نسل آخرالزمان
نسل آخرالزمان
موضوعات: سایر مطالب,
برچسب ها: نسل جدید , فقیر , خوی مردانگی ,
[ بازدید : 84 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
نسل آخرالزمان
آنچه هست دلیل آِنچه نیست :
ادب ناپذیری دلیل فقدان وجدان است .
نصیحت ناپذیری دلیل فقدان دین است.
محبّت ناپذیری دلیل فقدان دل است .
وظیفه ناپذیری دلیل فقدان عھد است.
عرف ناپذیری دلیل فقدان آدمیّت است.
آرامش ناپذیری دلیل فقدان ایمان است.
ھمسر ناپذیری دلیل فقدان عصمت است .
دین ناپذیری دلیل فقدان عقل است .
میھمان ناپذیری دلیل فقدان عزّت است .
اعتماد ناپذیری دلیل فقدان صدق است.
حجاب ناپذیری دلیل فقدان حرمت است.
امامت ناپذیری دلیل فقدان جان است.
فنا ناپذیری دلیل فقدان وجود است.
از کتاب دایره المعارف عرفانی استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 86
چرا درباره زنان اینقدر بدبین هستید؟
(پاسخ به یک سؤال)
مابه ازای ھر یک مقاله یا کتابی که درباره زن و انتقاد به بدیھای زن نوشته ایم دھھا و بلکه صد ھا مقاله و
رساله درباره مرد و بدیھای او نگاشته ایم . و سایت ما اثبات ادعای ماست . فی المثل ھمه مطالبی که
درباره علم و تکنولوژی و سیاست و اقتصاد و تاریخ و ادبیات و فلسفه ھا نوشته ایم مربوط به عوالم و
مسائل مردانه است زیرا مردان سازندگان و مدعیان این عرصه ھا ھستند. منتھی شما می توانید از ما
بپرسید که : چرا اصولاً نسبت به ھمه اینقدر بدبین ھستید؟ که ما بارھا پاسخ این سئوال را داده ایم و آن
اینکه نگاه ما از منظر آسیب شناسی و درمانگری است ھمانطور که طبیب در جستجوی امراض بیمار
است و نه اعضای سالمش. علاوه بر این روح حاکم بر کل تاریخ ادبیات و فلسفه و مذھب و فرھنگ بشری
روح انتقاد است زیرا از منظر انتقاد و بدبینی است که راھگشائی و خلاقیت و مکاشفه و ابداعات رخ می
دھد و نه از منظر خودستائی و فخر فروشی و خودشیفتگی . کار ما اینست که نقاط بیمار را پیدا کرده و
بفشاریم تا آدمھا درد را احساس کنند و لااقل بدانند که بیمارند و چاره ای اندیشند. زیرا روح حاکم بر
رسانه ھای مدرن جھان ھمانا تخدیر و فریبکاری و گمراه سازی بشر است تا متوجه دردھای خود نشود و
بازیچه امیال آدمخواران جھانی گردد وآنھا را بعنوان ناجیان خود باور کند . پس بدبینی ما در واقع نیک بینی
ماست وبشر دوستی.
واینکه ھر چیز زشتی از زن در مرد ریشه دارد و بالعکس.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 42
--------------
ناز یا محبت
در اندیشه عامه مردم محبت کردن مترادف با ناز کشیدن است در
حالیکه ناز کردن و ناز کشیدن بزرگترین دشمن عاطفه و محبت قلبی
می باشد زیرا در طرفین رابطه موجب حقارت و مکر و دریوزه گی و
منت است . کسی که ناز می کند در واقع نیاز خود را انکار نموده و بلکه
تظاهر به بی نیازی می کند و این اساس مکر و خود فریبی در رابطه است
که گوهرۀ صدق و صمیمیت را نابود می کند . و اما کسی که ناز می کشد
آگاهانه این افکار و مکر را تصدیق می کند و بصورت ترحم و تحقیر نیاز طرف
مقابل را برآورده می سازد و سپس می آموزد تا خودش هم نیازش را بیان
و عیان نکند و بلکه بصورت نیاز ادا نمایید . ولی آنکه در جناح محبوب قرار دارد
حاضر نیست که ناز بخرد زیرا خودش فروشنده ناز است لذا فرد عاشق دچار
قحطی نیاز و عاطفه شده و کینه می کند . و بدینگونه بنیاد محبت می پوسد
و تمام رابطه غرق در تظاهر و مکر و کینه و چاپلوسی می شود . ناز ،......
