فلسفه توپ بازي
موضوعات: تکنولوژی-دموکراسی-آزادی-برابری,
برچسب ها: فوتبال , بمب اتم , جنگ هسته ای , چوگان ,
[ بازدید : 92 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
معرفی چند دجال و مکتب دجالی
او شو
..........................................
دموکراسی
..........................................
انرژی درمانی
..........................................
خام خواری
..........................................
کارلوس کاستاندا
..........................................
کریشنا مورتی
..........................................
سیمون دوبوار
..........................................
سینمای حقیقت
..........................................
جھانی شدن
..........................................
پیوند ژنتیک
..........................................
شیمی درمانی
..........................................
کارل پوپر
..........................................
برابری زن و مرد
..........................................
فمینیزم
..........................................
اینترنت
..........................................
اشعه درمانی
..........................................
بیمه ھا
..........................................
بانکھا
..........................................
داروھای روان گردان
..........................................
عشق غیر متعھد
..........................................
واکسن ھا
..........................................
تعلیم وتربیت اجباری
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 127
اعتقاد و تمدن
اعتقاد از« عقد » به معناي عھد و پیوند و وفا به چیزي است . و اين اساس ھمه ارزشھاي انساني است
و اصلاً مھم نیست كه موضوع اعتقاد چه امري باشد . به ھمین دلیل مثلاً يك كمونیست يا نیھیلیست متعھد
در عمل و خلق و خويش مسلمان تر از يك مسلمان (موروثي) غیر متعھد است .
بزرگترين وزيباترين ارزشاخلاقي ھر كسي در جامعه ھمان « وفا »است و شايد وفا اساس ھمه ارزشھاي
اجتماعي ديگر باشد . و امّا وفاي بیروني برخاسته از يك وفاي دروني انسان به چیزي در خودش و با
خودش مي باشد . و اين ھمان عنصر اعتقاد است كه جھاني ترين ارزش بشر است و فراسوي اعتقادات
قرار دارد و در عین حال حق ھر نوع اعتقادي را ھم ادا ميكند.
بدون ترديد موضوع مورد اعتقاد ھر چه كه پايدارتر باشد آن اعتقاد ھم ريشه اي تر و لذا صفات برخاسته از
معتقدش ھم انساني تر و با وفاتر است . بايد بدانیم كه وفا در قلمرو روابط اجتماعي ھمان اصل و اساس
مدنیت به معناي گردھمائي بشر است . پس اين يك اصل صرفاً اعتقادي خاص نیست و يك اعتقاد جھاني
و مدني است . موضوع مورد اعتقاد ھر چه كه غیر دنیوي تر و معنوي تر باشد معتقدش ھم با وفاتر و لذا
متمدن تر و قابل اعتمادتر است . بنابر اين اعتقاد به رفاه يا علم و تكنولوژي نمي تواند عھد و وفائي پايدار
پديد آورد زيرا ھر روزه صورت و مفھوم رفاه و قوانین علمي و فني در حال تغییر و ابطال است . بنابراين
اعتقاد علمي يا فلسفي ھرگزمولّد عقد وعھد و وفا نمي تواند بود . و كلاً اعتقاد به امور ذھني كه ھمواره
دستخوش تئوريھا و علوم و فنون گذرا و باطل شونده است قادر به معتقد ساختن يعني متمدن نمودن
و انسان نمودن نیست . يا اعتقاد به آزادي نمي تواند اصولاً اعتقاد باشد زيرا آنچه كه امروز آزادي فھم مي
شود فردا اسارت است . اعتقاد به چیزي كه ھر چه بیشتر از دسترس تغییر و تبديل و كون و فساد خارج
باشد پايدارتر است . حتّي اعتقاد به عشق ھم نمي تواند معتبر باشد زيرا ھر لحظه به نفرت ميكشد .
فقط اعتقاد آنھم باور قلبي به خداست كه مولّد عھد و وفائي جاويد است و مولّد رابطه و تمدني انساني .
