افسرده گی (بیماري عصر مدرنیزم)
موضوعات: دین،اسلام،قیامت،آخرالزمان،بهشت،جهنم،گناه،عذاب،حجاب،,درمان بیماری ها- ترک اعتیاد,
برچسب ها: افسردگی , آخرالزمان , شادی , نشاط , کمبود محبت ,
[ بازدید : 134 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
آخر زمان یعنی چه ؟
اگر زمان ھمان چیزی باشد که ساعت اندازه می گیرد و گردش دورانی زمین موجب می شود مسلماً
ھنگامی پایان می پذیرد که زمین از حرکت باز ایستد یعنی منظومه شمسی فروپاشد و نھایتاً کائنات از
حرکت و نظم باز ایستد . البته چنین وضعیتی بعنوان پایان جھان درھمه مذاھب الھی پیشگوئی شده است
. ولی آخرالزمان در قلمرو ادراک و صفات بشری امری دگراست و وضعیتی کاملاً روحانی میباشد که البته
مقدمه بشری آن قیامت جھانی است . ھرچند که این مقدمه به تعبیر قرآنی پنجاه ھزار سال بطول می
انجامد که این ھمان عرصه آخرالزمان است که در لفظ قرآنی و در نزد خدا به مثابه یک روز است.
و امّا زمان در ادراک و حسّ بشری امری تماماً منوط به انتظار است : انتظار فرارسیدن شب و روز و فصل
و ماه و سال و.... . این انتظار امری تماماً بشری است و چنین انتظاری در ھیچ حیوانی نیست .
در حقیقت انتظار حاصل آرزو و آرمان و امید است و بمیزانی که آدمی یا بدلیل به کام رسیده گی و یا از فرط
اشدّ ناکامی و یاٌس از آرزو و آرمان خود دست می کشد و انتظارش به پایان می رسد دچار وضعیت
آخرالزمانی می شود . و چنین وضعی امروزه در افراد وجوامع بشری کمابیش در حال پیدایش است . این
حالت نوعی وضعیت صفر و رکود است که گوئی حرکت زمان را در بشر به پایان میرساند و لذا گردش زمین
و دگرگونیھا اثری به حال چنین انسانی ندارد . و آنگاه که این انتظار به پایان میرسد ناجی از راه میرسد.
بدون شکّ چنین وضعی در موٌمنان حقیقی دارای ویژگی کاملاً متفاوت ومتضادی است و آن اوج و اشدّ
انتظار است در غایت نومیدی.
بسیاری از نشانه ھای چنین وضعیت روانی در انسان ، امروزه کمابیش در حال روی دادن است : بروز
فزاینده جنون وجنایت ، گرایش به مخدرات ، خودکشی ، رشد فزاینده کفر وتبھکاری .... . که جملگی
محصول یاٌس و از میان رفتن حسّ انتظار و به پایان رسیدن حرکت زمان در روان بشر است . این ھمان
وضعی است که اندیشه را عقیم می سازد و احساس را می کشد و اراده را فلج می کند و ارزشھا دچار
پوچی می شوند و قوانین بی اعتبار می گردند و عھد و وفا ناممکن می آید و.... اینھا جملگی در پیشگوئی
ائمه اطھار (ع) درباره آخرالزمان وجود دارد . وعجیب اینکه این اختلال در حرکت زمان در نفس انسان در
جھان واقعیت بیرونی و نظام طبیعت نیز کمابیش خود نمائی می کند که امروزه شاھدیم.
