شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

بی همتا

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

چگونه انسانی خرافی میشود


چگونه انسانی خرافی میشود

تجربیات و مشاھدات نشان می دھد آنھائی که عمری با باورھای دینی و احکام اخلاقی سرعناد و انکار

دارند بتدریج با اتکاء به این کفر و دنیاپرستی و خود پرستی به انواع مفاسد و مھلکه ھا و بن بست ھا

مبتلا می شوند که تجربه شخصی و علوم و فنون و امکانات مادی قادر به پاسخگوئی نیست. اینان در

حالیکه قلوبشان به اشد کفر و انکار و عداوت با دین رسیده اساساً علیرغم میلشان بسوی فال و غیب

گوئی و دعا نویسی و جن گیری و کف بینی و احضار روح و انرژی درمانی و .... می گرایند. این گرایش به

لحاظ فکر نوعی عذاب است که برای رفع مشکلات آنھا را بسوی مسائل متافیزیکی که منکرش بودند

کشانیده است ولی این غیب گرائی و میل به ماورای طبیعت از جنبه شیطانی است و نه رحمانی. و لذا

در ابتلای به این خرافات که ابتلای به شیاطین و اجنه و آدمھای شیطان صفت است در نخستین برخورد

چه بسا گشایشھائی توھمی می یابند و لذا در دام این توھمات می افتند و آنگاه کل فکر و زندگیشان

ملعبه جنون و مالیخولیا می شود.

اگر به گذشته این نوع آدمھا رجوع کنیم جز کفر و انکار و عداوت با دین و اخلاق نمی یابیم. و این عذاب آن

کفران و عداوت است و ابتلای به دوزخ است. به ھمین دلیل قلمرو خرافات، عرصه اشد کفر تا سرحد

جنون است، کفری که به جنون رسیده و عرصه رسوائی ادعاھای دروغین است. بنابراین آنانکه خرافه را

از دین و یا شعبه ای از مذھب می دانند بکلی از این حقیقت بیگانه اند. خرافات شعبه ای از مذھب ضد

مذھب است. و آنانکه کارگزاران دستگاه خرافات ھستند خود تجسم شیاطین و تسخیر شدگان بواسطه

اجنه می باشند .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص92

پیام استاد ودانلود مجموعه ها

بنیاد نشر آثار استاد

http://khanjany.net/

--------------------------------------------------------------------------------------------

برای دانلود کتاب ها و سخنرانی ها با فیلتر شکن وارد شوید.


دانلود کتاب های توصیه شده

دانلود مجموعه دایرة المعارف ها (6 جلد

دانلود مجموعه کتابها ( 170 جلد) لینک 1

دانلود مجموعه کتابها ( 170 جلد) لینک 2

دانلود مجموعه تصاویر

----------------------------------------------------------------------------------------------------

توجه!

شدیداً توصیه می شود که این مجموعه آثار را بطور مکتوب مطالعه فرمائید. مطالعه پای میز رایانه، مطالعه در معیت شیطان است و چه بسا به فهم واژگونه معارف منجر می شود. بدانید بمیزانی که این معارف عقلاً فهم شده و قلباً تصدیق و باور می شوند مشکلات درونی و برونی بتدریج بطرزی معجزه وار حل و فصل می گردند و فرد بر زندگیش احاطه می یابد و از جبرهای زمانه رها می گردد. هنوز هم سرلوحه حکمت ما اینست: تصدیق کنید تا نجات یابید!

ع -خ

روانشناسی و اخلاق

.

