شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

بی همتا

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

منشأ ترحم به عاشوراي حسینی

منشأ ترحم به عاشوراي حسینی


در نظر عامه مردم محبت عین ترّحم و رقت انگیزی است ھمچون نگاه یک آدم ثروتمند به گدای کنار
خیابان یا رحم یک آدم سالم به فردی بیمار و در حال احتضار. این نگاه ھرگز صاحبش را ھمنشین و ھم
سفره و معاشر با فرد گدا و بیمار نمی سازد و بلکه صدقه ای می اندازد و در می رود تا بلایش دامن
خودش را ھم نگیرد.
و این محبت نیست و بلکه اتفاقاً غایت کبر و احساس برتری و شقاوت است و نوعی کفاره دادن است به
یک آدم کافر و بدبخت و خدا زده .مثل احساسی که بھرکسی در تماشای یک فاجعه انسانی دست می
دھد. ھمانطور که در روایت آمده که حتی یزید و اھل بیت او ھم بالاخره بر حال حسین و خاندانش
گریستند.آیا این از محبت است؟ و می دانیم که نخستین برگزار کنندگان تعزیه بر واقعه کربلا ھمان اھل
کوفه بودند که با مشتی خرما، بیعت خود با حسین را به ابن زیاد فروختند. چنین آدمی نمی تواند دارای
محبت باشد و اصولاً نمی د اند که محبت چیست . او حتی به فرزندانش ھم محبت ندارد. ترحم حاصل
بیزاری است . و لذا ھیچ انسان غیوری حاضر به پذیرش ترحم دیگران نیست.
متأسفانه نگرش و احساس عامه مردم ما به واقعه کربلا و در سوگواریھا از نوع ترحم و رقت است
و درست به ھمین دلیل بسیار دوست می دارند تا از دھان مداحان و مرثیه خوانھای خود این فاجعه را
مستمراً فجیع تر و دلخراش تر و رقت آمیزتر سازند تا بتوانند گریه ای کنند و ثوابی ببرند. و اینگونه استکه
تاریخچه کربلا در طول تاریخ ھمواره قطورتر شده و بر ابعاد حوادث افزوده گردیده و بلکه وقایع نوینی پدید

آمده است. تماشای فیلم « مصائب مسیح »به ھیچکس این احساس را نمی دھد که کارگردانش مسیح

را دوست داشته است بلکه انسان فقط شاھد شقاوت کارگردان نسبت به مسیح است.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 202

چگونه دلی تواب میشود - چگونه کسی به امامت میرسد !


چگونه دلی تواب میشود - چگونه کسی به امامت میرسد !


انصراف و توبه و تحول از یک راه و روش که تمام زندگیمان را بر آن اساس بوده ایم مھمترین واقعه کل

زندگی ماست . این توبه یا به جبر است یا توفیق اجباری و یا به عشق و اختیاری که از معرفت است. این

توبه در صورتی بنیادی و سرنوشت ساز است و به عاقبتی برحق می رسد که ھم معرفتی و ذھنی باشد

و ھم قلبی و با عشق و رغبت عاطفی . توبه ذھنی مستلزم تعقل و صدق و واقع نگری می باشد ولی

توبه قلبی مستلزم وجود یک امام است که از فرد تواب دل می برد . ذھن آدمی برای کندن از جھان جھل

و کفر و فریب و حرکت در مسیر ایمان و سیر الی الله بخودی خود کفایت نمی کند . ذھن برای دل کندن از

دنیا پرستی لازم و کافیست ولی برای حرکت در راه حق بایستی قدرت قلبی که جوھره زندگی است در

میان آید . به ھمین دلیل است که آدمی به لحاظ ذھنی به تجربه می داند که دنیا پرستی و بازیگری و

دروغ و ریا و ستمگری و ستم بری و چاپلوسی و فسق بد است و عاقبتی ندارد ولی قدرت عملی یک

زندگی صادقانه و پاک و با عزّت را ندارد . ارادۀ عملی انسان از دل بر می خیزد و نه ذھن . ذھن فقط مدبّر

و کارگزار است رونده ، دل است و لذا تکامل بشری ھم تماماً قلبی است و حرکت جوھری ھمان سیر

تکامل و تحول دل است . و اینست که به وجود امامی زنده که دلت را بسوی حق بکشاند و زنده بحق کند

و قدرت حرکت بسوی حق بخشد ، ضروری است . امر ھدایت بدون امام زنده و بدون ولایت و محبت او

ممکن نیست . بی امام ، بی نور است ، بی جان است ، بزدل و ھراسان است . و آنچه که یک توّاب باید

انجام دھد دل کندن از ھمه و دل سپردن به امام است زیرا ماجرای ھدایت ماجرای دل است .