نشانه ھای آخرالزمان آنقدر محسوس و عینی است که امروزه لامذھب ترین آدمھا را نیز به اعتراف
کشانیده است . آخرالزمان یک واقعیت است و نه صرفاً یک باور مذھبی .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 15
مرضی بنام همجنس گرائی
عصر مدرنیزم به لحاظی عصر نھضت جھانی ھمجنسگرایان است و بدین لحاظ به مثابۀ رجعت
جھانی قوم لوط می باشد و عصر لوطیزم یا لاطیزم است زیرا فرھنگ حاکم بر این جماعت ھمانا
لوطی گری و لاطی است . و می دانیم که جماعت لاط و لوطی بیش از ھر امری معروف به لاابالیگری
و عدم تعھد به امور اخلاقی و اجتماعی ھستند . و در عوض دعوی عشق و عاشقی و خدمت بی
شائبه به دیگران را دارند البته خدمات فسق و فجوری و عشرتکده ای و میخانه ای و پا منقلی. و این
نیز دیگر از نشانه ھای آخرالزمان و پایان تاریخ به عنوان عرصه انقراض نسل بشر می باشد . تکّبر و
خود پرستی تا سر حد انکار ھر تعھدی حتّی در قبال نیاز جنسی و ازدواج منشأ اصلی بروز مرض یا
عذابی بنام ھمجنسگرائی است که در مردان تحت عنوان عشق گرائی و تخدیر گرائی وگاه درویش
گرائی و در زنان مدرن تحت عنوان فمینیزم خودنمائی می کند : مکتب اصالت مردانگی و نرینه گی و
اصالت مادینه گی ! و این یک زندگی انگلی و کرم صفتی است چرا که انگل و کرم کدو بطور ژنتیکی در
آن واحد در خودش حامل نرینه گی و مادینه گی است و لذا جانوری خود –گاه می باشد . ولی در
انسان این مرض ژنتیکی نیست بلکه فرھنگی و اخلاقی می باشد و توجیه ژنتیکی و روانی این مرض
یک فریب بزرگ می باشد . این مرض دشمن تعھد و وفا و مسئولیت است و لذا یکمرض کاملاً کافرانه
و فاسقانه می باشد و مبتلایانش در جرگه معذبترین افراد بشری می باشند و جز با توبه از کفر و
فساد اخلاقی علاجی ندارند .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 170
فلسفه اخلاق نسبی
مجموعۀ سخنان علی ( ع) و احادیث نبوی و ائمه اطھار کاملترین وعالیترین کتاب اخلاق و حکمت
اخلاقی و عرفان اخلاقی در کل تاریخ بشر است و برتر از این مکتبی در اخلاق ممکن نمی آید .
ولی متأسفانه نگاه علما و فقھای اسلامی به این احادیث بسیار ضعیف و سطحی واکثراً مذبذب و
مشرکانه بوده است الا اندک عارفان و حکیمانی که آنھم به استعاره و مثال حق این حکمت ھا را
کمابیش شرح داده اند مثل مثنوی مولوی. که آنھم مورد تکفیر اکثر علما و فقھا در طول تاریخ بوده
است . و امروزه ھم که از قلمرو تکفیر قدیم خارج شده وارد عرصه حکمت اخلاقی و اخلاق عملی ما
نشده بلکه تماماً به بازیھای ھنری و کلامی و مدرسه ای گرفتار آمده و نوعی مشغله گشته است .
فقھا و مفسرین اخلاقی ما یا به سراغ احادیث نمی روند و یا اگر ھم می روند بسراغ مشکوکترین و
جعلی ترینش می روند تا بشود از آن در جھت حلال کردن حرام بھره برد . و آنگاه ھم که بسراغ
احادیث محکم می روند قصد دارند تا استحکام یک حکمت اخلاقی را بشکنند و آنرا نسبی نمایند و
استثنائی پدید آورند . مثل استثناھائی که دربارۀ صدق بوجود آمده استکه : صدق امری واجب است
الّا در مواردی که ...... و یا : تجسس حرام است الّا در مواردی که ........ و یا : دروغگوئی حرام است الا
در مواردیکه ......... این موارد استثناء به آسانی کل اصول و محکمات اخلاقی را نابود میکند زیرا ھر
کسی قادر است که حرام خود را در این استثناھا جای دھد و حلالش نماید . نسبی نمودن اخلاق
بزرگترین خیانت و انحراف و ارتداد مشرکانه ای است که در تفاسیر فقھی بر دامن اسلام نشسته و
بنیاد عقل اخلاقی و فضایل انسانی را بر کنده و حکمت اسلامی را نابود ساخته است و لذا فلسفه
یونانی بر جای آن نشسته است .
یکی از اھداف و تلاشھای ما در این نشریه احیای حکمت اسلامی و رویکرد به مبانی و اصول و
محکمات اخلاقی و معارف قرآنی است . نسبی ساختن مبانی اخلاق روش ابلیس در براندازی اخلاق
است . قیاس نمودن اصول اخلاق عملی مکتب ابلیس در لباس دین است که از بنی اسرائیل آغاز
شده و تا عمق اسلام نفوذ کرده است .