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 26 و 40
آیا تکنولوژي حرام است؟
(پاسخ به یک نامه)
خیر! تکنولوژی حرام نیست بلکه تکنولوژیزم یعنی تکنولوژی پرستی و تکنولوژی سالاری حرام است
ھمانطور که پول حرام نیست بلکه پول پرستی حرام است.
ھمانطور که حکومت و سیاست حرام نیست بلکه حکومت و سیاست بازی حرام است . ھمانطور که زن
حرام نیست بلکه زن پرستی و زن سالاری حرام است. ھمانطور که بچه حرام نیست بلکه بچه بازی و بچه
حرام نیست بلکه منیت حرام است . ھمانطور که « من » پرستی و بچه خواری حرام است. ھمانطور که
غذا حرام نیست بلکه شکم پرستی و مذھب اصالت تغذیه حرام است. ھمانطور که سکس حرام
نیست بلکه سکس پرستی و ابتلای به پائین تنه حرام است. ھمانطور که عشق حرام نیست بلکه بازی
با عشق حرام است.
ھمانطور که کار حرام نیست بلکه اشتغال پرستی حرام است و استثمار بدن خویشتن . ھمانطور که
کامپیوتر حرام نیست بلکه کامپیوتر پرستی حرام است. ھمانطور که نماز حرام نیست بلکه نماز پرستی
حرام است و نباید بجای خدا، نماز را پرستید . ھمانطور که نھایتاً دنیا حرام نیست بلکه دنیا پرستی حرام
است و ....... آیا باز ھم روشن نشد؟ ھر پرستشی جز پرستش خدای امام حیّ حرام است . یعنی
پرستش خدای شخصی ھم حرام است.
و ما متأسفانه امروزه به ھمه این حرامھای مذکور مبتلا ھستیم و به ھمین دلیل بنظر میآید که اصولاً جز
مرگ و نیستی، ھمه چیز حرام باشد از منظر معرفت بر وضع موجود .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 47
مهر جدائی
عموم آدمھا جدائی ھا را به حساب عداوت می گذارند و لذا از طرف مقابل خود کینه می کنند در حالیکه
اتفاقاً این جدائی ھا میتواند مھلت کینه زدائی باشد و از راه دور پاکترین دوستی را خلق کند و این دوستی
را توشه آخرت ارتباط ابدی بین آدمھا نماید زیرا آتش دوزخ چیزی جز آتش کینه نیست و نسیم بھشت ھم
جز رایحه محبت نیست. آنکه شدیدتر دوست میدارد باید زودتر جدا شود . این بزرگترین راز خلقت انسان
است.
انسان اگر بداند و بفھمد و تصدیق کند که واصل و فاصل رابطه ھا خداست آنگاه در راز ھر وصل وفراقی
می اندیشد و به حکمت زندگی آگاه شده و از ھیچکس ھم کینه نمی کند. آدمی اگر قرار است کسی
را مقصر بداند و از کسی ھم کینه کند بھتر است آن کس خدا باشد زیرا خدا بسیار مھربان است و حکیم. و
این گناه را عفو می کند وانسان را ھم از اینکه به او پناه برده و او را وکیل خود ساخته، اجر می دھد.