-------------------

چگونه کسی به امامت میرسد !

کسی که نمی تواند دروغ بگوید .

کسی که نمی تواند دوست نداشته باشد .

کسی که نمی تواند کینه ورزد .

کسی که ھمواره پا بر دل خود می نھد.

کسی که ھرگز به پول نمی اندیشد .

کسی که ھرگز از کسی نمی ھراسد .

کسی که ھمواره بین خود و دیگری ، دیگری را ترجیح می دھد .

کسی که در ھر دعوائی خودش را محکوم می کند.

کسی که جز خود علّتی برای سرنوشت خود نمی یابد .

کسی که برای خودش چیزی نمی خواھد.

کسی که خود را مسئول ھمه بدبختی ھای دیگران می داند .

کسی که با منّت کشیدن خدمت می کند.

کسی که بواسطه محبّت خود تک و تنھا می شود زیرا کسی را یاری تحمل محبّت او نیست .

کسی که قبل از مرگش با شوق کامل برای مردن آماده است و جز قبر خانه ای ندارد و بدنش قبر

اوست و غار اوست و راز غیبت اوست .


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 192

ایمان بهشتی و ایمان دوزخی


ایمان بهشتی و ایمان دوزخی


طبق معارف قرآنی و نیز مشاھدۀ اجتماعی درک می کنیم که دو نوع ایمان در جھان وجود دارد : ایمان

بھشتی و ایمان دوزخی ! ایمانی که محصول تصدیق و تبعیت اختیاری از حجت ھای الھی و معارف دینی

و اخلاقی است و ایمان تقوی می باشد به مصداق « اِنّ المتقّین فی الجنات نعیم » (براستی که پرھیزگاران

در بھشت ھای نعمت پروردگار ھستند ) . و امّا ایمانی ھم داریم که حاصل عذابھای دوزخ در

ھمین دنیا می باشد . یعنی آنانکه حجت ھای الھی را دیدند و به تجربه و عقل درک کردند و به تصدیق

رسیدند ولی بواسطه کفرشان انکار کردند و به حدود الھی تن در ندادند و سپس مھلت توبه شان بسر

آمده و مشمول نزول عذابھای الھی شده اند که تحت الشعاع عذاب ایمان آوردن منتھی با زجر و ضجه

تصدیق می کنند و اعتراف به کفر و شقاوت خود می نمایند و خود را سرزنش مینمایند و بواسطه عذابھا

از بسیاری اعمال فاسقانه ساقط شده اند اینان مؤمنین عرصه دوزخند . خداوند دربارۀ این ایمان دوزخی

می فرماید که این ایمان ھرگز از عذابشان نخواھد کاست زیرا مھلت ھا را از دست داده اند و بر فرض ھم

اگر رفع عذاب شوند بلافاصله کافرتر از اوّل می شوند . اینان ھمان دسته از کافرانند که می گویند« اگر

راست می گوئید پس چرا عذاب خدا بر ما نازل نمی شود ». در واقع اینان بطرزی حیرت آور خود محتاج

عذاب می شوند و این عذاب نفس کافر و متکبرشان را خاشع ساخته و به دلشان امکان تصدیق میدھد

. پس در واقع دوزخ این دنیا ھم نوعی رحمت الھی است تا قلوب کافران ایمان آورد . و وای بحال کافرانی

که خداوند در این دنیا رھایشان میکند تا غرق در لذایذ حیوانی شوند و پس از مرگ بحسابشان میرسد .


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد دوم ص 185


خطرات نماز سهوي

مظلومیّت تاریخی حسین (ع) (خلیفه ناکام)

مظلومیّت تاریخی حسین (ع) (خلیفه ناکام)