و بدینگونه است که از پس ھر حکم اخلاقی یک ولی ، امّا ، بشرط ، اگر و مگر آمده و آن اصل را از
حیث انتفاع ساقط نموده است : و لذا کل حکمت اخلاقی بدینگونه در آمده است : صدق خوب است
ولی افسوس که عملی نیست ..... دروغگوئی حرام است مگر اینکه جان مؤمنی را به خطر اندازد و
..... این منطق فراموش کرده است که حتّی جان مؤمن ترین و عزیزترین انسان یعنی رسول خدا ھم
نمی توانست به ابوبکر اجازه دروغگوئی بدھد . و بدینگونه است که دروغ مصلحتی پدید آمده و صدق
را بکلی نابود ساخته است .
فقه و اخلاق نسبی و تفسیری ھمواره محصول دستگاه ھای جور و کفر بوده است تا فساد را برای
حاکمان حلال سازد . فقه و اخلاق نسبی بزرگترین علت رکود و مرگ فقه اسلامی در تاریخ است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 103
« اسلام ناب » چیست؟
دین اسلام ، دین آخرین و دین آخرالزمان و دین عرصه انسان جھانی است و لذا اسلام ناب بدون ھرشرک
و نژاد پرستی و اقتدار گرائی فرقه ای و ملی، دینی است که بیانگر نیاز انسان آخرالزمان در سراسر
جھان است بدانگونه که ناجی ھمه مذاھب و ملت ھا باشد.اسلامی که بیانگر انسان واحد و جھان واحد و
روح واحد و نیاز واحد و حق واحد وخدای واحد و معرفت واحد و شریعت واحد بر مبنای معرفت نفس
نباشد اسلام ناب نیست و ھنوز شرکھا و آفت ھای تاریخی و قومی و نفسانی دارد و آن اسلامی نیست
که ناجی آخر الزمان را به جھانیان معرفی کند و نظم و حکومت واحد جھانی را پدید اورد.
در واقع اسلام ناب اسلامی است که از اعماق عرفان توحیدی تبیین و تدوین شود. ھمانطور که فی
المثل معارف مولوی و حافظ بر دل ھفتاد و دو ملت و مذھب می نشیند ولی این معارف امروزین نیست و
باید احیاء و به روز گردد. پس اسلام ناب ھمان عرفان علوی است که ھمه آحاد بشری را درک نموده و
پاسخگو باشد . اسلامی که نتواند ھمه مذاھب و ملل را تماماً درک کند اسلام ناب نیست. اسلام ناب آن
عرفانی است که ھمه پدیده ھای جھان مدرن را در قلمرو فرھنگ و مذھب و سیاست و اقتصاد و علوم و
فنون و ھنرھا بخواند و حقش را بیان کند و رازش را در انسانیت انسان بنمایاند و یگانگی را آشکار سازد .
اسلام ناب آن اسلامی است که حتی یک نفر را بر روی زمین مستثنی نکند و در خود جای دھد .اسلام
ناب اسلام مرده باد و زنده باد نیست . اسلام ناب اسلام ذِرات و کرّات است و مال ھمه است .
آیا عدالت همان برابری است؟
عدالت را مترادف برابری دانستن عین حماقت و ھذیان است و بلکه عین ستم و تجاوز به حقوق ذاتی
افراد بشری می باشد . برابرسازی استعدادھا، دانائی ھا ، ایمان ھا ، فضیلت ھا و شرایط جسمانی و
روانی و نیازھای متفاوت عین نادیده گرفتن واقعیت و کتمان نیازھا و توانائی ھای متفاوت است . این نوع
برابرسازی فیزیکی و رفتاری جز به انھدام و سرکوبی روانی انسانھا نمی انجامد . موجودات فقط در
نابودن خود برابرند . برابری برخاسته از عدم پرستی و انھدام سازی و طبع ویرانگری بشر است . ھمه
جدال ھا و جنگھا برخاسته از اندیشه برابرسازی است . برابرشدن با دیگری یعنی نابود شدن . عدالت
اینست که ھر کسی بسوی خصائل و استعدادھا و نیازھای خود حرکت کند و آنھا را دریابد ، بشناسد ،
اصلاح کند و کامل سازد و در سمت اتحاد و تعالی روحانی خود بکار گیرد و در اختیار ھمگان قرار دھد تا ھر
کس موجودی منحصر بفرد و بی تا باشد . برابرسازی صوری حاصل غایت قشری گری است. تلاش برای
برابرسازی جز فساد و جنون و جنایت بھمراه نداشته است . این فلسفه محصول ارادۀ به تقلید کردن
است که برخاسته از بخل و حقارت بشر است و انسان را در حقارتش میستاید. این یک فلسفه ماشینی
و حاصل ماشین زده گی بشر است .