آدمھا ھمه مخلوقند. و این بدان معناست که کلیه امیال و افکار و کردارھای آدمھا ھم جنبه ای از جریان
خلق شدن آنھاست. بنابراین عامل و فاعل ھر امری خداست. و کسی که خدا را در زندگی خود درک کند
از ھیچ کس و چیزی نمی رنجد و کینه نمی کند. و خدا را ھم به رحمت و حکمتش میستاید و بدینگونه از
این مسافر خانه حیات دنیا، کوله باری از رنج و کینه و نفرت وحسرت به ارث نمی برد.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 180
فرق عشق و هوس
عشق ھمان ھستی بخشیدن است و عشق پذیری ، ھستی مندی است .
اکثر ما ھوسھای دمدمی خود را عشق ھای خود می پنداریم . این نوع عشق کاذب و جاھلانه فقط در
مواقع بروز نیاز و ھوس و شھوت و بازی بناگاه جلوه می کند و قربون صدقه می رود و بناگاه فروکش
نموده و اتفاقاً منجر به قھر و غضب می شود .
عشق و محبت اگر بمعنای دوست داشتن کسی برای خودش باشد و نه برای مردم ، حامل توقع به
مسئول نمودن طرف مقابل در جھت حق شناسی و وظیفه دانی و ادب و وفا و خدمت است . و این
اساس شکل گیری ھویت فردی و شخصیت و اراده و اتکاء به نفس در محبوب است زیرا اگر کسی را برای
خودش بخواھیم بایستی خواھان خلق خودیتِ حقیقی و انسانی در او باشیم و این ھمان خلقت نوین
انسان است که جز در پاسخگوئی به عشق و محبت ممکن نمی آید چرا که اصولاً خلقت مادی بشر ھم
حاصل عشق و کرامت خداوند به انسان است و انسان بمیزانی که به این عشق پاسخگوست و مسئول
راستین و ذاتی می شود و غیر اینصورت دچار کفر و « خود » می شود ھستی پذیر می گردد و دارای یک
انکار و بی ھویتی است که ھمان بیخودی و بی وجودی و عدم اتکاء به نفس می باشد که مولّد تکبر
دروغین و ادعاھای کاذب برای اثبات خودی است که نیست . بنابراین کسی که مورد لطف و محبت قرار
می گیرد اگر در قبالش مسئول نباشد دچار قحطی وجود و فقدان ھویت و خودیت ذاتی شده و مبدل به
غولی متکبّر و بی اراده می شود .
لذا یک انسان عاشق و اھل محبت نمی تواند از محبوب خود متوقع وظیفه دانی و حق شناسی و
مسئولیت نباشد در غیر اینصورت یک ھوسباز است . عاشق بودن ، مسئول ساختن است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 141
محصول عشق
عشق چیزی جز جاذبه بین دو قطب متضاد نیست و لذا از قانون الکترومغناطیس پیروی می کند. دو
قطب مثبت و منفی بھم جذب می شوند و بعد از تخلیه بار الکتریکی از ھم دفع می شوند. عشق بین
انسانھا ھم بر ھمین اساس عمل می کند : جاذبه بین خوب و بد، مھربان وشقی ، پاک و ناپاک، مؤمن
وکافر، عاقل وجاھل و .... و لذا بھترین انسان عاشق بر بدترین انسان می شود یعنی ناپاکترین ھا جذب
پاکترین ھا می شوند و پاکی ونیکی را از آنھا می گیرند وسپس می روند. پس عشق عرصه مبادله نیکی
است و لذا قلمرو تربیت انسانھای پست است و تعالی معنوی و عرفانی انسانھای نیک. در این مبادله آدم
بد تبدیل به آدم خوب می شود وآن جناح خوب ھم به معرفت می رسد و بر حق نیکی خود علم می یابد.