مظلومیّت حسین (ع) در دوران حیاتش نیز دوگانه بود. یکی آن بود که امویان کردند ولی بدتر از آن خیانت شیعیانش در کوفه بود. ولی مظلومیّت سوّم حسین در تاریخ تشیّع نهفته است و آن تحریف او و هویت و جهاد و رسالت و امامت اوست که استمرار تاریخی همان جریان کوفه است. خود او نیز پیشگویی کرده بود که نخستین گروهی که برای من عزا برپا می کنند کوفیانند. زیرا بازماندگان سفینه کربلا به رهبری زینب هرگز بر حسین سوگواری نکردند بلکه زینب در محفل یزید در شام گفت: « سپاس خدای را که نعماتش را بر ما به کمال رسانید که در این واقعه جز جمال (سیمای حق – زیبائی) ندیدیم.‌» و امّا اهل کوفه و فرزندان تاریخی آنان در این واقعه جز بدبختی و نکبت و زشتی ندیدند و به همین دلیل عزا برپا ساختند چرا که حسین را موفق به کسب خلافت ندیدند. این همان نگرشی بود که ابن ملجم را از یک مرید تبدیل به قاتل نمود و شمر را نیز. ایندو از شیعیان دو آتشه بودند. اگر تشیع تبدیل به مکتب « حسینیزم » شده و حسین را از کالبد امامت جدا کرده و مابقی امامان را به بوته نسیان و تعارف سپرده حاصل یک جهل عظیم است که امامت را خلافت سیاسی می داند. همین نگرش درباره امام زمان (ع) وجود دارد. اگر بدبختی های ما موجب یاد کربلا می شود این یک نگرش بغایت کافرانه و غیر اسلامی و غیر شیعی و بلکه غیر دینی است و بلکه ضدّ دینی است و ضدّ حسینی است که عروسی خدا در کربلا را لباس عزا پوشانیده ایم. این همان نگرش حاکم بر مسیحیت درباره مسیح است که اصرار می ورزد تا مسیح را حتماً مصلوب سازد. بیهوده نیست که بخش عمده مراسم عزای حسینی به تقلید از عزای مسیحی پدید آمده و هنوز هم بسیاری از علم و کتل ها دارای نقش صلیب هستند که با پارچه مخفی می شوند. این یک نفاق و مکر بنی اسرائیلی است که بر کلّ جهان مسیحی و اسلامی سایه افکنده است. تا زمانی که نتوانسته ایم بواسطه معرفت، خلافت را از امامت پاک کنیم اسلام و تشیع در سایه بنی اسرائیل است و ایمان نیز و دنیای ما نیز.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۷۸

امروزه آدمی یا حسینی است یا زینبی. و در غیر این دو حالت بدون شک یزیدی است. این بدان معناست که آدمی مخصوصاً یک مسلمان یا باید در قلمرو امامت باشد و مردم را به نور هدایت آشنا کند و مرز حق و باطل در هر امری را آشکار سازد و در صورت طلب مردم برای احیای حقشان آنان را یاری دهد و یا باید حامی امامت باشد و به او در جهت دینش یاری دهد و حقانیّت امر او را اشاعه دهد. در غیر این دو حالت بدون شک یزیدی است یعنی اهل طاغوت و ستم و فساد است و در سیطرە استکبار زندگی می کند و با امام در جنگ می باشد و زینبیان زمانه را به بند می کشد و در تحقیر و تهمت به آنان قرار دارد تا حسین (ع) معرفی را نکنند. در واقع در فرهنگ شیعه جمال امر به معروف همان امام زمانه است که زینبیان مردمان را امر به اطاعت از امام می کنند و نهی از اطاعت از غیر او. زیرا امام به مثابه قرآن ناطق و زنده می باشد. امام جمالِ « معروف » است و طاغوت هم جمالِ « منکر » است و زینبیان سپاه این امر و نهی.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۹۲

اگرعلی (ع) قرآن های کاغذی معاویه را از سر نیازه ها پایین آورد و بعبارتی سوزاند امام حسین این واقعه را درباره مراسم حج به کمال رساند و حقّ امامت را به تمام و کمال آشکار کرد. واقعه عاشورا چیزی جز معرفی حقِّ امامت نبود یعنی همان حقی که یک بار دیگر در ظهور ناجی آخرالزمان در کلِّ جهان رخ خواهد نمود و کلّ بشریت بدان واسطه امتحان و تعیین تکلیف خواهد شد.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۸۲

و اما برخی ادعا دارند که برای امام حسین و شهدای کربلا گریه و نوحه می کنند و نه بحال خودشان. بهر حال توجیه اعتقادی این جماعت نمی تواند چندان زیبا و خداپسندانه باشد زیرا آدمی بحال اسوه و ناجی خود گریه نمی کند بلکه این اوست که بحال ما گریه می کند. آیا این تحقیر مقدّسات و مقام امامت نیست که بحال آنان بگرئیم؟ ولی این درست است که به یاد عظمت و غیرت و شهامت و حق پرستی آنان و بحال کفر و دنیاپرستی خود گریه کنیم.
دائرةالمعارف عرفانی جلد ۲ ص ۱۹۸