قرآن کریم بوضوح حماقت این نوع فلسفه را بر ملاء می کند : آیا عالم و جاھل برابر است ؟ آیا پاک و ناپاک
برابر است ؟ آیا مؤمن و کافر برابر است ؟ امروزه شعار برابری موجب شده که مردان مبدّل به دیوھای
ملوسی شده و زنان مبدّل به عنکبوتھائی مردخوار گشته و بچه ھا مبدّل به غولھای والدین خوارشده اند
و جملگی در مالیخولیای بی ھویتی و گمشده گی خود جان می کنند . بقول علی (ع) عدالت بمعنای قرار
گرفتن ھر چیزی بر جای خودش می باشد نه ھر کسی بجای دیگری . این تناسخ و مالیخولیاست .
اندیشه برابری حاصل تکنولوژیکی شدن روان بشر مدرن است که ھیچکس نمی خواھد خود باشد . این
گریز از خویشتن خویش عین دیوانه سازی خویش و جنون سالاری است. این نفرت از ھویت ذاتی خود و
خلقت الھی خویش عین کفر بشر است و لذا ھمه داعیان برابری علناً دشمنان دین و اخلاق و فضائل
انسانی ھستند و فساد و تبھکاری را اشاعه می دھند و نھایتاً انقراض نسل بشررا خواھانند . این برابری
در مرحله نخست موجب فروپاشی خانواده بوده است که این فروپاشی اساس ھمه مفاسد جھان برابری
است . وقتی زن بخواھد کارھای مردانه کند و بچه ھا ھم بخواھند از والدین خود تقلید نمایند چنین خانه
مبدّل به دیوانه خانه می شود و ھمه حقوق و وظایف و نیازھا درھم می ریزد و ھیچکس متعھد نیست
حتّی بخودش. برابرسازی چیزی جز نابودی حقوق و وظایف نیست ھمچنین نابودی غرایز و عواطف
ونیازھای فطری انواع بشری .
اگر عصر مدرن را عصر از خودبیگانگی می دانند حاصل سلطه اندیشه ھای برابرساز است . فکر برابری
فکر نابود سازی فطرت ھا و بی تائی ذات است.
یگانگی روح انسان بواسطه حضور روح خدا در بشر ربطی به برابری ندارد . یگانگی را ھمان برابری
دانستن منشأ ھمه جھالت ھا و جنونھا و ظلمھا و فریبھاست . بشر مدرن را بقول مولای رومی تقلیدش بر
باد داده است تقلیدی که امروزه نام برابری بر خود نھاده است و این رجعت به طبع میمونی بشر است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد پنجم ص 236
ماه محرّم آمد !!
« مظلومیت مضاعف حسین (ع) از جانب شیعیان »
یغمای جندقی عارف و شاعر عمله و آوارۀ عصر قاجار در پیش درآمدی بر ماه محرم می گوید :
ماه محرم آمد ھنگام عیش و عشرت ای شیعیان خالص یک اندکی مروّت
این بیت شعر گویی زبان حال امروز ما نیز ھست. گویی که امام حسین(ع) به کربلا رفت و ھفتاد و دو تن
از عاشقان حق را با کل خاندانش به ذبح عظیم کشاند تا ما پیروانش سالی ده شبانه روز پلو و شربت و
شیرینی بخوریم و خستگی سال از تن بدر کنیم . آنان که به یاد حسین دلشان غرق عشق و اندوه می
شود و عرق شرم بر جبینشان پدید می آید این پلو ھا از گلویشان به سختی پایین می رود ھمانطور که
نمی توان پلوی عزای جوان مرگ خود را خورد .
