تاریخ مستی و مدهوشی بشر
موضوعات: سایر مطالب,
برچسب ها: مستی , مشروبات الکلی , مواد مخدر ,
[ بازدید : 79 ] [ امتیاز : 4 ] [ امتیاز شما : ]
مردان ملوس و زنان قلدر
عصر مدرن را بایستی عصر ظھور مردان ملوس و زنان قلدر دانست که بیان دیگری از واژگون سالاری
ارزشھا و ھویت ھاست . گوئی که زین بعد مردان بایستی زنانیّت را تجربه کنند و زنان ھم مردانگی را .
این تجربه اگر به انقراض نسل بشر نمی انجامید شاید می توانست در مکتب تجربه گرائی تاریخی بشر
حامل دستاوردی باشد ولی این واقعۀ واژگون ھنوز شروع نشده نشانه ھای نابودی بشریت را آشکار
کرده است و حاصلی جز ھم جنسگرائی ، بچه کشی ،ایدز و ھمسر کشی و اعتیاد نداشته است. برای
انسان خردمند و اھل عبرت این تجربه بس احمقانه و جنون آمیز است زیرا در گذشته ھای تاریخی نمونه
ھای بسیاری از مردان ملوس و زنان قلدر را شاھد بوده ایم که چه جنون و جنایاتی آفریده اند . داستان
سلطنت مالیخولیائی و خونبار کلئوپاترا که تماماً با جنایات منحصر بفردی آغاز شد و نھایتاً به خودکشی
این زن دیوانه به پایان رسید یا ماجرای ملکشاه سلجوقی که مترسکی بیش نبود و ھمسرش ترکان
خاتون که یک لشکر ورزیده برای فسق و فجور خود تدارک دیده بود و بخشی از بودجه کشور را صرف این
امور می نمود و تمام عمرش مشغول قتل عام و نسل کشی شیعیان بود و شوھرش فقط نقش دلال
محبّت را برای زنش ایفا می نمود و تمام کشور را مستعمرۀ خلفای خونخوار بنی عباس کرده بود . در
قلمرو بظاھر موّجه تری مثل علم ھم شاھد ظھور دانشمندی متکبّر و تبھکار بنام مادام کوری بودیم که به
عمد صدھا بیمار را برای تثبیت اختراع مرگبارش یعنی اشعه رادیواکتیو قربانی نمود و خودش ھم نھایتاً
تحت تأثیر این اشعه مبتلا به سرطان و عقیم شدگی جنسی و افسردگی گردید و از دنیا رفت و جز گرفتن
جایزه نوبل و ارضای جاه طلبی ھوسی نداشت و ھمه مکاشفات شوھرش را به نام خودش رقم زد . در
دھه گذشته شاھد ملوسترین رئیس جمھور آمریکا یعنی آقای کلینگتون بودیم که چگونه کاخ سفید را
تبدیل به روسپی خانه نموده بود و از آنجا تحت امر فاسقانش دستور بمباران یک شھرک مسیحی در
تگزاس را صادر نمود که صدھا مرد و زن و کودک را با بمب ناپالم زنده زنده سوزانید به جرم اینکه حاضر
نبودند میخانه و فاحشه خانه داشته باشند . و اینک شاھد زن عقیمی ھستیم که وزیر خارجۀ آقای بوش
است و عراق را مبدل به قلتگاه کودکان نموده است زیرا چشم دیدن زنان با حجاب را ندارد .
این جابجائی جنسیت از مردان ،دیوھائی ملوس و از زنان ، ضعیفه ھای خونخوار و بیرحم ساخته است. و
این تازه آغاز پیدایش نسلی است که برابری زن و مرد را محقق می کند که در این برابری ھیچ نشانی از
آدمیت باقی نمی ماند .