روانشناسی و اخلاق


می گویند که روانشناسی در قلمرو اخلاق و عواطف بشری رسالتی جز پوچ سازی و انھدام منطقی
ارزشھا و عواطف انسانی ندارد و به اصطلاح گند ھمه چیز را در می آورد . این ادعا به نوعی درست است
و به نوعی نادرست . روانشناسی مدرن اتفاقاً بطور ایدئولوژیک ( و نه علمی ) کاری جز تقدیس غرایز و
حتّی مفاسد اخلاقی ندارد و اینست که مدرنیزم و اخلاق مدرن بدون استفاده روزمره از مکاتب توجیھی
روانکاویھا قادر به ادامه حیات نیست . ولی آنچه که براستی گند اخلاقیات و عواطف قشری و قرار دادی و
سنتی را در می آورد معرفت نفس است که بر پایه اصول اخلاق الھی به انسان نظر می کند و نسبیّت
ھای ارزشی را در مقابل مطلق قرار داده و لذا ھمه عواطف و ارزشھای عرفی را پوچ می کند . ولی این
پوچ سازی امری خلاق و امیدوار کننده و محرک بسوی اخلاقی برتر و عمیق تر و خالص تر و عارفانه است و
این ھمان تبدیل ارزشھای عرفی به حقایق و اسرار عرفانی است : عرفانی کردن عرف ! که یکی از
رسالتھای نشریه ماست . بی تردید برای حصول اخلاقی خلاق و عاطفه ای عمیق و پویا لازم است که
اخلاق پوسیده و ریائی و عواطف غریزی و جانوری کالبد شکافی شود تا امراض و آفتھایش دفع گردد تا
صدقی عارفانه و محبتی جاودانه ممکن گردد تا در گذار حوادث و بحرانھای ھویتی این دوران و طوفانھای
نیھیلیستی روح انسانیت از میان نرود و با فروپاشی ارزشھای سنتی ، بنیاد اخلاق و معنویت برکنده
نشود. انسان مدرن در شرایطی بسر می برد که اگر ھر روزه مترصد کشف معنائی برتر و ذاتی تر نباشد
ھر آن محکوم به پوچی وتباھی و خود - براندازی است . و جز بواسطه معرفت نفس نمی توان از تباھی

روانکاوی مدرن نجات یافت .


از کتاب" دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 126

حکمت چیست؟


حکمت چیست؟

حکمت نوعی دانائی نیست ، فلسفه ھم نیست و عرفان نظری ھم نیست و کلمات قصار ھم نیست و

اصولاً چیزی قابل اکتساب از دیگران نیست . حکمت نوعی توانائی روح است و یک مقام معنوی میباشد

ھمانطور که قران می فرماید که : آنگاه که موسی به کمال رسالت رسید از جانب خداوند حکمت و کتاب و

فرقان یافت . در روایت است که گروھی از دانشمندان به نزد پیامبر اسلام آمدند و دربارۀ حکمت دین او

سؤال کردند . پیامبر فرمودند که : ما حامل حکمت برای مردم نیستیم بلکه حامل حکم خدا ھستیم و ھر

که این احکام را عمل کند به حکمت آن میرسد . در واقع حکمت نوری است که حاصل عمل به حکم

خداست و حکیم مظھر حکم خدا می باشد و لذا دارای نور شفاعت و معرفت و کرامت است و این نور را به

قلوب مردمان می تاباند و چه بسا شفا می یابند . این شفا حاصل القای نور دین است ھمانطور که قرآن

شفاست . به ھمین دلیل در روایتی از حضرت رسول آمده است که کل مؤمنان دارای شفاعت ھستند .

این شفاعت نوری از حکمت است . کلام حکیمانه یکی از سطحی ترین بروز حکمت از وجود حکیم است

که الّبته دارای بلاغت و قدرت نفوذ خارق العاده ای می باشد و بر قلوب اثر می کند . یعنی کلام حکیم در

وجود مخاطبان بطرزی حیرت آور به فعل در می آید و این ھمان کرامت و شفاعت است. حکمت نور اعمال

خالصانه از وجود مخلصین است و لذا چیزی بنام فرمولھای حکیمانه وجود ندارد و مقلدین حداکثر مبدّل به

عطاران و رمالان و شیادان می شوند. کلام و دست حکیم شفا بخش است به ھر بھانه ای .


