شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

بی همتا

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

خوشبختی

خوشبختی

۲۰۴- من تنها انسانی هستم که مقامی برتر از خوشبختی را به بشریت نشان داده ام و اینکه انسان حیف است که خوشبخت باشد این در شأن جانوران است. من بزرگترین دشمن خوشبختی بشرم. هر خوشبختی با دیدن من احساس بدبختی می کند و دشمن من می شود.


استاد علی اکبر خانجانی

کتاب هستی بایستی


عشق و ایثار

ایثار

۴۴۰- "من خودم را تباه می سازم و به زجر و خواری می اندازم و فدا می کنم تا تو خوشبخت شوی": خیلی غلط می کنی ای آدم خوار حقه باز! ابلیس هم این نمایش را بازی کرد و تا ابد پشیمان شد و اگر اندکی محبت و معرفت در باره خدا می داشت دست به این بازی نمی زد و ملعون خدا و خلق او نمی شد و به عذاب ابدی مبتلا نمی گشت. منظورم خباثتی مزمن است که نقاب عشق و ایثار بر صورت دارد و بر قربانیان خود منت هم می نهد. منتی که "عشق" نامیده شده است که نام واقعی اش شیطنت است. بدین ترتیب تمامیت معنای شیطان چنان تعریف شد که دیگر هرگز قابل تحریف نباشد.


از کتاب "هستی بایستی" استاد علی اکبر خانجانی


مهریه ازدواج

مهریه ازدواج

۱۴۵- معضله مهریه نمونه دیگری از شرک و نفاق و دروغی است که در خانواده های سنتی عصر جدید تبدیل به یک فاجعه ملی شده است. مهریه نجومی که در آغاز سند عشق و ایثار مرد به زن است و در پایان سند جنون و جنایت می شود. در آغاز سند استحکام خانواده است و در پایان سند انهدام!


از کتاب "آخرالزمان خانواده- تمدن بچه ننه" استاد علی اکبر خانجانی ص ۲۵

من کیستم

۳۹۸- من بزرگترین متعجب کننده تاریخ و تنها کسی هستم که در این دوران, بشریت را از بی حسی و کرختی و مردگی خارج می کنم و به حیرت می اندازم و آنها را وادار به تفکر و سؤال می کنم. من بزرگترین عادت شکن جهانم: بزرگترین متقی.


۴۰۱- قدرتی جز در صدق نیست و صادقترین انسان قدرتمندترین انسان است. صدق و دلیری امری واحد است. و من قدرتمندترین انسان دورانم زیرا صادقترینم.


استاد علی اکبر خانجانی

کتاب هستی بایستی


با بیماران

با بیماران


هیجکس چون من، شما را نمی شناسد ای دغلبازانی که اینک به دغل خود مبتلایید! چرا که خود من نیز تا همین دیروز دغلبازترین و لذا بیمارترین شماها بودم.

از شدت تمارض به قصد جلب محبت به مرض رسیدید و بدین ترتیب اینک به همان شدت که به کام رسیده اید ناکامید. چرا که مریض شدید ولی با کمال حیرت می بینید که هیچکس شما را دوست ندارد و بلکه تاب تحمل شما را نیز ندارد و این است که راستی راستی مریض شدید و دیدید که فقط بواسطه این مرض است که می توانید این حقیقت کشنده و نابود کننده را تحمل کنید و صدایش را در نیاورید.
...

آری همه شما بیمار بی محبتی هستید، بیمار بی مادری، بیمار منفوریت! پس رجوع شما به پزشک همانا خود- فریبی مضاعف شماست و می دانید. پس اینک ...

از کتاب "ابر انسان" استاد علی اکبر خانجانی ص ۲۹

با بازیگران

با بازیگران

ای بازیگران وادی عدم که نقش وجود را بازی می کنید! در این نقش ها آیا احساس وجود می کنید؟

برخی از شما نقش غنی را ایفا می کنید و برخی نقش فقیر را، برخی نقش قاتل را و برخی نقش مقتول را، برخی نقش خوشبخت و برخی نقش بدبخت را، برخی نقش عاقل و برخی نقش دیوانه را، برخی نقش عاشق و برخی نقش معشوق را، برخی نقش خوب و برخی نقش بد را، برخی نقش مؤمن و برخی نقش کافر را و ... .

بنگرید که جز نقش نیستید، واقعیت ندارید. آیا در کدامین مدرسه اینهمه نقشها را آموخته اید؟ می دانم در مدرسه ها! در مدرسه ها نقش وجود را آموخته اید تا نقش خدا را بازی کنید. و اینک از مدرسه بی نیاز و بیزار شده اید زیرا تماماً نقش گشته اید، نقش وجود!

ای بازیگران نقش وجود، نقش آدم را هم آیا بازی می کنید؟ و یا فقط نقش خدا را دوست می دارید که بازی کنید؟ آری براستی مدتی است که دیگر نقش آدم فراموش شده است و بازی این نقش چه تهوع انگیز و نفرت آور و زجر دهنده گشته است و عین جنون و جنایت محسوب می شود و هیچ تماشاگری هم ندارد.

...