به لحاظی ھم می توان اینھمه عیش و شکم چرانی در طی ده شبانه روز را تعبیر بر این امر نمود که
حسین (ع) خود و خاندان و یارانش را به خاک و خون کشید تا ما شیعیانش با خیال راحت گناه کنیم و
نگران عقوبت اعمال خود نباشیم زیرا برایش سینه زده و اشک ریخته و پلو داده و خورده ایم ھمچون
ماجرای شفاعت مسیح برای مسیحیان که خود را از قید و بند ھر اخلاقی رھا ساخته و خود را بخشوده
دو جھان پنداشته و به ریش جھانیان ھم می خندند و ھر پرھیزکاری را ابله و وحشی می نامند .
براستی حاصل این عزاداریھا و عیاشیھا که ھر ساله افزون تر از سال پیش است و ھزینه ھا سر به فلک
می زند و در طی این چند دھه اخیر به اندازه ھزار سال گذشته عزاداری حسینی شده است در قلمرو
اخلاق اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ما چه بوده است ؟ آیا غرور حاصل از این مراسم بر کفر ما نیفزوده
است ؟ آمار فزاینده بزھکاری و قانون شکنی و فحشاء و رباخوری و اعتیاد و تصادفات و کلاه برداریھا
و.....نشان دھنده رابطه معکوس اخلاق اجتماعی ما با این مراسم است . گویی که با این مراسم حق
حسابی به حسین (ع) می دھیم و گناھان سال گذشته خود را بی حساب و بی خیال می شویم و باز از
صفر شروع میکنیم اگر آمار خلاف کاریھای ایام بعد عاشورای حسینی را بدست دھیم این واقعیت اشکار
می شود .
بجای اینھمه بریز و بپاش و خوردن تا سر حد استفراغ آیا بھتر نیست که روز تاسوعا و عاشورا روزه بگیریم
؟ آیا این به عزا و عبادت نزدیک تر نیست و اینکه ھزینه این غذاھا را یک جا به حسابی واریز کنیم و به
مستمندان برسانیم ؟ آخر در کدام قاموس و فرھنگ و اخلاقی روز عزا را جشن می گیرند انھم عزایی
اینچنین تراژیک که کل تاریخ بشر مشابه اش را به خود ندیده است . آیا می شود در کنار نمایش قتل گاه
نینوا این ھمه سفره پھن کرد و با تماشای ھفتاد و دو تن سر بریده و بدن قطعه قطعه و خیمه ھای آتش
گرفته و کودکان پا برھنه و سر به بیابان نھاده و زنان سر برھنه در زیر تازیانه چگونه می توان اینھمه
عیاشی کرد ؟ این عیاشی در ھمان روزھا فقط در شام و در کاخ سبز یزید بر پا شده بود و ما ھم ھمان
سنّت را ادامه داده منتھی کمی سینه ھم می زنیم تا کسی متوجه مسئله نشود و شک نکند . آدمی اگر
برای مرده اش ھزینه می کند این ھزینه را به غریبه ھا و مستمندان می پردازد نه برای خود و اھل و
عیالش. اگر ما صاحب عزای حسینی ھستیم باید چنین کنیم .
بیاییم اندکی ھم مرّوت کنیم و کمی در محضر حسین خجالت بکشیم و از خدای حسین بترسیم که
غیورترین خدایی است که تجلی نموده و تجلی قھارانه اشدر ظھور امام زمان است که رجعت حسینی
است .
اگر دو روز تاسوعا و عاشورا روزه بگیریم و سینه زنیم واقعاً عزادار حسینی ھستیم و این پلو ھا را به
مناسبت تولد حسین و عباس و علی اکبر بخوریم .
البته خواھید گفت که اگر پلو و شربت و شله و شیرینی در کار نباشد کسی برای عزا نمیآید بسیار خوب
آنگاه اندکی شیعه گری ما پالایش می شود بگذاریم اندکی نفاق از رونق بیفتد زیرا دین خدا حزب بازی و
لشگر کشی نیست . بیاییم این مظلومیّت مضاعف را از حسین برداریم و نام حسین را ملوّث به آھنگھای
کاباره ایی نسازیم و صحنه ھای سینه زنی و زنجیر زنی را مبدل به دیسکوتکھای حسینی نکنیم . و بدانیم
که حسین غیورترین انسان تاریخ است .