استاد علی اکبر خانجانی

تناقض شیکی و حجاب


تناقض شیکی و حجاب


حجاب اگر به انگیزه عفت و عصمت است در یک کلام بمعنای جلب نظر نکردن به عمد است بواسطه لباس

،رفتار یا گفتار و روشھای زیستن . امروزه بسیاری معتقدند و حتّی در رسانه ھای ملی ما تبلیغ می کنند

که شیک بودن ھیچ تناقضی با حجاب ندارد. پس بھتر است شیک بودن را تعریف کنیم . شیک بودن

بمعنای جالب و جذاب و تحریک کننده بودن مسلماً ھر چه باشد در تضاد با امر حجاب و عفّت است . حال

اگر بواسطه چادر و نقاب ھم درجائی جلب نظر شود این ھمان حجاب ضد حجاب است و یک نفاق

آشکار است و شبھه ای از مذھب ضد مذھب می باشد . بنابراین اگر منظور از حجاب ھمانا جلب نظر

نکردن نامحرمان باشد ھیچ قانونی قادر به محجبه نمودن و با عفت ساختن فرد یا جامعه ای نیست . پس

بھتر است که معنا و فرھنگ و انگیزه ھای حجاب و عفّت را توسعه و تعمیق دھیم و اینقدر کلیشه ای و

فرمالیستی عمل نکنیم . زیرا در یک جامعه مذھبی ھیچ زنی خطرناکتر از زن فاسد محجّبه نیست زیرا ھم

فتنه اش وسیعتر و نامرئی تر است و ھم دین خدا را بد نام می کند و ھم نفاق را اشاعه می دھد .

حجاب شیک بدتر از بی حجابی است . زن با حجاب زنی است که از جلو مرد ھرزه ای عبور کند بی آنکه

نظرش را بسوی خود بکشد چه با چادر و چه بی چادر .

آنکه بواسطه حجابش جلب نظر نامحرمان می کند بسیار مخربتر است تا آنکه صرفاً بواسطه اندامھایش

دلربائی می کند زیرا بواسطه حجاب ، نگاه افراد نامحرم و ھرزه به اعماق نفس و روان زن نفوذ میکند و

در آنجا منزل می گزیند و نفس زن را تسخیر می کند و او را روسپی صفت می نماید . درحالیکه نگاه صرف

به اندام بسیار سطحی تر و پاک شونده تر است . حال بھتر می توانیم علّت مفاسد اخلاقی و روسپی

گری پنھان را در جامعه خودمان درک کنیم و لذا علاجش نمائیم بواسطه آیه لا اکراه فی الدین .


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد دوم ص 147

دین داري و معجزه


دین داري و معجزه


امروزه بسیاری بر این تصورند که دین و ایمان یعنی اعمال خارق العاده و معجزه آسا . این نیز از وراثت

بنی اسراییلی در تاریخ است که اصولاً پیامبر بی معجزه را پیامبر نمی دانند به ھمین دلیل امروزه اعمالی

مثل فال گیری و رمالی و جنگیری و احضار روح و ھیپنوتیزم و انرژی درمانی و... به حساب دین و دینداری

می آید و عاملان این فوت و فن ھا عموماً دعوی پیامبری دارند . بقول خواجه عبدالله انصاری : اگر بر آب

روی خسی باشی اگر در ھوا پری مگسی باشی رو دلی بدست آر تا کسی باشی .

از بس که حضرت موسی و ھمچنین ناجی یھود یعنی حضرت مسیح برای کفر و انکار و شقاوت قومش

معجزه نازل کرد تا ایمان آورند این قوم پنداشتند که دین و ھدایت یعنی معجزه گری و جادو گری و این

سنت کافرانه را در سائر مذاھب ھم القاء نمودند . می دانیم که طبق کلام قرآن مؤمنان اولیه در ھر

مذھبی بی کمترین معجزه و کرامتی ایمان آوردند و کسانی که ایمانشان منوط به معجزات بود نھایتاً کافر

شدند . معجزه مربوط به دوران بربریت و جھل بشر بوده است دورانی که ھنوز شعور و ادراکی پدید نیامده

بود تا بواسطه آن جھان ماورای طبیعه را باور کنند . پیامبرانی که در اقوام با شعورتر ظھور کردند گاه اصلاً

ھیچ معجزه فیزیکی نداشتند به مانند بودا .