باور به ھستي كسي كه نیست مولد جاودانگي است .
از کتاب " دائره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 70
معناي بی ظرفیتی انسان مدرن
به لحاظی ھمه مشکلات و بحرانھا و بدبختی ھا و جنون و جنایات و بی ھویتی بشر مدرن را بایستی
«بی ظرفیتی» نامید، بی ظرفیتی ھم به لحاظ کمّی و ھم کیفی ، ھم به لحاظ مادی و ھم معنوی، ھم
اقتصادی و ھم اجتماعی . و علت اینھمه بی ظرفیتی که منجر به انفجار نفس بشری شده چیزی جز
انفجار تکنولوژی نیست : تکنولوژِی صنعتی و اطلاعاتی و رسانه ای که منجر به بلعیدن و مصرف کردن
بیش از حد ظرفیت گشته است : آزادی مصرف فزاینده و روابط بی قید و شرط و آموزه ھای افسار
گسیخته و ھضم و جذب ناشده . به لحاظی ھمه این مفاسد که حاصل انفجار نفس بشر است بدین
معناست که بشر مدرن دچار اسھال و استفراغ نفس شده است . بشر مدرن شبانه روز مشغول بلعیدن
صدھا نوع خوراکی و اخبار و اطلاعات و روابط بطور مستقیم و غیر مستقیم می باشد. این انفجارات در
جوامع و افراد و طبقات تازه به دوران رسیده تر شدیدتر است . ھر چند که کل تمدن معاصر ما به یک لحاظ
تماماً تمدنی تازه به دوران رسیده است و عمری بیش از یکصد سال ندارد . این انفجارات و استفراغھا در
افراد و گروھھای محدود و بسته و فقیرتر، شدیدتر است مثل جوامع جھان سوم، روستائیان ، زنان و
نوجوانان . روسپی گری ، بی ھویتی ، جنون ، تروریزم ، جنگھا ، طلاق و اعتیاد از جمله برجسته ترین
نمونه ھای این بی ظرفیتی است . این بی ظرفیتی معنای دیگری از آخرالزمان است که عمر تاریخی و
فردی بشر را به پایان رسانیده است . آنچه که در مسیر طبیعی رشد بشری می بایستی تا حدود ھزار
سال دیگر بطول می انجامد در یک نسل رخ نمود . گنجایش نفس بشری به لحاظ شعور و ھضم روانی
اینھمه وقایع و ارتباطات و مصرف پرستی ، تاب تحمل نداشت و پاره شد . کودکان مبدّل به غول بچه
شدند، زنان به ناگاه ھمه روسپی شدند، مردان جملگی جھانخوار گشتند و نفس پاره شدۀ انسان مثل
پاره شدگی لایه اوزون مشغول تشعشعات مرگباری بر علیه حیات و ھستی جھان می باشد و زمین و
آسمان را به فساد کشانیده است .
اینمه اخبار و اطلاعات ، ذھن بشر را دیوانه ساخت. اینھمه آزادی زن و مرد را ذاتاً دریده نمود و شرم را
نابود ساخت . اینھمه کالاھای مصرف بچه ھا را مبدّل به اژدھائی نمود که جز آتش تولید نمی کنند . و ھر
چه می بلعند و می درند بلعنده تر و درنده تر می شوند .
ظرف وجودی بشری در ھم شکسته شده و لذا برای بشریت ھیچ معنا و انگیزه و ھدفی معنوی باقی
نمانده است . زیرا وجود محصول حدود است و حدود ھا نابود گردیده است : حدود عاطفی، حدود عقلی،
حدود غریزی و حتّی حدود حیوانی و نباتی و جمادی در ھم شکسته است . این بی حدودی ھمان معنای
بی ھویتی و احساس پوچی و نابودی است که بصورت جنون و جنایات و خیانت ھا و تبھکاریھا و مفاسد
خودنمائی می کند . و بدینگونه ھیچ راه نجاتی باقی نمی ماند الّا یک جنگ جھانی و یا بلائی آسمانی یا
یک بیماری مسری جھانگیری که بتواند بشر را یکبار دگر به حدود وجودش بازگرداند و او را به خود آورد .