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 115

مصاحبه با استاد -2


پاسخ به یک نامه

(چرا اینقدر پیش پا افتاده حرف می زنید ؟)

چرا اینقدر پیش پا افتاده و عامیانه و سطحی و عقب مانده حرف می زنید؟

طوری حرف می زنید که گویا ھیچکس ھیچ چیزی نمی فھمد . گوئی با بچه ھا سخن می گوئید آنھم بچه

ھای عقب مانده ذھنی . چرا مردم را اینقدر احمق پنداشته اید ؟

آیا کافر ھمه را به کیش خود نمی پندارد ؟ چرا اینقدر بدبین ھستید ؟ آیا در جھان ما ھیچ نقطه زیبا و

روشن و امید بخشی نیست ؟ چرا اینقدر آیه یأس می خوانید ؟ مگر نه اینکه بقول خودتان ابلیس کاری جز

مأیوس کردن مردم ندارد ؟......

پاسخ :

اگر نشریه و مقالات ما در شأن شما نیست پس آنرا نخوانید و بگذارید فقط آدمھای بقول خودتان عقب

مانده بخوانند . بارھا گفته ایم که نشریه ما برای خود یک رسالت درمانی دارد پس با درد و بدبختی و

حماقت و درماندگیھا سروکار دارد . ھمانطور که مثلاً در بیمارستان یا تیمارستان نمیتوان با ساز و دھل و

دمبک و ھلھله کار کرد . کار ما خنده درمانی و رقص درمانی و موسیقی درمانی و جک درمانی و تلقین

درمانی و .... نیست می توانید به یکی از انواع این درمانی ھای مدرن رجوع کنید و خودتان را غرق در

نشاط و امید سازید . اتفاقاً و دقیقاً رسالت ما بازگشت به خویشتن و نگاه کردن جلو پای خودمان می

باشد درست در دورانی که ھمه چشم به آمریکا و مریخ و پشت بام آسمان دارند درحالیکه در چاھند .

عرفان ما بسیار پیش پا افتاده است برای عرفان مدرن (؟) رجوع کنید به شعر نو و مواد نو ......

----------------------------------------

پاسخ به یک نامه

( کلام چون تیر)

س:

آقای دکتر مطالب شما چون تیری قلب آدمی را جریحه دار و زخمی می کند که جای آن تا مدتھا می

سوزد چرا اینگونه می نویسید آیا نمی شود نرمتر سخن بگوئید.

پاسخ ما :

از این نرمتر نمی توان نفس آدمی را کالبد شکافی کرد. یک سئوال از شما داریم اگر پاسخش را بدھید به

جوابتان رسیده اید: اگر کسی در خیابان از کنار شما بگذرد بناگاه فحش و تھمتی نثار شما کند در دل شما

چه اتفاقی می افتد؟ یا خونتان بجوش می آید و یکدفعه دیوانه می شوید و بلوا برپا می کنید و یا سرتان

را پائین انداخته و کمی خجالت می کشید و می روید و فراموش می کنید ولی تا مدتھا در آن باره فکر می

کنید. حالت اول دال بر آن است که آن تھمت در نفس شما واقعیت داشته است. و حالت دوم دال بر این

است که آن تھمت ناروا بوده ولی نفس شما خودش را مبرای از آن ھم نمی داند.

