علی (ع)نبوده است . از جمله نظریات آن حضرت دربارۀ زن است

: ھر آنچه که برای مرد نیکو است برای زن زشت است .... عقل زن ناقص و ایمانش ناتمام است.... غیرت

و حسد زن نسبت به مرد از کفر اوست....

در ضمن این حقیقت را نیز باید به یاد آوریم که ھمسر علی(ع) زنی چون فاطمه بوده که اسوۀ کمال زن

است و ھمسر دوم ایشان نیز زنی دیگری به نام فاطمه است که او نیز دست پروردۀ ھمسر اول اوست

که وی قبل رحلتش به عقد علی در آورد . یعنی علی این سخنان را دربارۀ زن،از روی تجربه اش با کامل

ترین نمونه از زنان تاریخ بر زبان آورده است . یعنی این نظریات علی در باب زن حاصل تجربه ایی تلخ و

ناکام از زناشویی نبوده است . ھر چند ھم اگر ھمسر علی بد ترین زن ھم می بود باز ھم تفاوتی نمی

کرد و او حقیقت را از ورای خیر و شّر نفس خویش بر زبان می راند . این حقایق دربارۀ ھویت ذاتی زن

بیانگر این واقعیت است که زن در ھمه حال و در ھر مرحله از دین و معرفت برای حفظ سلامت و عزت و

ایمانش بایستی تحت ولایت یک مرد باشد و این واقعیت را بیش از ھر چیزی تجربه تاریخی به ثبوت

رسانیده و ھمه زنان خردمند نیز بر این امر واقفند و در نزد خود اعتراقف دارند و درست به ھمین دلیل

ھرگز بدون ولایت وجودی یک مرد احساس امنیت نمی کنند حتی زنان بد کاره و فاسد نیز محتاج ولایت

مردی تبھکارند . تجربه زندگی تراژیک عایشه ھمسر مؤمن و فقیه و حکیم رسول خدا سند دیگری بر این

حقیقت است . زیرا زن اگر تمامیت اراده و نفس خود را تحت ولایت واحد یک مرد قرار ندھد خواه ناخواه به

انحراف کشیده می شود زیرا محتاج مردی دگر خواھد بود درست به ھمین دلیل خداوند در کتابش برای

القای ولایت مرد بر زنش در مرحلۀ نھایی به روشھای تھدید و تعزیر متوسل شده که غایتش طلاق است

زیرا برای زن تنبیھی باز دارنده تر از طلاق نیست چون وی را از چشم ھمه مردان می اندازد و لذا

مجبورش می سازد تا خود را با پذیرش حقارت تحت ولایت مردی در آورد که این عذاب عدم پذیرش ولایت

با محبت است . و اما آنچه که زن مدرن را به غایت وقاحت و و بردگی کشانیده و مبدل به بی ارزشترین

کالای سکسی در بازار ساخته است ھمان امری است که علی بدان اشاره دارد یعنی غیرت و بخل و

رقابت زن نسبت به مرد و میل به برابر شدن با او و بدینگونه زن مدرن مبدّل به بی اراده ترین موجود عالم

گشته است زیرا نه مرد است و نه زن . و این ھمان عقیم شدن اراده و عقل و ایمان اوست و نیز زنانگی او

.

ناقص بودن عقل و ایمان و اراده زن که او را اسوۀ بلھوسی ساخته است بدان دلیل است که در خلقت

ازلی از وجود آدم خلق شده و در واقع مخلوق مرد محسوب می شود و نیز در خلقت معنوی اش نیز

مخلوق نگاه و محبت مرد است لذا برای حفظ وجود خویش بایستی تحت ولایت مردی باشد که به او

وجودبخشیده است در غیر این صورت اراده ایی ندارد و بازیچۀ نگاه ھای ھرزه است .

در کل تاریخ بشر فتنه ایی جھنمی تر از آزادی و برابری زن پدید نیامده است . این ھمان نجوای ابلیس در

گوش حوا می باشد که وی را از میان آنھمه نعمات و میوه ھای بھشتی فقط متوجۀ ھمان یک میوۀ

ممنوعه ساخت . آزادی زن فقط آزادی برای منکرات است . این امر را تجربۀ زن مدرن اثبات کرده است .