اگر گریستن بر حسین موجب بخشودگی کل گناھان فرد می شود در این صورت بایستی کل دین و
شریعت را مختومه اعلان کرد و معاد را از اصول مذھب شیعه حذف نمود . درستی ھر حدیثی منوط به
عقل و کتاب خداست و چنین حدیثی ضد عقل و ضد آیات الھی در قرآن است و بر کل دین خدا خط بطلان
می کشد درست به ھمین دلیل است که بخشی از مراسم عزای حسینی ھمواره در دست اراذل و
اوباش و رباخواران و تبھکاران حرفه ایی بوده است که خود بزرگترین لکه ننگ بر دامن شیعه حسین است
. این ظلم کبیری که بر حسین وارد می شود دامن جامعه ما را گرفته و ما را به صد ھا ظلم و ضلالت مبتلا
کرده است . این امر مسئله ایی صرفاً شخصی ھم نیست بلکه مربوط به ھویّت و سرنوشت ملی و دینی
ماست و اگر دولت در چنین مواردی دخالت نکند پس مسئولیت شرعی حکومت اسلامی در حراست از
نوامیس ملی و دینی در کجا بکار می آید آیا ھمینکه مردم و جوانان در عزای حسینی مشغول باشند
کفایت می کند آیا عزای حسینی ھم نوعی اشتغال و تفریح است اگر ھم ھست ناسالم ترین تفریحات
ممکن است .
این بساطی که درباره شھادت حسین براه انداخته ایم عملاً خط یطلان بر ھمه امامان دیگر کشیده ایم و
گویی که تشیع یعنی قیام برای حکومت . و درست به ھمین دلیل است که از چنین منظری مابقی امامان
ما تعارفی بیش نیستند .
اصلاً امر به گریستن بر امام حسین (ع) ذاتاً زیر سوال است مگر اینکه بگوییم در آیینه عظمت کربلا و
پیروزی دین خدا در عاشورا بر خفّت و خواری خویشتن می گرییم . وقتی زینب در محفل یزید این واقعه را
کمال لطف و نعمت خدا بر خاندانش می داند و مظھر زیبایی جمال حق معرفی میکند پس گریستن بر این
واقعه در حقیقت طرد و لعن کردن این واقعه است و این نگاه یزیدیان و کوفیان است ھمانطور که حسین
(ع) پیشگویی کرده بود که نخستین گروھی که بر این واقعه عزاداری خواھند کرد اھل کوفه اند .
چھارده قرن از آن حجله گاه حق بر روی زمین می گذرد که تعبیر و فھم ما از آن ھنوز ھم چه کافرانه و
کوفیانه است . به امید روزی که به مناسیت عاشورای حسینی روزه بگرییم و سرود فخر و گلبانگ
سربلندی سر دھیم تا کافران جھان به ھوش آیند و بر سر و سینه خود بکوبند . ظلمی که شیعیان حسین
به او کردند امویان نکردند ھمانطور که آنان که سر حسین بریدند روزی از مریدانش بودند . پناه بر خدای
حسین از اینھمه ظلم و ظلمت که کرده و نموده ایم .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 215
بزرگترین معماي عرفانی دوران
به نام خدا
چرا بشر مدرن ھر چه که به لحاظ صورت و ظواھر زندگی و آداب حیاتی و علوم و فنون زیست و آموزش و
پرورش و تعلیم و تربیت جھانی و خوراک و پوشاک و ھمۀ مصارف و نیازھا و دردھا و بن بست ھا و شرایط
حیاتی بر روی زمین و حتی زبان و گویش و ادبیات و طرز فکر و باورھا و احساسات و عشق و نفرت ھا
بسوی ھمسانی و تشابه و وحدت می رود و به اخبار و اطلاعات و آگاھی ھای مشترک می رسد و جامعۀ
بشری تبدیل به یک دھکدۀ جھانی می شود و ھمه در جریان احوال و اعمال و حوادث ھمدیگر قرار می
گیرند ولی به لحاظ روحی روز به روز تنھاتر و دورتر و بلکه غیرقابل تحمل تر و عدوتر می شوند و ھر فردی
تبدیل به یک سلول انفرادی محبوس در تن خود می شود که این دژ انفرادی را مسلح تر می سازد تا
کسی به حریم تنھائی او نزدیک نشود و به او راه نیابد در عین حال که از تنھائی نفرت دارد و شبانه روز از
آن می گریزد دربدر به جستجوی یک دوست است و نمی یابد . چرا ؟
این بزرگترین و محوری ترین و جھانی ترین مسئله و معما و تضاد وجودی انسان مدرن است .این به چه
معنائی است ؟ چرا چنین است و چه راه حلی دارد ؟
چرا بشر مدرن ھر چه که شبیه تر و ھمدردتر میشود ضدتر میشود ؟
چرا بشر مدرن ھر چه جمع تر می شود به لحاظ روانی فردتر و تنھاتر میشود ؟
چرا بشر مدرن ھر چه ھمدردتر می شود دردمندتر میشود و از ھم می گریزد ؟
راز این ھمسانی و شباھت و تجمع روز افزون چیزی جز تکنولوژی نیست .