دین و دینداری جادوگری نیست بلکه خرد و صلح و وفا و عزت و محبت است . پیامبر اسلام بعنوان اکمل

انبیای الھی تنھا پیامبر بدون معجزه مادی در مذاھب ابراھیمی است و لذا نبوت را ھم ختم کرد و عقل را

وحی بدن نامید و معرفت نفس را تنھا راه استمرار دینش قرار داد و لذا افکار جادوگری در دین اسلام کفر و

الحاد است .

کرامتھای معنوی و عرفانی یکی از محصولات طبیعی دینداری در مراحل اخلاص است که آن ھم خیرش

بی ھیچ مزد و منتی به مردمان می رسد . معجزه پرستی ادامه کفر و نفاق است و ربطی به اسلام ندارد

. در قرآن کریم نیز مکرراً ذکر شده است که حتی اگر خداوند و ملائک در مقابل کافران آشکار شوند آن را

توھم و چشم بندی می نامند و بر کفرشان می افزایند . نمایشھای کرامت جویانه آن ھم تحت عنوان

عرفان ھیچ ربطی به اسلام ندارد و ادامه خرافات بنی اسرائیلی و بت پرستی ھندو است . آنکه دین و

ارزشھای معنوی را از منظر این امور می نگرد یک شیّاد در لباس دین است . در مذھب شیعه کرامت و

معجزه ایی برتر از معرفت نفس نیست که موجب انقلاب و تحولات روحانی در مؤمنان می شود که تماماً

تصدیق عقلانیت است . آنکه تحت عنوان دین و عرفان در جستجوی معجزه و کرامت است بویی از دین و

معرفت نبرده است و ھیچ میلی نیز به آن ندارد.


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد دوم ص 119

شرایط توکل


شرایط توکل


توکل خالصانه به خدا که تنھا قلمرو رابطه ای مستقیم با خدا و تقرب الی الله در عمل است ھنگامی

ممکن است که آدمی در شرایط انتخاب بین حق و باطل قرار گیرد در شرایطی که برای انتخاب حق ھیچ

ضمانت و امنیت جانی ونانی و نامی و عاطفی در نزد خلایق نداشته باشد و از ھمه سو تھدید شود و ھیچ

یاور و بیمه و ضامن ھم درکار نباشد.

اصولاً کسی که دعوی ایمان و اخلاص و خداپرستی دارد ھرچند وقت از جانب خدا دچار چنین امتحان

و انتخابی می شود تا خودش ببیند که براستی آیا خدا را برای خود کافی می داند یا نه.

دین و دعوی ایمان و خداشناسی در یک کلمه چیزی جز اثبات « خدا کافی است » نمی باشد. و چنین

اثباتی ھنگامی محقق می شود که فرد مدعی و امتحان شونده فی الواقع در آن امتحان و انتخابش بناگاه

کل ارکان حیات معیشتی و اجتماعی و عاطفی و حیثیتی و جانی خود را بر لبه نابودی ببیند و ھیچ راه

نجاتی جز از جانب خود خدا نداشته باشد و به خدا اطمینان کند و حق را انتخاب نماید. و اینگونه است که

آدمی ھم خودش را به تمام و کمال می آزماید و ھم خدایش را . و انسان تا در چنین امتحاناتی موفق

نشود ایمان وباورش به خدا و دین و حقیقت شعاری میان تھی است . خدا را فقط می توان در مواقع

نابودی شناخت. و توکل یعنی اطمینان به خدا در چنین شرایطی. توکل قلمرو یافتن ھستی از نیستی

است.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی -جلد دوم ص 108


فلسفه احساس گناه


فلسفه احساس گناه


احساس گناه ، احساس زشتی در قبال زیبایی است احساس بدی در حضور خوبی ، احساس مرگ در برابر زندگی

و احساس نابودی در قبال ھستی است . پس احساس گناه برخاسته از اراده به زیبا شدن ، خوب بودن ، پاک و

زنده و جاودانه بودن است . پس احساس گناه عامل رشد و تکامل است و منشأ تعالی انسان می باشد . آنکه این

احساس را ندارد نیست و نمی داند که نیست به ھمین دلیل احساس گناه در وجود پاکان و اولیای خدا به