ناجی موعود بدون چنین پیش زمینه ای قادر به نجات ھیچکس نیست .
از کتاب " دائره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 25
مرضی بنام همجنس گرائی
عصر مدرنیزم به لحاظی عصر نھضت جھانی ھمجنسگرایان است و بدین لحاظ به مثابۀ رجعت
جھانی قوم لوط می باشد و عصر لوطیزم یا لاطیزم است زیرا فرھنگ حاکم بر این جماعت ھمانا
لوطی گری و لاطی است . و می دانیم که جماعت لاط و لوطی بیش از ھر امری معروف به لاابالیگری
و عدم تعھد به امور اخلاقی و اجتماعی ھستند . و در عوض دعوی عشق و عاشقی و خدمت بی
شائبه به دیگران را دارند البته خدمات فسق و فجوری و عشرتکده ای و میخانه ای و پا منقلی. و این
نیز دیگر از نشانه ھای آخرالزمان و پایان تاریخ به عنوان عرصه انقراض نسل بشر می باشد . تکّبر و
خود پرستی تا سر حد انکار ھر تعھدی حتّی در قبال نیاز جنسی و ازدواج منشأ اصلی بروز مرض یا
عذابی بنام ھمجنسگرائی است که در مردان تحت عنوان عشق گرائی و تخدیر گرائی وگاه درویش
گرائی و در زنان مدرن تحت عنوان فمینیزم خودنمائی می کند : مکتب اصالت مردانگی و نرینه گی و
اصالت مادینه گی ! و این یک زندگی انگلی و کرم صفتی است چرا که انگل و کرم کدو بطور ژنتیکی در
آن واحد در خودش حامل نرینه گی و مادینه گی است و لذا جانوری خود –گاه می باشد . ولی در
انسان این مرض ژنتیکی نیست بلکه فرھنگی و اخلاقی می باشد و توجیه ژنتیکی و روانی این مرض
یک فریب بزرگ می باشد . این مرض دشمن تعھد و وفا و مسئولیت است و لذا یکمرض کاملاً کافرانه
و فاسقانه می باشد و مبتلایانش در جرگه معذبترین افراد بشری می باشند و جز با توبه از کفر و
فساد اخلاقی علاجی ندارند .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 170
عوامل نابودسازي هویت جنسی
ھمانطور که بارھا نشان داده ایم علّت نابودی ھویت جنسی در عصر جدید ھمان فلسفه برابری زن و
مرد است. این برابری ھرگز در قلمرو حقوق انسانی رخ نداده و بلکه باعث ستم مضاعف و پیچیده
تری برای ھر دو جنس شده و نفع این دو ستم از آن نظام سرمایه داری جھانی است.
این برابری فقط در قلمرو صورت و اطوار و رفتار رخ داده است: مردواری زن و زن واری مرد. ریاست
طلبی دنیوی زن و ملوس گری و لطافت گرائی مرد . خشونت زن و ظرافت مرد. لباسھای خشن برای
زن و پوشش لطیف و رنگارنگ برای مرد. آرایشھای زنانه مرد و آرایشھای مردانه زن، رقاصی مرد و
جنگجوئی زن و ..... و نھایتاً جراحی پلاستیک برای تغییر صورت عورت.
این تغییر و تقلید صوری متقابل مطلقاً در صفات نفسانی ھیچیک تحولی ایجاد نکرده است وگرنه نیاز
به اینھمه داروھای ھورمونی و ژنتیک و جراحی نمی بود. آنچه که در نفس ھر یک رخ میدھد یک تضاد
تا سرحد جنون و جنایت است.