سارتر فیلسوف معاصر فرانسه معتقد بود که سرنوشت تاریخ آینده بشر بر روی زمین را نه نبرد طبقاتی و
نه نبرد بین شرق و غرب بلکه نبرد بین زن و مرد تعیین می کند . پیشبینی ایشان در حال تحقیق است
ولی در این نبرد ھیچ جناحی پیروز نخواھد شد و بلکه نسل بشر بر خواھد افتاد و پیروزی نھائی فقط با
شیطان است .
سارتر در نبردش با سیمون دوبوار به این نتیجه رسیده بود زیرا سیمون دوبوار به عنوان اسوۀ یک زن به
اصلاح فیلسوف و آزاد تا به آخر عمر ھم حاضر نشد که به ھمسری سارتر در آید زیرا نمیخواست خود را
متعھد به ھیچ حقی نماید و لذا در اثر مشھورش « جنس دوم »آخرین سیمائی که از یک زن خوشبخت
مدرن ارائه میکند یک « روسپی اشرافی » است که فاسقش را خودش انتخاب می کند و اینست پیروزی
زن در تاریخ .
زن عرصه مدرنیزم دشمنی بدتر از عشق برای خود نمی شناسد زیرا او را متعھد به یک مزد واحد میکند
و از روسپی گری ( آزادی ) باز می دارد . مرد ھم متقابلاً چنین است . لذا عصر برابری زن و مرد تماماً بر
اساس انکار و عداوت و جنگ با عشق که ھمان تعھد است ممکن می شود و این ھمان مکتب اصالت زنا
می باشد که امروزه با فلسفه « عشق غیر متعھد » تئوریزه می شود . این مکتب مولّد مردان و زنان
عقیمی است که در دشمنی آشکار با نسل بشر زندگی می کنند و دشمن کودکان ھستند . این نسل
قلمرو تجلّی و تجسّم شیطان است که دشمن قسم خورده انسان می باشد . فلسفه برابری در ھمه
امور خاصّه برابری زن و مرد ، ابلیسی ترین فلسفه است که برای نابودی بشریت پدید آمده است که
بشریت را بدست خودش بر می اندازد .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص37
معرّفی بزرگترین دزد تاریخ بشر« رایانه »
قرار بود که کامپیوتر ایمن ترین گاوصندوق و بانک و حافظه و محافظ ذخیره ھای مادی و معنوی ھر کسی
باشد . ولی اساس ساختار رایانه ھمان حافظه است . نام واقعی کامپیوتر بایستی « حافظه » باشد .
امروزه این حافظه مبدّل به مخوفترین دزدھا در جھان شده و ھمه دزدان را در سراسر جھان به اعماق
اسرار افراد بشری می کشاند و بدین طریق این تکنولوژی ایمنی بخش بطرزی حیرت آور منبع ھمه
ناامنی ھای مدرن شده است درست زمانی که کل این تمدن در این حافظه استقرار یافته است مورد
تھاجم قرار گرفته و بشر شبانه روز نگران به سرقت رفتن در این حافظه جھانی است . حتّی ابر قدرتھا
ھم به این ناامنی مبتلا شده اند و در خطر نابودی قرار دارند . سخن بر سر پدیده ای بنام ویروس کامپیوتر
است .
این ایمان مدرن نخست کل حافظه بشر را دزدید و حتّی روحش را ھم از او گرفت و ھمه را برده و مرید
خود نمود و سپس انسان را در معرض نا امنی و غارت قرار داد . در اینجا مواجه با یک شیطان بزرگ
ھستیم که کل بشریت را به بازی گرفته است . و به ریش او می خندد و بشر مدرن نه راه فرار از این دام
دارد و نه احساس امنیت و قرار . انسان روحش را به کامپیوتر فروخته و کامپیوتر ھمه روحش را به
شیطان می بخشد . کامپیوتر میعادگاه سعادت جھانی بود که از جانب علوم و تکنولوژی به بشر وعده داده
شده بود ولی این وعده ھمچون وعده ھای شیطان دروغ از آب در آمد . امروزه کامپیوتر ھمان دھکدۀ
جھانی و خانگی ھمه افراد بشری است که ھمه دزدان و تبھکاران و شیاطین را در خود گرد آورده و مبدّل
به تمدن شیطانی شده است . این دزد خانگی شاه کلید ھمه دزدان جھانی به درب اسرار و ذخیره ھای
افراد بشری می باشد . این نا امنی و دزد زدگی ھمه افراد را تبدیل به دزد می کند و ھر فردی را تبدیل به
یک ویروس کامپیوتری می سازد . کامپیوتر دزد تمدن است و مظھر تمدنی که به دزدی پدید آمده است .