آیا متوجه شدید؟

ولی ما فحش نمی دھیم زیرا فرد خاصی مخاطب ما نیست که با او مسئله خصوصی داشته باشیم . ما

نشان می دھیم ھر چند که از این بابت ھزاران دشمن برای خود می تراشیم . و این ھم بخشی از وظیفه

ماست. از بند و زنجیرش چه غم آنکس که عیاّری کند؟

---------------------------------

پاسخ به یک نامه

( آیا خدا هستید)

س:

در سایت شما با کتابی بنام« ھستی بایستی » روبرو شدم که گویا زندگینامه عرفانی شماست که شما

در این کتاب ادعای خدائی کرده اید آیا اینطور نیست ؟منظور شما چیست ؟

پاسخ ما :

گمان نمی کنم خداوند در جائی گفته باشد که فقیر و حقیر و بیمار و بیکس و بدبخت است. من در این

کتاب ادعای انسانی کرده ام و نشان داده ام که انسان بودن بسیار شاقه تر از خدا بودن است. و لذا

ھیچکس تاکنون چنین ادعائی نکرده بلکه بسیاری ادعای خدائی کرده اند. و ما ھم خواسته ایم تا آبروی

فقر و بیماری و بدبختی بشر را حفظ کنیم. و بلکه به آن فخر نمائیم زیرا پیامبر ما این درس را بما آموخته

است. پس شما ھم چنین ادعائی کنید که خدا پسندانه ترین ادعاھاست آنھم در دوره ایکه حتی مبلغان

دینی و اخلاقی ھم فقر را لعنت می کنند و عملاً فقط ثروتمندان را به بھشت می فرستند.

بھرحال مطمئن باشید ھیچکس چنین خدای فقیر و بیمار و بدبخت را به خدائی قبول نمی کند و لذا ھیچ

خدشه ای بر عرش او وارد نمی شود خیالتان راحت باشد او خودش به تنھائی می تواند از خودش

حراست کند و نیازی به بادی گارد ندارد.

منظور ما از این کتاب آن است که ترمز را بکشید و اندکی مکث کنید در سراشیبی راھی که خوشبختی

نامیده اید.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 35-34

« پاستور » پیامبر حیات زدائی از زندگی


« پاستور » پیامبر حیات زدائی از زندگی

پاستور پدر بھداشت مدرن و بنیانگزار جنون استریل کردن جھان بجای اینکه میکروبھا را نابود کند زندگی را

نابود کرد تا میکروبھا ھم ھمراه زندگی نابود شوند . و امروزه کل جھان طبیعت شبانه روز در حال

سمپاشی و استریل شدن و واکسینه گشتن است تا ھیچ میکروبی باقی نماند تا موجب بیماری انسان

شود . غافل از اینکه با تحلیل دادن قوۀ حیات ، میکروبھا تغییر ماھیت داده و با جھش ژنتیکی قدرتمند تر

گشتند و این فقط قوۀ حیات بود که تحلیل رفت و امپراطوری میکروبھا را ممکن ساخت و بر انسان مسلط

کرد . امروزه کل بھداشت و درمان مدرن کاری جز مسموم ساختن حیات بر روی زمین ندارد و این شیطان

نبرد با زندگی مبدّل به اساس پزشکی مدرن شده است و داروسازی مدرن کاری جز تولد سموم مھلکتر

ندارد و این جنگ با حیات است به قصد ادامه حیاتی مرگبار و مسموم با مرگ تدریجی . انسانھا از کودکی

با جنون واکسینه کردن مھد کشت میکروبھا شده و میوه جات از بدو شکوفائی با انواع سموم مھلک

آبیاری می شوند . نبرد با باکتریھا اصل اول دانش پزشکی گردیده است درحالیکه باکتریھا عناصر اوّلیه

پیدایش حیات بر روی زمین ھستند . این جنگ با زندگی نامش علم پزشکی است . امروزه با انواع مواد

شیمیایی و از طریق سوزاندن و منجمد نمودن غذاھا سعی در نابودی میکروبھا دارند در حالیکه میکروبھا

در حال دگردیسی ھستند و فقط زندگی در حال انقراض می باشد و بشر مدرن سموم را بجای غذا

مصرف می کند . و این غذای اھل دوزخ است که بقول قرآن سموم و چرک و خون و فسادند که بعنوان غذا

و دوا استفاده می شوند .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 206


مصاحبه با استاد


پاسخ به یک نامه

( چگونه میتوان با حرف درمان کرد ؟)