و لذا امروزه اکثر شقی ترین جنایات توسط این نوع زنان و مردان رخ می دھد.
فلسفه برابری ضد انسانی ترین فلسفه کل تاریخ بشر بوده است.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 60
فلسفه حدود آزادي
آزادی یعنی رھائی از زندان تن خویش و غواصی در دیگران و نه بازی با دیگران . آنچه که حدود آزادی
عمل نامیده می شود که با قواعد و قوانین عرفی و شرعی و اخلاقی و عقلی و جزائی مشخص
شده است ھمان مرزھائی ھستند که اگر از آنھا عبور کنیم براستی به اسارت می افتیم . حدود
آزادی براستی ھمان غایت آزادی ھستند و اگر در ھمان محدوده ھای عملی که داریم ھنوز ھم
احساس آزادی نمی کنیم بدان دلیل است که از ھمان آزادیھای موجود استفاده ای عمیق نمیبریم و
در قشر اعمال خود اسیریم و در روابط خود با دیگران عمیق و متعھد و جدّی نیستیم . فسق در رابطه
ھا قلمرو اسارتھا ھستند . آزادی روح حاصل عشق متعھد است.
احساس آزادی دقیقاً ھمان احساس وجود است و وجود آدمی دارای یک معنا و گوھرۀ عمیق و
باطنی و لامتناھی است و بواسطه کمیّت ھا و مادیت قابل حصول و وصول نیست ھمانطور که مثلاً
ما بواسطه وزن خود وجودمان را دریافت نمی کنیم بلکه با معنائیکه در این مادیت حضور دارد وجود
می یابیم .
آدمی ھر چه که سطح و تنوع اعمال خود را توسعه دھد قشری تر و بی محتواتر شده و بیشتر دچار
قحطی وجود و احساس اسارت و نابودی می شود . یک عمل و تجربه عمیق داشتن بیشتر از صد تا
عمل سطحی به انسان احساس وجود و آزادی میبخشد . شکستن حدود اخلاقیکه حدود وجودی
ھستند آدمی را دچار احساس نابودی ساخته و لذا حریص و افسار گسیخته و دیوانه میکند . تنوع
پرستی و کثرت گرائی بزرگترین دشمن احساس آزادی روح است . آزادی در عمق پدیده ھا حضور
دارد و انسان بواسطه برقراری رابطه ای عمیق با سائر موجودات و بخصوص انسانھا از اسارت تن
خود رھا می شود . عمق در یک رابطه و وفای در آن و عشق به آن و تعھد و تلاش در آن رابطه است
که روح ما را از اسارت تن می رھاند و بما احساس وجود می بخشد . آزادی روح محصول عشق در
یک رابطه است نه بازی با صدھا انسان .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 148
زن و سوداي زندگی تنهائی
تنھا زیستی جز مردان حق را نشاید و آنھم خود به انتخاب خود تنھائی و انزوا نمی گزینند .
زیستن به تنھائی برای عامه مردمان مخاطره آمیز و مفسدانه و مھلک است و این امر برای زنان دو
صد چندان خطرناکتر است .
امروزه در شھرھای بزرگ صنعتی جھان شاھد گروه کثیری از زنان ھستیم که تک و تنھا در آپارتمانھای
حقیر و کثیف زندگی می کنند و بظاھر دارای حداقل استقلال معیشتی نیز میباشند . ولی تحقیق و
گزارشات آماری نشان می دھد که اکثر قریب به اتفاق این زنان تنھا به انواع بیماریھای روانی بغایت
پیچیده و لاعلاج مبتلایند و بخش عمده آنان به انواع مواد مخدر گرایش یافته و بسیاری از آنان به شیوه
ھائی مختلف به فساد اخلاقی و روسپی گری مبتلا شده اند .
اکثریت این زنان پس از چند تجربه ازدواج و طلاق نھایتاً مجبور به انتخاب این زندگی زجرآور و پست
شده اند و خودکشی در میان آنان به وفور گزارش می شود .