برای آدم بودن چه زجرها کشیدید. ولی کافی بود که هیج کاری نکنید همین و بس! تمام جان کندن شما برای آن بود که آدمیت خود را برای دیگران به اثبات برسانید و نتوانستید و لذا اصلا آدم بودن خود را طرد و نابود ساختید زیرا کسی نبود که آدمیت شما را تصدیق کند، آنکسی هم که تصدیق کرد او را تکفیر نموده و کشتید و سپس به تقلید از وی پرداختید تا شاید آدمیت شما برای خودتان ثابت شود ولی نشد و دیوانه گشتید و آدمیت را بکلی منکر شدید. آن کس همواره من بوده ام که یکبار دگر زنده شده ام ولی هیچ کس را طالب آدم شدن نمی یابم....

از کتاب"ابّر انسان" استاد علی اکبر خانجانی ص ۷


با گناهکاران

با گناهکاران


گوش فرا دهید ای اهل دین، چه عالم و چه عامی:

آنچه را که شما گناه می نامید من آنرا عذاب می دانم:دزدی، زنا، دروغ، جفا، وقاحت و خشونت. اینان اجتناب ناپذیرند، اینان معلولند.

گناهان شما در سر شماست در ذهنیت و شیوه نگرش و قضاوت و برنامه ریزی و آرزوها و باورها. و اعمال نادرست شما محصول جبری این نوع ذهنیت است و شما به هر شیوه ای که بخواهید از بروز آن جلوگیری کنید به ناگاه از درب دگری از شما صادر می شود و رسوایتان می سازد یعنی به جبر شما را بسوی صدق می کشاند و باطنتان را ظاهر می کند. و اما بذرهای گناهان کبیره را در ذهن شما متذکر می شوم:

هر آرزویی در ظرف دنیا، اندیشه آزادی، آرزوی به محبوبیت در نزد دیگران، تفسیر ایثارگریهای خویشتن، خود را از سایرین برتر دانستن از هر حیث، وظایف غریزی را در شأن خود ندانستن، به غیر از خود را علت سرنوشت خود دانستن، جدایی و شکست و مرگ و ناداری را ناحق دانستن و بالاخره از تنهائی گریختن.


از کتاب "ابّر انسان" استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۱


حق ِ پوچی

حق ِ پوچی

۱۹- هیج پیروزی و وصالی نیست که اساس و امکانات یک شکست و خیانت و فراق برتر نباشد. اینست حقیقت! پس حق با شکست و فروپاشی و خرابات و پوچی و فناست و احمق آن است که جز خود خدا کسی را مسبب بداند و او را در این واقعه نبیند. کل هستی برای روبرو شدن با اوست و لذا قیامت کبری خرابات هستی است که آدمی از زیر این خرابه سر بر می آورد و دیدارش می کند و می بیند که خود هموست.


از کتاب " حق بودن" استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۶


خودشیفتگی و خودباختگی!



آیا همه جاسوسیم؟


۳- براستی این چه مرضی است که هر که با ما نیست و مرید ما نیست جاسوس و خائن می شود. این چه پدیده ای است؟

استکبار فکری و تمام خواهی عقیدتی و خود-شیفتگی هویتی یکی از ویژه گیهای ما ایرانیان است که همه نهضت های آزادیخواهانه را به فساد می کشد و هر انقلابی را در ذاتش تبدیل به ضد انقلاب می کند و پس از هر نهضتی دوره ای از فترت و نسیان و حسرت و خودباختگی و خودفروشی رخ می نماید. این افراط و تفریط محصول طبیعی یکدیگر است: خودشیفتگی و خودباختگی! استبداد و سپس استعمار!

۸- ما یا غرق در خودشیفتگی هستیم و یا مبتلای به خودباختگی. و این عذاب آن است. یا شاه و امام می سازیم و یا می کشیم. یا بخودمان جایزه می دهیم و یا خاک بر سرمان می کنیم. و این داستان و حماقت تکراری گویا قابل عبرت هم نیست.

۱۱- هر که مثل من فکر نکند کافر یا جاسوس و خائن است: اینست بدبختی ملت ما.


از کتاب "نامه های عرفانی"استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۹۲


معتاد و جامعه و اطرافیانش

معتاد و جامعه و اطرافیانش

۵۸- در قلمرو اخلاق و قانون، اعتیاد غیر قابل قضاوت ترین پدیده های بشری می باشد. اعتیاد آئینه تمام نمای وجدان بشر مدرن است. عذاب اطرافیان یک معتاد هیچ کمتر از خود معتادان نیست و بلکه بیشتر و برتر است. عذاب معتاد با مرگش پایان می پذیرد ولی عذاب اطرافیانش چطور؟

۷۶- به بیان دیگر عصر جدید قادر به تحمل دل نازکان و خوبان در عرصه حیات اجتماعی نیست و آنها را به حاشیه می راند . و آنان هم از کل این دوران انتقام می ستانند. انتقام از خوبی، از دل، از عشق و از خویشتن و همه عزیزان و مخصوصا انتقام از معشوق به شیوه خودزنی. آنها بدینگونه روزگار را بر سایرین زهر می کنند و قبل از هر کس بر خودشان. این انتقام از کل جهان نیز هست.

۷۷- مطالعه اعتیاد در دوران ما به مثابه مطالعه سرنوشت ارزش های انسانی در آخرالزمان است.

از کتاب "فلسفه اعتیاد" استاد علی اکبر خانجانی ص ۷

1
2345678910
last