پاسخ : سئوال ما اینست : مگر نه اینکه لااقل اکثر امراض عصبی و روانی و عاطفی ما که زمینۀ بسیاری

از امراض جسمانی ما ھستند حاصل حرفھائی ھستند که از دیگران می شنویم ؟ مگر نه اینکه ھمه

بدبختی ھای ما حاصل پیروی ما از حرفھای ناحقّ دیگران است ؟ مگر نه اینکه فقط بواسطه شنیدن یک

جمله به ناگاه دیوانه می شویم که یا سکته می کنیم و یا دست به جنایتی می زنیم و تا به آخر عمر

پشیمانیم ؟ آیا مگر ھمه امورات ما در زندگی با گفتگو به پیش نمی رود ؟ و ... پس اگر چنین است که

ھست و اگر می توان بواسطه حرف بیمار و بدبخت و دیوانه شد بواسطه حرف ھم می توان شفا یافت و

نجات پیدا کرد و احیاء شد .

آدمی مخلوق سخن است و خود خدا ھم در ازل یک کلمه بود و کل جھان ھستی را با کلمۀ« کُن »خلق

نمود . کل جھان ھستی مظھر کلمات خدایند . بھشت و دوزخ ھم مظھر دو نوع سخن است : آری و نه !

پس با درک و تصدیق کلام حقّ می توان به حقّ رسید ھمانطور که با انکار کلام حقّ ھم از حقّ خودساقط

می شویم . یکی از رسالتھای ما در این نشریه و روش درمان ھمانا احیای حقّ کلمات است .


درد دل یک زن ( طرح یک نامه )

آقای دکتر ھمه مقالات شما درباره زن و مسئله خانه داری و اشتغال زن را خوانده و عقلاً تصدیق می

کنم. ولی من ھم تلاش فراوان کردم تا زنی خانه دار بمانم و در خانه به ھمسر و فرزندانم خدمت کنم و

عفّت و عزّت خود را ھم حفظ کنم زیرا واقعاً به لحاظ مالی ھم نیازی به کار کردن من نبود و بقول معروف

آفتابه خرج لعین می شد . شوھر من درآمد خوبی دارد و مردی بسیار آرام و مھربان و با ادب است و تمام

مشکل من ھمین است که حوصله ام را در خانه بسر می آورد و احساس رخوت و پوچی می کنم . من

دوست دارم در روزمره گی زندگی دارای ھیجان باشم و با شوھرم دعوا کنم و او را انگولک کنم . فحش

بدھم و قھر کنم و او ھم با من چنین باشد و آخر شب دوباره صلح کنیم . ولی ھر چه می کنم نمی توانم

او را تحریک و عصبانی کنم و به فحاشی و قھر و تشنج بکشانم و لذا خودم در درونم متشنج می شوم.

بارھا کارم به طلاق کشیده شد تا بالاخره تصمیم گرفتم برای ادامه زندگی زناشوئی به جستجوی کاری

در بیرون باشم . در محیط کارم مرتباً از جانب رئیس تحقیر می شوم و با ھمکارانم دعوا می کنم و به

یکدیگر پرخاش می کنیم و باز دوباره آشتی می کنیم . بھرحال یا مشغول لاس ھستیم و یا فحاشی و یا

قھر و آشتی. و بدینگونه زندگی قابل تحمل است و می توانم سکون و آرامش درون خانه با شوھرم را

تحمل نمایم و کارم به طلاق نکشد . بھرحال آدم نیاز به برون افکنی دارد بایستی خودش را سر کسی

خالی کند این یک واقعیت است که با نظریات شما جور در نمی آید و عملی نیست. نظر شما چیست ؟

پاسخ ما : من ھم با شما موافقم !! ھر کسی لایق زندگی خویش است .