فکر کامپیوتر فکر دزدی و ذخیره سازی و جھانخواری بوده است و لذا عاقبتی جز این نمیتوانست داشته
باشد . کامپیوتر در لغت بمعنای« حسابگر » است و اندیشۀ حسابگر ذاتاً دزد است و ھمه دزدان شبانه
روز در حال حسابگری ھستند و لذا دارای حافظه ای پریشان می باشند و نیازمند به حافظه ای در بیرون
از خود ھستند ھمانطور که دروغگو کم حافظه است . و لذا کامپیوتر مبدّل به حافظۀ جھان ھمه مغزھای
حسابگر و دزد و دروغگو شده مولّد ویروس دزدی شد و بجان کل حافظه بشریت افتاد و ایمنی او را نابود
ساخت و تازه در سر آغاز این واقعه ھستیم .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص38
جنون پولی
یک بررسی آماری نشان میدھد که ھمه آحاد بشری بر روی زمین از گرسنگان آفریقا تا بانکداران آمریکا،
فقط یک مشکل دارند و آنھم مسئله بی پولی یا کم پولی است. ولی در عوض حتی یک آدم پیدا نشده که
خود را دچار مشکل بی عقلی یا کم شعوری بداند. در گذشته تاریخ انگشت شماری آدم بنام عارف بودند
که خود را فقط دچار کم شعوری می دانستند و ھمان اندازه پول ھم که داشتند را اضافی دیده و آنرا به
مردم می بخشیدند که البته نسل این جور آدمھای بی عقل برافتاده است. ھمچنین یک بررسی آماری
دیگر نشان میدھد که ھمه آحاد بشری بر روی زمین خود را مومن و خداشناس می دانند. و نیز اینکه در
گذشته تاریخ انگشت شماری آدم بنام پیامبر بودند که خود را کافر و خدانشناس میدانستند که الحمدالله
نسل آنھا ھم برافتاده است و چه خوب.
لذا نتیجه می گیریم که بشر به لحاظ تاریخی وارد مرحله ای شده که توانسته ریشه کفر و جھل را براندازد
و فقط زین پس تا پایان تاریخ فرصت دارد که ریشه بی پولی را ھم براندازد. ولی با کمال تعجب ھر چه که
بیشتر توفیق حاصل می شود برخی مشکلات و امراض جدید پیدا شده اند که به ھیچ وجه نمی تواند
ریشه آنرا برانداخت مثل ویروس ایدز، سرطان، آنفولانزا، اعتیاد، جنون، خودکشی، خودفروشی، بمب
اتمی، سلاحھای میکروبی و ھزاران مورد دیگر. و البته تحقیقات نشان داده که ھمه اینھا از بی پولی
است. خدا را شکر که بشر پول را کشف کرده است و خدا می داند که قبل از کشف پول بشر چقدر
مشکلات داشته است.
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 18
فلسفه بیکاري
یکی دیگر از ویژه گیھای عصر مدرن در قلمرو فرھنگ ومعرفت اینست که ھمه امور دارای تفسیری
اقتصادی ھستند حتی مسائل جنسی و تربیتی . اگر واقعاً ھمه امور علتی اقتصادی یافته اند بدین
معناست که انسان مدرن تا چه حدی علیل و جاھل و خرفت و پست شده است که سرنوشت روح و
روانش را ھم پول تعیین می کند. پس اگر مسئله بیکاری در جوامع مدرن جز اقتصاد علتی دیگر نداشته
باشد عجیب نیست. ولی در اقتصادی ترین آدمھا ھم اگر عمیقتر نظر کنیم علتی روانی می یابیم. اصولاً
انسان ھر چقدر ھم که پست شده باشد ھنوز انسان است یعنی نشانی از روح دارد.