زن از آزادی خود ھرگز در جھت خیر و صلاح و رشد خود استفاده نکرده و نمی کند . اگر مرد مدرن این

حقیقت را باور نکند و زن مدرن ھم دست از آزادی نکشد نسل بنی آدم منقرض میگردد . آزادی زن جز به

کار اسارت او نمی آید .

زن دو صد چندان بیش از ھر مرد احمقی در کامل بودن عقل خود تردیدی ندارد و ھمین امر دلیل کافی بر

نقص عقل اوست .

غایت کبر و انکار زن در قبال مردی است که او را دوست می دارد و این نیز دلیل کافی بر ناقص بودن

ایمان اوست.

و ھمینکه زن عموماً محبت ھر مردی غیر شوھر خود را باور دارد و ترجیح میدھد دلیل کافی بر این نقص

عظیم و حقانیّت امر تنبیه و تعزیر در حکم الھی نسبت به زن است تا او را از تباھی مصون دارد.


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 170

ام المسائل جامعه امروز ما (شرك)

ام المسائل جامعه امروز ما

(شرك)

مسئله اینست : چرا تلاشھا و ایثارگریھای مردم و مسئولین نظام از آغاز انقلاب تا به امروز آنگونه که باید

ببار نیامده و در بسیاری امور حاصل معکوس داشته است مخصوصاً در وادی فرھنگ و معنویت؟

قرآن کریم بما می آموزد که ابطال و ناکامی و شکست و بیحاصلی از تلاشھای بشر دلیلی جز شرک

ندارد . شرک به زبان ساده یعنی اندیشه و عمل خدا – خرمائی. یعنی امیال و اعمال کافرانه و ناحقی که

با آرمانھای مؤمنانه و بر حق می آمیزد و یا تبدیل به یکدیگر می شود و التقاط پدید می آورد . یعنی

دنیاپرستی ملبس به دین، اقتدار گری ملبس به عدالت جوئی، خودکامگی ملبس به شرع ، غرب زده گی

ملبس به ھویت ملی و علم گرائی . سخن از کلاھھای شرعی جھت حلال سازی محرمات است.

شرک در بلند مدت در نفس فرد و ھویت جامعه منجر به نفاق می شود و نفاق به معنای انشقاق ماده

و معناست و خلأئی که بین این دو رخ می نماید. و ما امروزه در آستانه چنین وضعی ھستیم، در حال

سقوط در خلاء بین دین و دنیا و ماده و معنا. دروغ می گوئیم و نماز می خوانیم ، روزه میگیریم و ربا می

خوریم،صدقه می دھیم و خیانت می کنیم، نگرش و روند کل زندگی و اندیشه ما ماتریالیستی و لیبرالی و

آمریکائی است منتھی تحت الشعاع آداب شرعی.

تا مدتھا ھمه نقایص به گردن جنگ تحمیلی و ضد انقلاب و آمریکا و اسرائیل بود ولی حالا دیگر ھیچ بھانه

ای نداریم الا اینکه به گردن خود بگیریم و به خود آئیم و علت مسائل را در ھویت نگرش و اندیشه خود

بیابیم. ما امروزه نیازمند یک انقلاب ایدئولوژیکی و عرفانی ھستیم ، نیازمند یک شرک زدائی عظیم و توبه

ای ملی و انقلابی و شیعی .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 105