---------------------------

اتهامی به نام« شستشوي مغزي »

برخی ما را و در واقع مقالات ما را متھم به شستشوی مغزی کرده اند که الّبته یک اتھام بسیار قدیمی

است که به آن مفتخرانه متھم ھستیم و جز این افتخاری نداشته ایم . مسئله اینست که : آیا براستی

شستشو کردن مگر کار بدی است ؟ آیا ناپاکی را زدودن و زباله ھا را بیرون ریختن و سموم و آفات و

عوارض و امراض کھن را لاروبی نمودن کار ناپسندی است ؟ چه کسی می تواند شستشو را بد بداند ؟

فقط آنانکه از کثافات و فضولات و زباله ھا و امراض تغذیه می کنند و زباله و سموم به مردم میفروشند .

اگر شستشوی بدنی نیکوست شستشوی مغزی ھم نیکوست و بلکه نیکوتر . و از آن برتر نیزشستشوی

قلبی است و برترین شستشوھا ھم شستشوی روحی و روانی . و کار ما جز شستشو دادن باطن ھا

نیست و جز این ھیچ تخصص و رسالت دیگری ھم نداریم و به آن مفتخریم .

والدین مأمور شستشو دادن بدن فرزندان خود ھستند . آموزگاران معنوی ھم مغزھا را شستشو می

دھند و عرفا ھم قلوب را می شویند و اولیای خدا ھم ارواح آلوده را پاک می کنند . اینان خادمان واقعی

بشریت ھستند که اگر بر روی زمین نمی بودند بشریت تاکنون در خودش پوسیده و گندیده و برافتاده بود و

جھان را ھم به گند کشیده بود . آری اگر براستی بتوانیم ما ھم از جمله شستشو دھندگان جان و دل و

روان انسانھا باشیم افتخاری بزرگتر از این ممکن نیست . ما این اتھام را تصدیق می کنیم و ممنونیم که

ما را سرافراز نمودید .

---------------------------------------

طرح یک نامه ( دعوت به عصر حجر )

جناب حضرت استاد !!

اینھمه ھذیان و مکاشفات را از کجا آورده اید ؟ بگذارید به شما بگویم : شما را اجیر کرده اند تا ھمچنان

مردم را شستشوی مغزی بدھید و سر کار بگذارید . راستی چقدر به شما پول می دھند تا حاضر شدید

که رایگان ( ؟) به مردم خدمت کنید ؟ آیا فکر کرده اید که مردم ما اینقدر احمق و خوش باورند که امثال

شماھا را باور کنند و ھمچنان گول بخورند و سرنوشت خود را قربانی مشتی عرب سوسمار خور کنند .

شما یک آخوند سیاسی ھستید که عمامه و عبا و ریش خود را کنار گذاشته اید تا ھمچنان از مردم

سواری بگیرید . آیا فکر می کنید که مردم شما را نمی شناسند ؟

شما حتّی روی آخوندھای طالبان را ھم سفید کرده اید و علناً مردم را به عصر حجر دعوت می کنید .

بدانید که این حرفھا فقط بدرد خودتان می خورد بروید دکان خودتان را جای دیگر بر پا کنید اینھا خریدار

ندارد . مردم ما به اندازه کافی گول این حرفھا را خورده اند . زنده باد ایران – پاینده باد درفش کاویانی –

مرگ بر ارتجاع.

پاسخ ما : این کشف بزرگ را به شما و دوستان شما تبریک می گویم . خوب شد که فھمیدید و به دام ما

نیفتادید . خوشبخت باشید . امیدواریم که درفش کاویانی شما را نجات دھد . بعلاوه چرا اینقدر به آخوندھا

تھمت می زنید آنھا که خیلی مدرن شده اند به انرژی ھسته ای و پیوند ژنتیکی رسیده و عنقریب جھان را

فتح می کنند . پس ھذیان مگوئید .