معلوم نیست که چرا لااقل یکی از علل بیکاری را مسئله علاقه فردی بیکاران نمی د انند . یعنی اصرار
شدید در کار مورد علاقه و یا اصلاً میل به بیکاری . در عصری که تنوع کار و مشاغل بطور روزانه در حال
افزایش است دلیلی چندان مھم برای نیافتن کار مورد علاقه وجود ندارد. در عصر قدیم فقط ده نوع شغل
وجود داشت و عامه مردم بیکار نبودند الا اشراف که نیازی بکار نداشتند و اشرافیت خود نوعی کار
محسوب می شد . ولی حالا که ھزاران نوع شغل پدید آمده اینھمه بیکاری زیاد شده است.
بنظر ما علت العلل بیکاری چیزی جز اراده به بیکاری نیست و این ھمان رشد فکر اشرافی و اشرافیت
فکری است که جھانگیر گردیده است و آن بدلیل رفاه پرستی تکنولوژیکی و تنبلی حاصل از فرھنگ
تکنولوژیکی می باشد . به ھمین دلیل در فرھنگھای دھقانی و شبانی بیکاری در حداقل است. درحالیکه
فقر در حداکثر است و درآمد نیز بس اندک و بخور و نمیر است. درواقع بیکاری مرضی مسری و جھانگیر
است و علاجی اقتصادی ندارد.
بیکاری یک بیماری فرھنگی عصر مدرنیزم است نه یک معضله اقتصادی الا در مواقع جنگ یا بحرانھا .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص11
فلسفه رکورد جهانی تصادفات اتومبیل در ایران
طبق آمار رسمی و بین المللی آمار تصادفات اتومبیل و ضایعات مالی و جانی ناشی از آن در کشور ما
سالھاست که رکورد جھانی را شکسته و مقام اول را داراست این آمار شامل سقوط ھواپیما نیز می
شود ھمچنین شامل نرخ آلودگی ھوای شھرھای بزرگ ایران و مرگ و میر ناشی از آن . چرا ؟
این آمار و رکورد جھانی مربوط به پدیده اتومبیل در کشور ماست که کشور ما را مبدل به قتلگاه آھن و دود
ساخته است و این تلفات و ضایعات جانی و مالی و فرھنگی و عاطفی و نھایتاً سیاسی در حد خسارات
یک جنگ تمام عیار است . این پدیده به چه معنایی است که شامل حال دولت و ملت می باشد .
بدون تردید حالا دیگر دلایل نقص فنی و عمرانی توجیه گر این معضله نیست زیرا بوضوح شاھدیم ھر چه
که اتومبیل ھا مدرن تر و مجھزتر می شوند و خیابانھا و جاده ھا عریض تر و استاندارد تر می شوند و علایم
و حراست ھای راھنمایی و رانندگی بیشتر می شود و پلیس ھم مجھزتر و جدی تر می شود و جریمه ھا
ھم نجومی تر می شوند و تبلیغات اموزشی رسانه ھا ھم گسترده تر می شود و آموزشھای اخلاقی و
دینی ھم بیشتر می گردد امار ما در این امر بالاتر می رود .یک بررسی ساده حقیقت بسیار تلخی را
پیشروی ما می نھد و این واژگون سالاری حیرت آور را تفسیر می کند .
بدون تردید این یک مسئله کاملاً انسانی است نه تکنولوژیکی و اقتصادی و سیاسی . این مسئله مربوط
به صاحبان اتومبیل ھا و رانندگان می باشد این یک مسئله کاملاً فرھنگی و اخلاقی وشخصیتی است که
تبدیل به یک ھویت ملی شده است که ھمه ارگانھای دولتی و قضائی را بسیج نموده ولی تاکنون نتیجه
معکوس بوده است .