پس سئوال اینست که چرا تکنولوژی بشر را با چنین معما و تضادھائی روبرو کرده است ؟
چرا بشر مدرن ھر چه که به امیال خود نزدیکتر می شود و بکامتر می گردد شاکی تر و یاغی تر و متشنج
تر و ھراسانتر و تروریست تر میشود ؟
این بکام رسیدگی نیز از برکات تکنولوژی مدرن است .
پس چرا تکنولوژی روز به روز بشر مدرن را قحطی زده تر و وحشت زده تر و دیوانه تر میسازد ؟
تکنولوژی موجب تجمع و نزدیکی فیزیکی و خبری روزافزون انسانھا و جوامع با یکدیگر شده است . پس
چرا این نزدیکی باعث دوری و بلکه نفرت باطنی شده است ؟
چرا تکنولوژی بشر را به نفرت از یکدیگر و بلکه خودش رسانیده است ؟ به خودکشی ! اعتیاد ! ترور !
در حقیقت باید گفت که در کار تکنولوژی یک تکنولوژی بسیار لطیف فریبنده و شیطانی وجود دارد .
آیا تکنولوژی تکنولوژی چیست ؟
آیا روح تکنولوژی چیست ؟
آیا خدای تکنولوژی چیست ؟
ھر چه باعث فریب بشر شود شیطانی است . پس تکنولوژی و فلسفۀ تکنولوژی ھمان ابلیس است . و
خدای تکنولوژی ابلیس است .
یکی از ترفندھای دیگر ابلیس در قرآن زیباسازی و موجه کردن و تقدیس اعمال بشر است . و این تماماً در
ذات تکنولوژی است .
یکی دیگر از صفات ابلیس کبر و غرور در بشر است . و بشر مدرن و تکنولوژیست متکبرترین و مغرورترین
بشر تاریخ است . آدمھای پشت کامپیوتر را نگاه کنید !
یکی دیگر از صفات ابلیس در قرآن اینست که انسانھا را به عذاب می افکند و رسوا می سازد . و این نیز
صفت بارز دیگری از تکنولوژی است که ذکرش رفت .
یکی دیگر از صفات ابلیس ایجاد تفرقه و عداوت و جنون و جنایت در بشر است و این ھم از صفات بارز
تکنولوژی است ھمانطور که ذکرش رفت .
یکی دیگر از صفات ابلیس در قرآن وعده دادن و عمل نکردن است . و این ھم از صفات برجستۀ تکنولوژی و
مدرنیزم حاصل از آن است .
یکی دیگر از صفات ابلیس اینست که انسان را از فقر آینده می ترساند و سپس بدنبال خودش می کشد .
و این ھم ویژه گی تکنولوژی و عصر مدرنیزم است .
یکی دیگر از صفات ابلیس ایجاد شتاب و حرص در بشر است که این دیگر بزرگترین صفت تکنولوژی است
که ذات سرعت وشتاب می باشد . و تکنولوژی یعنی تکنولوژی سرعت .
یکی دیگر از صفات ابلیس در بشر ھوسبازی و تنوع پرستی است که تکنولوژی خدای ایجاد ھوس در بشر
است.