----------------------------------------

طر ح یکنامه

( این چه عرفانی است؟)

این چه عرفانی است که ھیچ حرفی از حافظ و مولوی و ملاصدرا و ابن عربی و بایزید و حلّاج نمی زند و

بجای تفسیر می و ساقی و ساغر و بت و زلف و ابرو و خال و میکده و یار و .. به تفسیر بمب اتم وایدز و

سرطان و جھنّم و تکنولوژی و مسائل زیر لحافی می پردازد ؟ این چه عرفانی است که بجای اسرار

ماورای طبیعه فقط به شرح و بسط مادیات و مسائل نفرت انگیز روزمره می پردازد و حال آدم را از ھر چه

عرفان بھم می زند ؟ این چه عرفانی است که بجای الفاظ عاشقانه و شاعرانه اینقدر رکیک و مفتضح

سخن می گوید و آبروی ھر چه عرفان را ھم برده است ؟ این چه عرفانی است که بجای گل و بلبل و

شمع و پروانه از شمشیر و عذاب و انتقام سخن می گوید ؟

براستی این عرفان را از کجا آورده اید واصلاً چه اصراری دارید که نام این حرفھا را عرفان بگذارید . آیا بھتر

نبود که نام کار خود را روان شناسی یا روانکاوی و روان درمانی وانرژی درمانی می گذاشتید . و یا فحش

درمانی ؟

پاسخ ما : حالا که ھمه دعوی عرفان دارند چه عیبی دارد که ما ھم ادعا کنیم . جناب عرفان خیلی پر

برکت است مطمئن باشید کم نمی آورد . بعلاوه اینھمه مکاتب عرفانی در جھان وجود دارد ما ھم یکی .

می توانید نام این عرفان را بگذارید : عرفان خشن و بیرحم ( در مقابل عرفان ملوس پا منقل ) و یا عرفان

بی پرده و بی حیا، عرفان خونخوار ، عرفان نو ( مثل شعر نو ) – ولی عرفان درمانی از ھمه بھتر است .

زیرا بھرحال کار درمانگری دردآور و خونین و شاقّه است مثل جراحی نفس!


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 25-23

نقش هنرها در زندگی


نقش هنرها در زندگی

انسان مدرن به لحاظی انسان اھل ھنر است و با ھنرھا زندگی می کند و با آن رابطه مستمری دارد که

مھمترین این ھنرھا موسیقی و سینماست که امروزه بصورت تلویزیون در خانه ھاست. و کم نیستند خانه

ھائی که در آن تلویزیون فقط به ھنگام خواب، خاموش است . ھنر مدرن بر جای فکر و ذکر وعبادات

نشسته است. آیا اینھمه حضور و دخالت ھنرھا در زندگی انسان مدرن براستی حیات و عمل و اندیشه و

احساسات او را ھم ھنری و لطیف و خلاق نموده است؟ ولی عملاً شاھدیم که ھرچه که گرایش به

موسیقی و فیلم شدیدتر است خشونت و شقاوت و مصرف پرستی و عقیم شده گی فکری و عملی ھم

شدیدتر است حتی خود جماعت اھل ھنر و تولید کنندگان ھنری از سائر مردمان در زندگی واقعی خود

بی ھنرتر و دست و پا چلفتی تر و مصرفی ترند و در رفتار ھم خودخواه تر و جنون آمیز تر عمل می کنند

ھر چند که این خشونت و شقاوت عموماً ظاھری ملوس دارد ولی در سر بزنگاھھا بناگاه مبدل به اشد

جنون و جنایت می شود. به ھمین دلیل این جماعت زندگی فاجعه آمیزتری دارند و به عواقبی بس مبتذل

و فضاحت بار می انجامد.

این تناقض عظیم به چه معنائی است؟ آنتونی کوئین یکی از سلاطین جھان ھنر در اعترافاتش می گوید

که در زندگی پس پرده خود تا چه حدی مواجه با حیاتی عقیم و شقی و بیروح بوده است و در اواخر

عمرش جز حسرت و پوچی حاصلی نداشته است . انسان مدرن تلاش کرده که ھنر را بجای اخلاق و

مذھب بنشاند و اینست راز واژگونسالاری ھنرمندان مدرن.