مسئله ھویت است و بحران ھویت و تلاش برای رفع این بحران بواسطه تکنولوژی و نقدترین و عامیانه
ترین آن یعنی اتومبیل . این بازتاب بزرگترین بیماری فرھنگی ماست که دولت و ملت را در بر گرفته و آن
تکنوکراسی (فن سالاری ) می باشد که پس از پایان جنگ تحمیلی عود کرده است . وقتی قرار باشد که
انسان در پشت فرمان اتومبیلش احساس وجود کند و خود را به اثبات برساند اتومبیل تبدیل به عرش
کبریایی وجود شده و ھمچون خدایی آھنین بر سرش می شکند و او را به خود میآورد که : ای انسان تو
برتر ماشینی ! و این حق این ضایعه عظیم است .
علاوه بر این می دانیم که در ھیچ کجای دنیا اینقدر صدای بوق اتومبیل شنیده نمی شود که موجب
آلودگی صوتی نیز شده که بخشی از بھداشت روانی را مختل ساخته است و می دانیم ھمانطور که
شوپنھاور فیلسوف آلمانی نشان داده بخشی از خودکشیھای جھان صنعتی حاصل آلودگی صوتی است
و نیز صدای سرسام آور موسیقی از اتومبیلھا که گاه امواج ان کل بدنه اتومبیل را می لرزاند .
در عصر جدید ھیچ کس چون مرحوم آل احمد و دکتر شریعتی مرض ماشینیزم را پیشگویی نکرده است:
انسانی که روحش در اتومبیل رسوخ کرده و او را به لحاظ روانی مدھوش نموده و اتومبیل که قدرت تحمل
روح انسان را ندارد از کنترل خارج می شود . روحی که در ماشین دمیده می شود اینھمه ضایعات
مالیخولیایی به بار می آورد . سخن از اتومبیلھای جاندار و رانندگان بی جان است .
من اتومبیل دارم پس ھستم : این است راز این مصیبت و مرض ملی .
نیمی از مردم ما داغدار عزیزان خود در جریان انقلاب و جنگ تحمیلی و گروھکی ھستند و مابقی ھم
داغدار تصادفات اتومبیل و سقوط ھواپیما . گویی این دسته دوم مافات دسته اول ھستند و جبران گریز از
واقعه .
اگر تلفات حاصل از سقوط سیستماتیک ھواپیماھا را ھم به این معنا بیفزائیم درک می کنیم که این یک
مرض صرفاً عامیانه نیست و شامل حال دولت مردان ما نیز ھم می شود . در طی دھه اخیر ھیچ
کشوری به اندازه ما به واسطه حوادث اتومبیل و ھواپیما از دولت مردانش قربانی نگرفته است .
این تکنوکراسی جنون آسا جایگزین بی ھویتی ماست و بی ھویتی گزارشگر بی ایمانی ماست .
این مرض و جنون و خودکشی را اگر در کنار رشد فزاینده اعتیاد و بزه کاری و فحشاء و مفاسد اقتصادی
بگذاریم این حقیقت بھتر درک می شود . این احساس ھیچی و پوچی تا آن حد است که زندگی را بعنوان
بزرگترین نعمت الھی از ارزش انداخته است و فرد در پشت یک ماشین برای لحظاتی احساس وجود
میکند و سپس بدست آن « ھستی بخش »یعنی ماشین از ھستی ساقط می شود این به مانند
احساس وجود بواسطه انواع مخدرات است . پس بھتر است بجای اندیشه ھا و آرمانھای تکنولوژیستی
و به جای عریض تر کردن خیابانھا و جاده ھا و نو کردن اتومبیلھا و افزودن نیروھای انتظامی و وامھای
بانکی برای خرید اتومبیل فکری به حال ھویت و معنویت ملی شود . ما براستی در عطش مرگبار یک
انقلاب فرھنگی ھستیم .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی - جلد پنجم ص 207