رابطه بین نیکان از جنس عشق نیست بلکه دوستی و محبت و ارادت است . عشق مربوط به رابطه بین
نیک و بد است . آدم بد چون زالو بر قلب آدم خوب می چسبد و از خون نیکی میمکد وچون سیرشد می
افتد و به راه خود می رود. بھرحال ھر درجه وکیفیتی از عشق تحصیل ھمان درجه از نیکی و معرفت برای
طرفین رابطه است و بنابراین خلاقترین نوع رابطه بین انسانھاست و رابطه ای که چنین محصولاتی
نداشته باشد ھر چه باشد از جنس عشق نیست. عاشق به معرفتی برتر می رسد و معشوق به
نفسانیتی نیکوتر . و ھر چه که حقوق عشق بیشتر ادا شود محصولاتش بیشتر است . حق عاشق از
خود گذشتن است و حق معشوق ھم اطاعت است. در عشقی که این حق ھیچ ادا نشود محصولی جز
ندامت و تباھی ندارد.
از آنجا که انسان ذاتاً دشمن خویشتن است جذب ضد خود می شود و اینست راز عشق!
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 177
عشق پاك یعنی چه ؟
عشق خالص و محبت پاک یعنی کسی را برای خودش دوست داشتن : این یک تعریف بسیار کلی و
گنگ و بی محک است زیرا معلوم نیست که خود ھر کسی چیست که آن خود را دوست داشته باشیم .
آیا خود ھر کسی را برای خودش دوست داشتن یعنی مرید امیال او بودن ؟ اگر عاشق خالص به این معنا
باشد دارای چه حق و ارزشی است ؟ زیرا ھر کسی آرزوئی جز این ندارد که کسی را بیابد تا مرید
خواسته ھایش شود و ھمه امیال و آرزوھایش را برآورده نماید . این آرمان ھمه افراد بشری می باشد و
منشأ ھمه تزویر و فریبکاریھاست پس نمی تواند امری بر حق باشد و بلکه ناحق ترین میل بشر میباشد
.و لذا ھمه با ھزاران نمایش و ترفند در صدد ھستند که کسی را عاشق بر خود نمایند و برده امیال خود
سازند و لذا ادعای عشق خود بخود برانگیزنده چنین توقعی در معشوق است که : اگر راست می گوئی
چرا خواسته ھایم را ارضاء نمی کنی و از من توقع داری ؟
عشق مظھر اشد نیاز است و لذا مدعی عشق در واقع می گوید که : لطفاً بمن توجّه کن ،مرا بپرست و
امیالم را ارضاء نما و فقط تو می توانی مرا خوشبخت کنی ! این حرف دل عاشق است ولی معلوم نیست
که در جریان چه مالیخولیا و واژگون سالاری روانی این واقعیت وارونه می شود و لذا کل ماجرا عاشقی
غرق در جنون و سوء تفاھمی فزاینده تا سر حد جنایت است و به عداوتی ابدی ختم می شود . اگر
عاشق نیاز قلبی خودش را آنگونه که گفتیم بیان و عیان نماید ھرگز معشوقی به میان نمی آید و بلافاصله
ھمه می گریزند . عاشق که غرق در اشد نیاز است کل واقعیت روانی خودش را در نظر معشوق وارونه
می کند و می گوید که : آمده ام تا تورا به محبت تمام وجودم خوشبخت کنم ، من فرشته نجات و سعادت
ابدی تو ھستم ...! اینست که معشوق را دیوانه می کند و به ھزار سودای جنون آمیز مبتلا میسازد . در
حالیکه ھر یک طرف مقابل را مرید خود می پندارد یا می خواھد و او را یک طعمه و صیدی خارق العاده
می پندارد تظاھر به ایثار می کند .اینست که در عشق جز جنون و مالیخولیا و توقعات حیرت آور و افکار
پلید و عداوتھای پنھان و کینه ھای مخوف پدید نمی آید . ھر یک از طرفین فرد مقابل را پرستنده و مرید
بی چون و چراو بی توقع از خود می خواھد ولی تظاھری کاملاً معکوس می نماید . ھر فردی عاشق بر
پرستیده شدن خویش بواسطه دیگری است . ھر کس می پرستد تا پرستیده شود : اینست کل ماجرای
عشق ! ...
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 143