دین به زبان ساده


دین به زبان ساده

ھیچکس نمی تواند مطلقاً کافر باشد یعنی مطلقاً وجود خداوند خالق را منکر شود و مطلقاً به حیات پس
از مرگ ناباور باشد و کاملاً پیامبران خدا را تکذیب کند و به مکافات و اجر اعمال منکر گردد و مطلقاً میلی به
ارزشھای دینی مثل صداقت و از خود گذشتگی نداشته باشد و مطلقاً به جھان غیب بی اعتقاد باشد .
ھمین واقعیت دال بر فطری بودن دین است . ولی این واقعیت به معنای متدیّن و مؤمن بودن نیست و
ھیچ ارزش و امتیازی ندارد چون ذاتی است .
می دانیم که در ھمۀ مذاھب شیطان مظھر و بانی کفر است ولی شیطان ھرگز به وجود خدا ناباور نبوده
بلکه بسیار بیش از سائر ملائک به خداوند غیرت داشت و به ھمین دلیل آدم را تصدیق و سجده نکرد و با
خداوند جدال کرد از اینکه چرا آدم یعنی این موجود لجنی و ظالم و ناسپاس را جانشین خودش کرده است
و درست به دلیل این جدال و انکار بود که ملعون درگاه خدا شد و بنیان گذار کفر گردید پس کفر نه به
معنای انکار وجود خدا و عدم پرستش او بلکه به معنای عدم اطاعت از امر او در سجدۀ بر آدم به معنای
اشرف مخلوقات و خلیفۀ خداست . یعنی کسی که انسان را و در مرحلۀ اول خودش را جانشین خدا و
وصی او در عالم خاک و حامل امانت آسمانی بر روی زمین و دوست او نمی داند و به این کرامت و شرف
خود متعھد نباشد شیطانی و کافر است . پس کفر به معنای عدم تعھد به حق آدمیت خویشتن است و
سائر انسانھا .
می دانیم آنچه که آدم را اشرف مخلوقات نمود و ملائک را به سجده کشانید ( بجز ابلیس) چیزی جز علم
و اسمای الھی نبود که خداوند در جوھرۀ خلقت آدم نھاد که ھمۀ ملائک را متحیر و خاشع و ساجد نمود .
پس کفر به معنای انکار این علم الھی در خویشتن است و این علم را جستجو نکردن و نیافتن . و این
ھمان راه رجعت به خویشتن و خودشناسی است زیرا این علم در ذات ھر انسانی نھفته است و ھیچکس
نمی تواند ان را به دیگری بیاموزاند .
بنابراین راه خود شناسی و رسیدن به علم خودی و معرفت الھی در خویشتن تنھا راه فائق آمدن بر
ابلیس و رھایی از تحقیر ابلیس نسبت به آدمیت خویشتن است و در غیر این صورت به کفر ابلیسی
نسبت به خویشتن مبتلا ھستیم و عزت و عظمت وجودی خود را در جھان قربانی نموده و تن به ذلتّ و
ضلالت می دھیم . پس تنھا راه نجات از شیطنت و کفر راه خود شناسی به معنای رسیدن به روح خدا در
خویشتن است و در غیر این صورت از کفر گریزی نداریم و نمی توانیم صرفاً بواسطۀ عبادات و خیرات از
شیطنت نجات یابیم زیرا طبق قول قرآن ابلیس پرستندۀ مطلق خدا بود و حاضر نبود که به آدم سجده کند
و او را خلیفه و دوست خدا برای خود قرار دھد . در واقع خدا پرستی بدون داشتن دوستی از جانب خدا به
مثابۀ یار عرفانی و امام ھمان کفر و ابلیسیت است چه با نماز و چه بی نماز . پس واضح است که کافر
بودن و شیطان صفت بودن به معنای بی خدا بودن نیست . آدم بی خدا مطلقاً ممکن نیست .
و اما برای رویکرد به خویشتن و ورود به باطن خویش و خود شناسی و دستیابی به آن گوھره انسانی که
ھمان علم و اسماء الھی است چه باید کرد . آیا باید فلسفه و عرفان مطالعه کرد و به تفسیر قرآن و
اشعار عرفانی پرداخت و یا در گوشه ایی منزوی شد و یا با فرمولھای روانشناسی اعمال و خاطرات خود
را تجزیه و تحلیل کرد و یا با استفاده از مخدرات و محرکات خلسه آور به عوالم خیالات و توھمات پرداخت
......اگر اینھا خود شناسی بودند ما امروزه با صدھا میلیون عارف و خلیفه خدا بروی زمین روبرو بودیم
ھمانطور که ھستیم و شاھد میلیونھا ناجی دجال در ھمۀ کشورھا می باشیم که جز خالی کردن جیب
مردم کاری دیگر ندارند و مدعی رابطه مستقیم با خدا ھستند و حتی انبیای الھی را مزاحم این رابطه می
دانند درست مثل ابلیس که حضرت آدم را مزاحم رابطه خود با خدا پنداشت و لذا ملعون شد .
آدمی تا زمانی که ھیچ فکر و احساس و عمل زیبایی در خود نبیند قادر به رویکرد به خویشتن نیست .
آنچه که انسان را از خود بیگانه و فراری می سازد امیال و اعمال نادرست است . پس نخستین گام برای
بخود آمدن و روی به خود نمودن توبه از زشتیھا و اصلاح اعمال خویشتن است . اعمال زشت آدمی و
مکرھا و دروغھایش تنھا حجاب بین او و خویشتن خویش اوست . انسان بد کار و بد فکر حتی قادر به
مشاھدۀ صورت خود در ایینه نیست و لذا مجبور است مستمراً خود را بزک نماید و حتی عینک دودی بزند
تا نگاھش به چشم خودش نیفتد زیرا چشم ھر کسی آیینه دل اوست . آدمی نمی تواند وارد بر باطنی
شود که در آن جز بخل و فریب و توطئه و عداوت چیزی دیگری نیست .
دین به معنای راه ھمان راه بازگشت به خویشتن و الحاق به ذات خویش و روح خدا در خویشتن است
ولی شیطان با تحقیر انسان و ناباور ساختنش نسبت به روح الھی در خویشتن او را به اعمال پست و
رذیلانه می کشاند و بدینگونه انسان را از وجود الھی خویش بیزار میکند .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 114