این زنان قربانیان سودای برابری زن و مرد و شعار استقلال اقتصادی شده اند . اینان پس از تجربه
چند شوھر و ناکامی در بلعیدن اراده مردان نھایتاً به جبر به چنین زندگی مادون جانوری کشیده می
شوند .
وجود این زنان کارگاه نخوت و کبر و نفرت از مردان و بلکه کل جھانیان است و این کینه و حقارت و
ناکامی بتدریج آنان را به افسرده گی و انواع آلرژیھا و امراض عصبی و روانی و اعتیادھا و انحرافات
مھلک جنسی می کشاند و بسیاری از آنھا نھایتاً سر از تیمارستانھا در آورده و در آنجا مرتکب
خودکشی می شوند .
این وسوسه در جامعه ما نیز بشدت در حال توسعه است و امیدواریم رسانه ھا پیشاپیش از عاقبت
این طرز فکر به مردم اطلاع رسانی کنند .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 135
مقصر کیست؟
یکی از ویژگیھای دموکراسی اینست که در آن ھیچ فردی تقصیر ندارد و ھمه تقصیرات به گردن حکومت و
نظام سیاسی می افتد . و این در حالی است که طبق تعریف و آرمانی که برای دموکراسی منظور شده
است ھر فردی بایستی مسئول باشد و مردم خود باید اداره امور خود را بر عھده گیرند زیرا دموکراسی به
معنای حکومت مردم بر مردم است . ولی آنچه که عملاً عاید شده است اینست که مردم در چنین
نظامھائی ھیچ تقصیری را به عھده نمی گیرند .
اگر اینھمه فحشاء و فساد اخلاقی وجود دارد اگر اینھمه رشوه و دزدی و رانت خواری ھست اگر اینھمه
بزھکاری و جنایت رخ می دھد اگر اینھمه بی اعتمادی و دروغ غوغا می کند ، اگر اینھمه معتاد وجود دارد
و.... ھمه تقصیر نظام است تقصیر حکومت و دولتمردان است ، تقصیر قانون و رھبران است و.... چرا
دموکراسی لااقل از جنبه فرھنگی و معنوی و مسئولیت پذیری انسانھا که مھمترین وجه رشد فکری و
ھویتی است ، تا این حد نتیجه ای وارونه ببار آورده است . این یک معضله جھانی است که در کشور ما نیز
غوغا می کند . این بدان معناست که وجدان و فطرت دینی و استقلال فکری و قدرت انتخاب و سرنوشت
جملگی در نظامھای دموکراتیک از بین می رود . این نیز یکی دیگر از ابطالھا و واژگون سالاری عصر جدید
است .
شاید گفته شود که مردم از حکومتھای دموکراتیک (مردمی)طبعاً توقع بیشتری دارند تا حکومتھای
خودکامه یا سلطنتی . و لذا این معضله یک نشانه مثبت و ارزش برتری است که اصولاً امکان انتقاد نسبت
به حکومتھا پدید آمده است و مردم در واقع نمایندگان رسمی خودشان را مقصر می دانند و این خود
نوعی رشد در احساس مسئولیت است که مردم بجای اینکه سرنوشت ، زمانه یا خدا را مسبب بدانند
حکومت برگزیده خود را مسبب می خوانند .
این ادعا بشرطی درست است که مردم لااقل یک سمت این تقصیر و گناه را به گردن جھل خود بگیرند که
نتوانسته اند نمایندگان لایقی را برگزینند ولی عموماً چنین نیست . نگاه مردم به حکومتھای دموکراتیک
عیناً ھمچون حکومتھای خودکامه است و چه بسا بدتر . زیرا برای شاھان قدیم نوعی قداست قائل بودند
که برای رھبران مردمی جدید قائل نیستند .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 25
بتهاي مدرن
مدرنیزم یعنی تکنولوژی است .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 255