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 159

فلسفه خود تخدیري

فلسفه خود تخدیري

آدمی ذاتاً در عطش مدھوشی و مستی و بیخودی است چرا که در عوالم ھوشیاری نیز جز بیخودی و

جنون و دوگانگی در خود نمی بیند و لذا تلاش برای مدھوشی به مثابه فرار از مشاھده بیخودی خویشتن

است و این یک بی خودی اندر بیخودی دیگر است و اینجاست که ارزش معرفت نفس ھویداست و نیز

سختی و تلخی بخود – آئی ! مردم عامی بھر وسیله ای مشغول تخدیر و بیھوش سازی خویشند و حتی

مذھب را که ھمان گوھره بخود آئی بشر است تبدیل به ابزاری برای تخدیر خود می کنند و لذا تخدیر

مذھبی، پیچیده ترین فریبھاست. آنچه که در عامه مردمان، لذت نامیده می شود اعمال و حالات بیھوشی

است. آنچه که عادت و عادی سازی امور نامیده می شود نیز قانون مدھوشی در روزمره گی می باشد

که مستلزم تکرار و شتاب است. آنچه که موجب رنج بشر است رویاروئی با تناقضات و تضادھای وجود و

زندگی خویشتن است و لذا در چنین مواقعی نیازمند مسکن ھا و مخدرھای قوی تر است. و گریز بشر از

خودشناسی نیز گریز از این دوگانگیھا و تضادھا و خودفریبی ھا است زیرا انسان در نخستین رویاروئی با

خود جز دروغ و تضاد نمی بیند ولی پس از عبور از این طبقه از نفس بتدریج به قلمرو یگانگی میرسد که

موجب مستی و لذت عرفانی می شود ولی بندرت کسی به این وادی می رسد. پس انسان ذاتاً در

عطش یگانگی است.


از کتاب " دایر ه المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 120

راه نجات از زن – ذلیلی


راه نجات از زن – ذلیلی

بی ھیچ تعارفی باید گفت زن – ذلیلی مردان مخصوصاً در عصر جدید که عصر حاکمیت جھانی شھوت

باره گی است چیزی جز اسارت مردان در پائین تنه زنان نیست و به زبان ساده تر مردان زن ذلیل در

حقیقت در بند اسارت بند تنبان خویش ھستند و لذا علیرغم اراده و عقل و ایمان خود تن بھر ذلت و تبھکاری

می دھند تا زنان خود را از خود راضی کنند. و اینگونه است که نھایتاً این مردان مورد نفرت زنان خود قرار

می گیرند و دین و دنیای خود را می بازند و لذا جبراً بسوی ھرزه گی و مفاسد اخلاقی میروند . زن ذلیلی

و ھرزه گی دو روی سکه یک امر است و آن معلول بی ایمانی و بی تقوائی است. زن ذاتاً و حتی در ورای

اراده اش از مردان زن ذلیل و شھوت باره نفرت می یابد و این یک قانون الھی است که حکم می راند. ھر

چند که این مردان نھایتاً خود را قربانی عشق خود معرفی می کنند که در واقع منظورشان بند تنبان است

. این مردان عاشق پائین تنه خودشان ھستند و قربانی آن.

«ودر آن روز می بینی که مردان بھمراه زنان خود باطنابی که برگردن دارند و بدست زنانشان کشیده می

شوند بسوی دوزخ می روند.» قرآن-

این طناب در حقیقت چیزی جز بند تنبان خودشان نیست. مرد اگر براستی زنی را دوست بدارد ھرگز به

بند تنبان خود مبتلا نمی شود.

این عذاب بی محبتی و خودپرستی است.

از کتاب " دایر ه المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 122

1234
5
678910
last