شدیدترین وجھی خود نمایی می کند . احساس گناه ھمان منشأ ف فری خود- آگاھی در انسان است و ھمان معنای

بصیرت و بستر معرفت نفس است . و کسی که این احساس را ندارد ھنوز در عرصه حیات انسانی وارد نشده

است . احساس گناه ھمانا حضور در مقابل خداست که مظھر نیکی و قدرت و پاکی و حیات و ھستی است . آنکه

بیشتر خدا را در ذاتش احساس و درک می کند شدیدتر احساس خطا و گناه می کند و شدیدتر در عطش کمال و

جاودانگی است و ھمین عطش عرصه انسان شدن و ھستی یافتن است تا آنگاه که خودیّت حقیر و عدمی انسان

به ذات خداوند ملحق می گردد و اینجاست که احساس خطا و گناه بر می خیزد و دوئیت از میان می رود و انسان

جانشین خدا می گردد .

آنکه خود را خوب و برحق و منزه از ھر خطا و گناه می بیند اصلاً نمی بیند . پس آنکه احساس خطا و جھل و

تباھی را در خود مخفی می دارد در واقع مشغول نابود سازی روح خویشتن و کور کردن چشم حق در ذات

خویشتن است و این است که کفر به معنای نداشتن احساس گناه عین جاھلیت عرصه جانوری بشر است . این

است که خداوند در قرآن می فرماید که کافران در ھر آنچه که میکند کمترین تردیدی ندارند . احساس گناه نشانه

به خود - آیی و دال بر حضور روح و نقطه وجود در انسان است و انسان از این منظر است که عدمیّت خود را

می بیند و طالب وجود می شود . و این است که علی (ع) می فرماید: « آنکه خود را نشناخت نابود است » زیرا

آنکه خود را می بیند و درک می کند جز احساس نقص و خطا ندارد و ھمین احساس منشأ خلقت انسانی بشر

است .

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 119


ملاك کفر و ایمان


ملاك کفر و ایمان


روزی به یکی از آشنایانم گفتم: « تو عجب کافری ھستی ». او که رنگ از صورتش پریده و گوئی

میخواست بمن حمله کند و گلویم را بفشارد گفت : محض اطلاع شما باید بگویم که در تمام عمرم نه از

دیوار کسی بالا رفته ام . نه زنا کرده ام. نه مال کسی را خورده ام و نه توی گوش کسی زده ام و نه به

عھدی خیانت کرده ام . و بلکه به دھھا نفر کمک کرده و آنان را از گرفتاریھا و فقر و بدھی نجات داده ام و

ھمه نمازھای عقب افتاده زندگیم را جبران نموده ام وبیش از پیش از خمس و زکات خودم به مردم انفاق

نموده ام. آیا در مذھب شما ملاک مسلمانی چیست؟ به او گفتم : در مذھب من ملاک مسلمانی اینست

که اگر به کسی بگوئی که کافر و ریاکار و ناپاکی ، از خجالت سرش را پائین می اندازد و تا بناگوش سرخ

و شرمنده می شود و در دلش این کفر را می بیند و تصدیق می کند و خود را قابل دفاع نمی یابد و دست

کسی را ھم که این کفر را به او نمایانده می بوسد و دیگر رھایش نمی کند و او را دوست و بلکه امام

خود قرار می دھد حتی اگر بقول شما ھمه احکام شرع را بظاھر رعایت کرده باشد . در میزان دین ما

آدمھای مؤمن خود را کافر می بینند و آدمھای کافر ھم خود را مؤمن می پندارند. ما این درس را از امامان و

پیامبر خود آموخته ایم . در مذھب ما نشانه ایمان خشوع است و نشانه کفر ھم تکبر و غرور است . در

مذھب ما ملاک دل است و نه گل . در مذھب ما چه بسا یک مرتاض قدیس را کافر نامند. درمذھب ما ،

خدای ما بر سر نماز گزاران متکبر فریاد می کشد و عذابشان می کند. در مذھب ما ھر چه که از

خودپرستی و خود – محوری و سرخود باشد کفر است و اینست که قدیس بی امام را کافر نامند و

ایثارگران خودپرست را فاسق می خوانند.

دین آدم متکبر بدتر از بی دینی است. در مذھب ما گناه کردن ، گناه نیست بلکه شرمنده نبودن گناه است

و غرور خود شیطان است.


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد دوم ص 109


---------

first
434445464748
49
505152
last