فلسفه احساس گناه

فلسفه احساس گناه


احساس گناه ، احساس زشتی در قبال زیبایی است احساس بدی در حضور خوبی ، احساس مرگ در برابر زندگی

و احساس نابودی در قبال ھستی است . پس احساس گناه برخاسته از اراده به زیبا شدن ، خوب بودن ، پاک و

زنده و جاودانه بودن است . پس احساس گناه عامل رشد و تکامل است و منشأ تعالی انسان می باشد . آنکه این

احساس را ندارد نیست و نمی داند که نیست به ھمین دلیل احساس گناه در وجود پاکان و اولیای خدا به

شدیدترین وجھی خود نمایی می کند . احساس گناه ھمان منشأ ف فری خود- آگاھی در انسان است و ھمان معنای

بصیرت و بستر معرفت نفس است . و کسی که این احساس را ندارد ھنوز در عرصه حیات انسانی وارد نشده

است . احساس گناه ھمانا حضور در مقابل خداست که مظھر نیکی و قدرت و پاکی و حیات و ھستی است . آنکه

بیشتر خدا را در ذاتش احساس و درک می کند شدیدتر احساس خطا و گناه می کند و شدیدتر در عطش کمال و

جاودانگی است و ھمین عطش عرصه انسان شدن و ھستی یافتن است تا آنگاه که خودیّت حقیر و عدمی انسان

به ذات خداوند ملحق می گردد و اینجاست که احساس خطا و گناه بر می خیزد و دوئیت از میان می رود و انسان

جانشین خدا می گردد .

آنکه خود را خوب و برحق و منزه از ھر خطا و گناه می بیند اصلاً نمی بیند . پس آنکه احساس خطا و جھل و

تباھی را در خود مخفی می دارد در واقع مشغول نابود سازی روح خویشتن و کور کردن چشم حق در ذات

خویشتن است و این است که کفر به معنای نداشتن احساس گناه عین جاھلیت عرصه جانوری بشر است . این

است که خداوند در قرآن می فرماید که کافران در ھر آنچه که میکند کمترین تردیدی ندارند . احساس گناه نشانه

به خود - آیی و دال بر حضور روح و نقطه وجود در انسان است و انسان از این منظر است که عدمیّت خود را

می بیند و طالب وجود می شود . و این است که علی (ع) می فرماید: « آنکه خود را نشناخت نابود است » زیرا

آنکه خود را می بیند و درک می کند جز احساس نقص و خطا ندارد و ھمین احساس منشأ خلقت انسانی بشر

است .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 119


12345678
9
10
last