یکی دیگر از صفات ابلیس انکار امر خداست . و عصر تکنولوژی عصر کفر آشکار است و آدمھا ھر چه
تکنولوژی پرست ترند کافرترند .
یکی دیگر از صفات ابلیس به برده گی کشانیدن مرد به دست زن است و این ھم از ویژه گی تکنولوژیزم
است که شعار برابری زن و مرد و بلکه برتری زن میدھد .
یکی دیگر از صفات ابلیس در قرآن اینست که پاکی و پلیدی و حق و باطل را در نزد بشر مساوی می
سازد . و عصر تکنولوژیزم عصر برابری ھمۀ ارزشھای خوب و بد است . و خود تکنولوژی ھمان تکنولوژی
ھمسانسازی ھمۀ امور است .
یکی دیگر از صفات انسانھای شیطان پرست در قرآن اینست که بظاھر متحدند و به باطن قلوبشان از ھم
نفرت دارد . و این ویژه گی انسان تکنولوژیست و مدرن است : ھمه با ھم و منزجر از ھم !
یکی دیگر از صفات ابلیس در بشر ایجاد عداوت بین زن و شوھر است . و این از ویژه گی انسانھای
تکنولوژی پرست می باشد و جوامع پیشرفتۀ صنعتی که خانواده را منھدم کرده اند . تکنولوژی برابرسازی
زن و مرد باعث انھدام خانواده و نھایتاً انھدام تمدن بر روی زمین است .
بنابراین تکنولوژی شناسی عین ابلیس شناسی در قرآن است . پس تکنولوژی تجسد ابلیس در جھان
ماست . ھمانطور که ھمۀ صاحبان بزرگ پیشرفته ترین تکنولوژیھا ھمانا امپریالیست ھا و صھیونیست ھا
و آدمخواران و جھانخواران بین المللی ھستند وشیطان ھای بزرگ .
و دیگر از صفات ابلیس ایجاد بخل و سلطه گری و سروری و احساس کبر و برتری بر سائر مردم است که
این در رأس صفات امپریالیزم است که خدای تکنولوژی است که قصد رھبری بر کل جھان و بشریت را دارد
.
پس تکنولوژی ھمان دجال بزرگ عصر ماست و ھمۀ ویژه گیھای دجال در روایات مذھبی دربارۀ تکنولوژی
مصداق یافته است . ھمچون خر دجال که خری آھنین و غول پیکر است که از دھانش آتش و از مقعدش
دود خارج می شود . و این ماشین آلات و صنایع و قطار و ھواپیماھا و موشک ھاست یعنی خود تکنولوژی
.
آیا نه اینست ؟!
یک سئوال : آیا می شود در مسابقۀ تکنولوژی و رسیدن به تکنولوژیھای برتری که در نزد شیطان است
نجات یافت و به خدا رسید ؟
آیا از طریق دجال و شیطان می توان بر دجال و شیطان مسلط شد ؟
آیا به یاری شیطان می توان به خدا رسید ؟
پاسخ به این سئوال با علمای دینی و روحانیون و مراجع اعظم است !
پس پر واضح است که شیطان بزرگ آمریکا نیست بلکه تکنولوژی است و تکنولوژی پرستان و صاحبان
تکنولوژیھای برتر ھم لشکریان شیطان ھستند که البته آمریکا فرماندۀ کل قوای این لشکر است و ھر فرد
و جامعه و نظامی که به تکنولوژی پرستی مبتلا می شود به این لشکر ملحق شده و از جنود شیطان
است .
و اما برخی از ماسئوال می کنند که " خود شما ھم که از اینترنت و تکنولوژی برای پیام رسانی استفاده
می کنید . " پاسخ ما : برای پیام رسانی به اھالی دوزخ بایستی از جان گذشت و وارد دوزخ شد تا آنان را
از مکر شیطان باخبر کرد که : این دوزخ است نه بھشت!
پس این از ایثار ماست . و آنانکه این سئوال را طرح می کنند یا بسیار ساده اند یا بسیار شیطانی ! این
نبرد تن به تن ما باشیطان است و جنود شیطان !
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 176
مرگ خدا
برتر است یعنی خواسته ھائی تماماً معنوی و باطنی و اخروی می باشد .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 242